امام جواد(ع)-شهادت - غفاریان
امام جواد(ع)-شهادت
بر روی خاک حجره ای مردی
بی رمق، بی شکیب افتاده
باز تاریخ می شود تکرار
یک امام غریب افتاده
محمد جوادغفاریان
به ادامه مطلب برويد
امام جواد(ع)-شهادت
بر روی خاک حجره ای مردی
بی رمق، بی شکیب افتاده
باز تاریخ می شود تکرار
یک امام غریب افتاده
محمد جوادغفاریان
به ادامه مطلب برويد
به بهانه زیارت مخصوصه حضرت ثامن الحجج
در کنار حرمت سینه جلا می گیرد
چشم و دست و سر و دل بوی خدا می گیرد
با دخیل بستن بر پنجره ی فولادت
هر گدا ، تذكره ي كرببلا مي گيرد
رضارسولي
امام رضا(ع)-شهادت
ابری سیاه، چشم ترش را گرفته بود
زهری توان مختصرش را گرفته بود
معلوم بود از وَجَناتش که رفتنی است
یعنی که رُخصت سفرش را گرفته بود
محمدفردوسي
به ادامه مطلب برويد
امام رضا(ع)-مناجات
من کیستم گدای گدایان این درم
گر پانهم به جای دگر خاك بر سرم
روزی اگر بناست از این در جدا شوم
امام رضا(ع)-مدح و مناجات
چون ماهیان برکهام، بیتاب ماهم یا رضا !
از عاشقانِ «عاشقی با یک نگاهم» یا رضا !
من خوب میدانم بدم اما دوباره آمدم
خاکیِ راه مشهدم پس سر به راهم یا رضا !
قاسم صرافان
به ادامه مطلب برويد
ياد ياران
دوباره آسمـان و ابـر و باران
دلم تنگ است ،امـا تنگ ياران
سحرديدم كه بلبل ناله مي كرد
بـه يـاد بوستـان وگُلعُذاران
پـرستوها شبـانه كوچ كردند
سـراسر تا كنـار چشمه ساران
شهادت مي دهد دريا شبي را
كه مي رفتند بين خون سواران
سنوبـرها هميشه يـاد دارند
صـداي باغبـان را درجماران
دلم بايادآن خورشيدمي رفت
چهل منـزل به دست نيزداران
بخوان بلبل غزل تا جان بگيرم
دوباره تـا كه بـاز آيد بهاران
خبر ازآن مسـافر هم نيامد
و من ماندم به زير باد و باران
يوسف حق پرست (غريب)
امام رضا(ع)-مدح و ولادت
باز در عرش خدا ولوله بر پا شده است
دری از عرش به سمت دل ما وا شده است
ازدحام است درِ بیت امام هفتم
جن و انس و ملك آنجاست چه غوغا شده است
مهدي نظري
به ادامه مطلب برويد
امام رضا(ع) - مدح
مهرت نشسته بر دل من ایهالرئوف
هستی تمام حاصل من ایهالرئوف
عشق تو گشته قاتل من ایهالرئوف
نامت علاج مشکل من ایهالرئوف
عليرضاخاكساري
به ادامه مطلب برويد
شعر آذري مناجات با امام رضا(ع)
مشکلدیم ای خسرو خوبان مدد ایله
ای دردلره درمان منه بیر ان مدد ایله
گلمور قلمیم یازماقا چون شانوه چاتماز
وصف ایلماقا یوخدی کی امکان مدد ایله
هوشمند
به ادامه مطلب برويد
امام رضا(ع)-مدح و مناجات
معمار می شوی و بنای تو می شوم
مانند یک ضریح برای تو می شوم
قلب مرا به پای ضریح ات گره بزن
بیمارم و دخیل شفای تو می شوم
علي اكبر لطيفيان
به ادامه مطلب برويد
امام رضا(ع) حضرت معصومه(س)
قم جلوه ای از جنت اعلا باشد
ایران همه در سایه مولا باشد
مابین قم و مشهد حضرت رضا
بین الحرمین کشور ما باشد
یوسف حق پرست(غریب)
امام رضا(ع) - مناجات
من آمدم و رشته بر آن پنجره بستم
در گوشه اي از صحن گوهرشاد نشستم
يا حضرت ثامن الحجج با همه گفتم
من نوكر كوي پسر فاطمه هستم
يوسف حق پرست(غريب)
امام رضا(ع)-مدح و ولادت
دل اگر دیده به دلدار نبندد چه کند
دیده گر از کرمت بار نبندد چه کند
تا دل سوخته را مثل تو دلداری هست
دل اگر دیده ز اغیار نبندد چه کند
محمودژوليده
ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس
خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان
جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس
سيد حميدرضابرقعي
به ادامه مطلب برويد
صلی الله علیک یا علیّ بن موسی الرضا المرتضی
ما شیعه ایم و مهر علی آبروی ماست
آیینه ایم و جلوه ی او نقش روی ماست
شکر خدا که گرم هیاهوی حیدریم
شکر خدا که ذکر علی گفتگوی ماست
به ادامه مطلب برويد
امام رضا(ع)-ولادت
یک روز، صبح زود، ازل بود یا ابد
فرقی نمی کند، سر این راه نا بلد
پا کردم عقل را و بسی راه، دور شد
نزدیک بود گم کندم کفش بی خرد
یک روز، صبح زود رسیدم که : اَلسلام
یک روز، صبح، جای صنم گفتم : الصمد
(12بند) - شعر ولادت امام رضا(ع)
بند اول
یم توحید! گوهر آوردی
| بــارک الله نجمـه امشـب آفتــاب آوردهای | وجــه ناپیــدای حــق را بینقـاب آوردهای | ||
| در تــراب امشب جمــال بوتــراب آوردهای | یـا بــه دامــن احمـد ختمی مآب آوردهای | ||
| از دل دریـــای رحمــت درِّ نــــاب آوردهای | گل به دست خودگرفتی یاگلاب آوردهای؟ |
| با جـلال آمنـه مرآت احمد زادهای |
| در حقیقت عالم آل محمّد زادهای |
غلامرضاسازگار
به ادامه مطلب برويد
شعر ولادت امام رضا(ع)
دوباره مادر احمد پیامبر زاده
و یا که بنت اسد حیدری دگر زاده
و یا که فاطمه شبّیر یا شبر زاده
یم وسیع ولایت مگر گهر زاده
غلامرضاسازگار
به ادامه مطلب برويد
ای عرشیان به شهر خراسان سفر کنید
شب را در این بهشت الهی سحر کنید
با زائرین این حرم الله سر کنید
مدح رضا چو آیهٔ قرآن ز بر کنید
عید بزرگ شیعهٔ آل پیمبر است
میلاد هشتمین حجج الله اکبر است
غلامرضاسازگار
به ادامه مطلب برويد
امام رضا(ع)-ولادت
صبحدم برخواست بر عرش از زمین بانگ خروس
گفت: تابید ای ملایک جلوۀ شمسالشموس
آسمان! بر خاک سینای ولایت خاک شو
ماه! از گردون فرود آ ماه موسی را ببوس
غلامرضاسازگار
به ادامه مطلب برويد
امام رضا(ع)-ولادت و مدح
مه ذیقعده! چو خورشید مقام آوردی
که شب یازدهم، ماه تمام آوردی
«چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی»
که درخشیدی و با خویش، امام آوردی
غلامرضاسازگار
به ادامه مطلب برويد
امام رضا(ع)-ولادت و مدح
صبح است و در بزم چمن هر گل تبسم می کند
باغ از طراوت حسن یوسف را تجسم می کند
ساقی می باقی به کف مطرب ترنم می کند
موج نشاط و عشق چون دریا تلاطم می کند
شفق
به ادامه مطلب برويد
امام رضا(ع) - ولادت
آسمان بر آن شده تا با زمین ساغر زند
مهر خندد بر مه و مه خنده بر اختر زند
عرشیان را مرغ دل سوی مدینه پر زند
حضرت روح الامین بیت الولا را در زند
غلامرضاسازگار
به ادامه مطلب برويد
امام رضا(ع)-ولادت
مژده ای اهل رضا روی رضا پیدا شد
جلوه ی حسن الهی به فضا پیدا شد
ضعفا روی به گلزار ولایت آرید
که گل روی معین الضعفا پیدا شد
غلامرضاسازگار
ادامه شعر در ادامه مطلب
امام رضا(ع)-ولادت
هر دل صدای آمدنت را شنیده است
با صد هزار امید،به سویت پریده است
در ازدحام این همه عاشق حریم تو
زیباترین تجلی عشق و عقیده است
سيدهاشم وفايي
به ادامه مطلب برويد
امام رضا(ع)-ولادت
ای تو را از قـادر منـان سـلام الله نجمـه!
از تمـام عـالم امـکان سـلام الله نجمـه!
از تمام آسمانهـا از مه و خورشید و انجم
از ملک از حـور، از انسان سلام الله نجمه!
غلامرضاسازگار
به ادامه مطلب برويد
امام رضا(ع)-ولادت
رسد ندای تفاخر ز خاک بر افلاک
چنان که ماه ز حسرت کند گریبان چاک
ستارگان همه امشب برید سجده به خاک
به احترام عزیز دل شه لولاک
غلامرضاسازگار
به ادامه مطلب برويد
شعر آذري مناجات با امام رضا(ع)
قربان اولوم جلالتیوه یا ابا الحسن
چوخ شائقم زیارتیوه یا ابا الحسن
مین بیر آدیله آدلانوب ا... لایَنام
اسم رضادی مظهری بو آدلاری تمام
ای اسمی اسم اعظم حق، ای شه اَنام
عاجزدی عقل مدحتیوه یا ابا الحسن
مرحوم حسيني
رباعي حضرت معصومه(س)
باغ حرم تو گلشن رضوان است
قم، جلوه ای از تجلی ایمان است
بین حرم تو و امام هشتم
بین الحرمین کشور ایران است
سيدهاشم وفايي
شجر نور، نوبر آورده
بحر توحید، گوهر آورده
آسمان ولایت و عصمت
بهر خورشید اختر آورده
لالهای سرزده که از فیضش
صد بهار معطر آورده
دختر آورده بانوی اسلام
یا که بر خلق مادر آورده
نجمه، خورشید عالم افروزی
غلامرضاسازگار
براي ملاحظه ادامه اين شعر به ادامه مطلب برويد .
اسیر زلف سیاه تو یا ولی الله
نشسته بر سر راه تو یا ولی الله
به انتظار پناه تو یا ولی الله
فقط نه اینکه برای تو مرثیه دارد
یکی دو دفتر اشعار مدحیه دارد
حدیث فضل تو اذکار هرشب شیعه
همیشه نام قشنگ تو بر لب شیعه
تویی رئیس بلاعزل مذهب شیعه
الا امیر و علمدار مکتب شیعه
به لطف کرسی درس تو جعفری شده ام
من از دعای شما بوده حیدری شده ام
تو عشق هر دل مجنون و عاشقی مولا
اصول دینی و قرآن ناطقی مولا
و ماورای تمام حقایقی مولا
تویی که پیر و مراد نوابغی مولا
دو دست خالی من هم گدای دستان ات
سرم فدای تو و "جابر بن حیان" ات
خوشابه حال دلی که فقط اسیر تو شد
اسیر و سائل و مسکین و مستجیر تو شد
خوشا به حال کسی که "ابوبصیر" تو شد
میان آن همه ، شاگرد سربه زیر تو شد
هر آن که سوی تو آمد اداره اش کردی
هر آن که عاشق تان شد "زراره" اش کردی
ششم ستاره ی دنباله دار زهرایی
ششم مربی فقه و اصول دنیایی
ششم ترانه ی زیبای آسمان هایی
ششم مقرب محبوب حق تعالی یی
فقط نه جان جهان و جهان جان هستی
هماره مرجع تقلید شیعیان هستی
بیا و پای دلم را به خانه ات وا کن
حضور میطلبم سینه را مصفا کن *
زشوق دیده ی من را شبیه دریا کن
تنور خانه ی خود زودتر مهیا کن
حلال مهر شما قطره قطره ی خونم
خلیل نار تو هستم ز نسل "هارونم"
همیشه عطر حضورت در این حوالی هست
همیشه با کرمت عشق و شور و حالی هست
سحر ، حسینیه ، جایت همیشه خالی هست
به یاد روضه ی تو در دلم ملالی هست
در آسمان بقیع سایبان نداری که...
کنار تربت خود روضه خوان نداری که...
شبی که خانه ات آقا پر از خطر گردید
شبی که قلب حزینت پر از شرر گردید
شبی که مادر مظلومه نوحه گر گردید
شبی که دشمنت از بام حمله ور گردید
توروبه قبله و گرم خدا خدا بودی
میان نافله ات غرق ربنا...بودی
میان خانه ی آتش گرفته مویت سوخت
میان خانه ی آتش گرفته رویت سوخت
همین که ساقی لب تشنه ام سبویت سوخت
شبیه تشنه لب کربلا گلویت سوخت
سر برهنه ، بدون عصا کجا رفتی ؟؟
به دست بسته ولی خدا کجا رفتی؟؟
میان کوچه رسیدی به ضربت افتادی
کشید بند طناب و به سرعت افتادی**
کنار مرکب دشمن به شدت افتادی
عزیز حضرت زهرا به صورت افتادی
بگو که شرطه چرا تازیانه ات میزد
گهی به سینه و گاهی به شانه ات میزد
چه کرده با دل زارت جفای پی در پی
زبان درازی و آن ناسزای پی در پی
شکنجه و تبعات بلای پی در پی
تنت کبود شد از ضربه های پی در پی
حسین زاده شریف است مگر نه آقاجان؟
تن سه ساله ظریف است مگر نه آقاجان؟
سه ساله گفتم و نام رقیه جان آمد
سه ساله گفتم و زهرا به روضه مان آمد
سه ساله گفتم و لکنت بر این زبان آمد
سـ ه سا سا لـ له گ گفت و............
خروش دخترکی را سراغ دارم که...
دو گوش دخترکی را سراغ دارم که ...
عليرضاخاكسار ي
در شهادت امام صادق(ع)
اي كه مدينه حرمتت در هم شكسته
گشته نفس هاي حزينت ، زار و خسته
گردون به ياد غربت حيدر بيافتاد
چون نيمه ي شب مي دويدي دست بسته
رضارسولي
امام صادق(ع)-شهادت
افتاده خزان در چمن حضرت صادق
یثرب شده بیت الحزن حضرت صادق
افسوس که از آتش زهر ستم خصم
شد آب تمام بدن حضرت صادق
بالله قسم اهل مدینه نشنیدند
جز حرف خدا از دهن حضرت صادق
افسوس که دیگر عرق مرگ نشسته
بر برگ گل یاسمن حضرت صادق
سر تا به قدم گوش شده شهر مدینه
در آرزوی یک سخن حضرت صادق
جا دارد اگر در غم آن پیکر رنجور
خون گریه کند پیرهن حضرت صادق
مسموم شد از زهر، ولی زیر سم اسب
پامال نگردید تن حضرت صادق
گردید درِ غصّه به روی همگان باز
شد بسته چو بند کفن حضرت صادق
قبر و حرم و زائر او هر سه غریبند
در شهر و دیار و وطن حضرت صادق
"میثم" همه گریان حسین اند اگر چه
گریند به یاد محن حضرت صادق
غلامرضاسازگار
امام صادق(ع)-شهادت
بگذارید از این خانه عبا بردارد
لااقل رحم نمایید عصا بردارد
بگذارید در این حلقۀ دود و آتش
طفل ترسیده از این معرکه را بردارد
پیر مرد است نبندید دو دستش نکشید
وای اگر دست نحیفی به دعا بردارد
کوچه ای تنگ و دلی سنگ و زمین خوردن ها
استخوانی که ترک خورد صدا بردارد
آی نامردِ سواره نفسش بند آمد
فرصتی ده قدمی پشت شما بردارد
رمقش نیست ولی می رود و می خواهد
که قدم یاد غم کرب وبلا بردارد
آخرین روضه ی او روضه ی گودالش بود
وقت آن است به لب بانگ عزا بردارد
تشنگی بود و لبی چاک و تنی خون آلود
لشگری حلقه زده رسم حیا بردارد
خوب پیداست چرا این همه نیزه اینجاست
هر کسی آمده یک سهم جدا بردارد
هر کسی آمده یک تکه بگیرد بکشد
بیشتر تا که تنت زخم جفا بردارد
کاش می شد که سنان تا که سنان را نزند
دست از گیسوی بر خاک رها بردارد
زجرکُش می کند این قاتل خنجر در مشت
کاش می شد که از این حنجره پا بردارد
مشعل حرمله روشن شده عمه ای کاش
چشم از دختر انگشت نما بردارد
حسن لطفي
امام صادق(ع)-شهادت
خونین دلی که با تو ستمگر به سر بَرَد
سر می برد، ولیک به خونِ جگر برد
آن جا که هیچ لب به حمایت نگشت باز
مظلوم، داوری به برِ دادگر برد
بر خانه ام اگر زدی آتش مرا چه باک
این گونه ارث مادر خود را پسر برد
مزدور خویش را ز چه گفتی که نیمه شب
از نزد چند کودک لرزان پدر برد
کردند دست خویش به سوی خدا بلند
تا بابشان ز دست عدو جان به در برد
دیگر امید آمدن من کسی نداشت
یک تن نبود در بر آنان خبر برد
ای دادگر! خدای غیور، این روا مدار
تا نام پاک مادر ما، بی پدر برد
علي انساني
امام صادق(ع)-شهادت
آن طایر بهشتی تنها در آشیانه
چون شمع در دل شب می سوخت عاشقانه
سوزش شرار سینه ذکرش ترانۀ دل
آهش به اوج افلاک اشکش به رخ روانه
کی دیده زاهدی را وقت عبادت شب
با دست بسته دشمن بیرون برد ز خانه
او با کهولت سن با قامت خمیده
این با قساوت قلب در دست تازیانه
کاهیده شد تن او کز بهر کشتن او
منصور لحظه لحظه بگرفت از او بهانه
آن زادۀ پیمبر ارثیه اش ز حیدر
این بود کز سرایش آتش کشد زبانه
هر چند خانه اش سوخت از دود شعله افروخت
دیگر نخورد سیلی یارش در آستانه
آوخ که کشت منصور او را به زهر انگور
دردا که گشت خاموش آن گریۀ شبانه
هفتاد سال عمرش هفتاد سال غم بود
هر لحظه دید بیداد از فتنۀ زمانه
آن عزت رفیعش آن غربت بقیعش
جز تل خاک نبود از قبر او نشانه
میثم اگر چه در خاک مدفون شد آن تن پاک
تا روز حشر باشد این نور جاودانه
غلامرضاسازگار
امام صادق(ع)-شهادت
چون نور ذوالجلال به دل جلوه گر شود
تیغ ستم به نور، کجا کارگر شود؟
وقتی فیا سیوف خذینی نگفته است
شمشیرها به جسم امامی مگر شود؟
وقتی خدا نخواست تو را کشته بنگرد
حتی عبا و پیرهنت هم سپر شود
امر خدا نبود سرت را جدا کنند
می خواست تیغ دشمن تو بی خطر شود
شمشیر و سر، برهنه به هم طعنه می زنند
اما رسول مانع شمشیر و سر شود
هر چه امیر کفر غضب بیشتر کند
اُبهت ولیِ خدا بیشتر شود
ای واجب الاطاعه به مظلومی تمام
می رفت جان تو که به تیغ شرر شود
هر بار قصد جان تو را کرد دشمنت
می دید مصطفی غضبش بیشتر شود
جدت نمی گذاشت تو را لطمه ای رسد
می خواست سوز کرببلا بیشتر شود
این جاست که مسیر شهادت شود عوض
مسموم زهر کینه امامی دگر شود
شکر خدا اسیر نشد اهل بیت تو
ور نه دوباره روضۀ معجر خبر شود
می خواست فکر داغ دل فاطمه کند
زهری فقط بیاید و زخم جگر شود
این زخم ها به سینۀ زهرا قدیمی است
این جاست وقت روضۀ دیوار و در شود
)آتش به آشیانۀ مرغی نمی زنند(
باز این چه فتنه ای است حرم شعله ور شود؟
این رهزنان به خانه چرا در نمی زنند
جبرییل هم اجازه اش از راه در شود
این مردم مدینه مگر باز مرده اند؟!
دست امام خسته چرا بسته تر شود؟
غافل اگر ز راه ولیِ خدا شویم
سلطان جور، قافله را راهبر شود
در فتنه ها سلاح محبین بصیرت است
فتنه اگر زِ حد گذرد درد سر شود
باید شجاع بود و ز ارزش دفاع کرد
شاید که شام تیره ی شیعه سحر شود
دست دعا به سوی خدا چون بَرد ولی
پس لرزه های فتنه گران بی اثر شود
وقتی که عاشقانه ز دین دم نمی زنیم
باید هنوز مهدی ما خون جگر شود
محمودژولیده
شعر شهادت امام صادق(ع)
آبروی آدم
همان امام غریبی که شانه اش خم بود
به روی شانه ی پیرش غم دو عالم بود
میان صحن حسینیه ی دو چشمانش
همیشه خاطره ی ظهر یک محرم بود
دل شکسته ی او را شکسته تر کردند
شبیه مادر مظلومه اش پر از غم بود
اگر تمام ملائک زگریه می مردند
به پای خانه ی آتش گرفته اش کم بود
حدیث حرمت او را به زیر پا بردند
اگر چه آبروی خاندان آدم بود
شتاب مرکب و بند و تعلل پایش
زمینه های زمین خوردنش فراهم بود
مدینه بود و شرر بود و خانه ای ساده
چه خوب می شد اگر یک کمی حیا هم بود
امان نداشت که عمامه ای به سر گیرد
همان امام غریبی که شانه اش خم بود
علی اکبر لطیفیان
شعر شهادت امام جعفر صادق(ع)
ای بهار همیشه های خدا
ای که از آسمان شدی جاری
از چه این روزها شکسته شدی
بغض داری ولی نمی باری
**
لااقل صبر کن مسافر شب
گریه کن گریه در معابر شب
صبح صادق بجز تو کیست بگو
کیست جز تو امام بیداری
**
گاه گاهی که حرف هم داری
شهر در خواب می رود انگار
آه آقا چه می کشی با این
استخوانی که در گلو داری
**
تو بگو از کدام طایفه ای
که همیشه خدای عاطفه ای
لطف ها می کنی برای کسی
که برایت نمی کند کاری
**
پس کجایند نافله خوان ها
که دل نافله شبانه شکست
کی به درد تو می خورد آقا
نافله های سرد و تکراری
**
پس کجایند عالمان سحر
یک نفر از چهار هزار نفر
که شبانه امام را بردند
پا برهنه به خفت و خواری
**
کوچه ای در مدینه منتظر است
تا که روضه بخوانی از دیوار
تا تو هم مثل مادرت آنجا
حس کنی بین درب و دیواری
**
تا که کوچه به کوچه پخش شود
هم صدایی غربتت با او
تا بفهمند فاطمی هستی
مثل مادر به غم گرفتاری
**
تا که دست تو را نبندند و
هی به یاد علی نخندند و
نکشندت پیاده اینگونه
هی به قصد امام آزاری
**
تا به تو زهری از جفا ندهند
تا به پیش تو ناسزا ندهند
تا مگرشرمی از رسول کنند
نبرندت به بزم میخواری
**
شب شد و یک عبا و عمامه
باز هم بین کوچه افتاده
باز هم اهل خانه می ریزند
پشت پای تو گریه و زاری
**
می برند به قصر سرخ بلا
کوفه یا شام یا که کرببلا
بهتر است یک کمی با خود
تربت از قتلگاه برداری
رحمان نوازنی
امام صادق(ع)-شهادت
مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد
میان راه، تن تو بی اختیار بیفتد
تو را خمیده خمیده میان کوچه کشیدند
که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد
دگر غرور تو را چاره جز شکسته شدن نیست
اگر محاسن تو دست این سوار بیفتد
توقع اثری غیر آبله نتوان داشت
مسیر پای برهنه ت اگر به خار بیفتد
چه خوب شد که لباست به میخ در نگرفت و ...
چه خوب شد که نشد پهلویت ز کار بیفتد
اگر چه سوخت حریمت ولی ندید نگاهت
ز گوش دخترکان تو گوشوار بیفتد
هنوز هم که هنوز است جلوه های تو جاریست
که آفتاب، محال است در حصار بیفتد
علی اکبر لطیفیان
امام صادق(ع)-شهادت
ما گداییم گدای پسر فاطمه ایم
بوسه زن های عبای پسر فاطمه ایم
بنویسید فدای پسر فاطمه ایم
گریه کن های عزای پسر فاطمه ایم
چشم ما چشمه ای اندازه ی دریا دارد
هر چه ما گریه کنیم از غم او جا دارد
پیرمردی که خدا در سخنش پیدا بود
زردی برگ گل یاسمنش پیدا بود
سنّ بالایش از آن خم شدنش پیدا بود
با وجودی که خزان در بدنش پیدا بود
نیمه شب بر سر سجّاده عبادت می کرد
مثل یک عاشق دلداده عبادت می کرد
ماجرایی که نباید بشود، امّا شد
باز هم واژه ی «حرمت شکنی» معنا شد
پای آتش به در خانه ی آقا وا شد
درِ آتش زده مثل جگر زهرا شد
ولی این بار در خانه دگر میخ نداشت
کار بر سینه ی پروانه دگر میخ نداشت
تا شکست آینه اش اشک زلالش افتاد
با تماشای چنین منظره بالش افتاد
تا که وحشت به دل اهل و عیالش افتاد
باز هم خاطره ای بد به خیالش افتاد
ناگهان سنگ دلی آمد و آقا را برد
بی عمامه پسر فاطمه را تنها برد
می دوید آه چه با تب نفسش بند آمد
پا برهنه پی مرکب نفسش بند آمد
وسط کوچه دل شب نفسش بند آمد
نه که یک بار مرتّب نفسش بند آمد
با چنین سرعتی افتادن آقا قطعی است
با زمین خوردن او گریه ی زهرا قطعی است
آهِ بی فاصله اش مرثیه خوانی می کرد
اشکِ پر از گله اش مرثیه خوانی می کرد
اثر سلسله اش مرثیه خوانی می کرد
پای پر آبله اش مرثیه خوانی می کرد
دختری را که یتیم است پیاپی نزنید
زخم هایش چه وخیم است! پیاپی نزنید
محمدفردوسي
امام صادق(ع)-شهادت
باز گرفته دلم برای مدینه
باز نشسته دلم به پای مدینه
شکر خدا عاشق دیار حبیبم
شکر خدا که شدم گدای مدینه
بال فرشته است، سایبان قبورش
بال فرشته است،خاک پای مدینه
در کفنم تربت بقیع گذارید
صحن بقیع است، کربلای مدینه
کرب و بلا می شود دوباره مجسم
تا که به یاد آورم عزای مدینه
دست من و لطف دست با کرم تو
جان به فدای بقیع بی حرم تو
سنّ تو، قدّ تو را کشیده خمیده؟
یا که خداوند آفریده خمیده؟
منحنی قدّت از کهولت سن نیست
شاخه ی سیبت ز بس رسیده، خمیده
بس که غریبی تو ای سپیده محاسن
شیعه اگر چه تو را ندیده، خمیده
نیست توان پیاده رفتنت ای مرد
پس به کجا می روی خمیده، خمیده
هر که صدای تو را میان محله
وقت زمین خوردنت شنیده، خمیده
در وسط کوچه ها صدای تو این بود
مادر من، مادر شهیده، خمیده
کیست که دارد تو را ز خانه می آرد؟
در وسط کوچه ها شبانه می آرد؟
وقتی درِ خانه در برابرت افتاد
خاطره ای در دل مطهرت افتاد
مرد محاسن سپید شهر مدینه
کاش نگویی چگونه پیکرت افتاد
گرم خجالت شدند خیل ملائک
حُرمت عمامه ات که از سرت افتاد
راستی این کوچه آشناست، نه آقا؟
یعنی همین جا نبود مادرت افتاد؟
تکیه زدی تا تنت به خاک نیفتد
حیف ولی لحظه های آخرت افتاد...
علي اكبر لطيفيان
امام صادق(ع)-شهادت
ای بهار همیشه های خدا! ای که از آسمان شدی جاری
از چه این روزها شکسته شدی؛ بغض داری ولی نمی باری
لااقل صبر کن مسافر شب؛ گریه کن گریه در معابر شب
صبح صادق به جز تو کیست بگو؛ کیست جز تو امام بیداری
گاه گاهی که حرف هم داری؛ شهر در خواب می رود انگار
آه آقا چه می کشی با این؛ استخوانی که در گلو داری
تو بگو از کدام طایفه ای؛ که همیشه خدای عاطفه ای
لطف ها می کنی برای کسی؛ که برایت نمی کند کاری
پس کجایند نافله خوان ها که دل نافله شبانه شکست
کی به درد تو می خورد آقا! نافله های سرد و تکراری
پس کجایند عالمان سحر یک نفر از چهار هزار نفر
که شبانه امام را بردند پا برهنه به خفت و خواری
کوچه ای در مدینه منتظر است؛ تا که روضه بخوانی از دیوار
تا تو هم مثل مادرت آن جا؛ حس کنی بین درب و دیواری
تا که کوچه به کوچه پخش شود؛ هم صدایی غربتت با او
تا بفهمند فاطمی هستی؛ مثل مادر به غم گرفتاری
تا که دست تو را نبندند و هی به یاد علی نخندند و
نکشندت پیاده اینگونه هی به قصد امام آزاری
تا به تو زهری از جفا ندهند؛ تا به پیش تو ناسزا ندهند
تا مگر شرمی از رسول کنند نبرندت به بزم می خواری
شب شد و یک عبا و عمامه باز هم بین کوچه افتاده
باز هم اهل خانه می ریزند؛ پشت پای تو گریه و زاری
می برند به قصر سرخ بلا؛ کوفه یا شام یا که کرببلا
بهتر است یک کمی با خود؛ تربت از قتلگاه برداری
رحمان نوازني
امام صادق(ع)-شهادت
دارم برای رنگِ تنت گریه می كنم
پایِ نفس نفس زدنت گریه می كنم
باور كنیم حرمت تو مستدام بود؟
یا بردن تو بردنِ با احترام بود؟
باور كنیم شأن تو را رَد نكرده است؟
این بد دهانِ شهر به تو بد نكرده است؟
گرد و غبار، روی تو ای یار ریختند
روی سر تو از در و دیوار ریختند
هر چند بین كوچه تنت را كشید و بُرد
دستِ كسی به رویِ زن و بچه ات نخورد
باران تیر و نیزه نصیب تنت نشد
دست كسی مزاحم پیراهنت نشد
این سینه ات مكان نشست كسی نشد
دیگر سر تو دست به دست كسی نشد
علي اكبر لطيفيان
امام صادق(ع)-شهادت
چه ظلمها که به اولاد مصطفی کردند
خدا گواست به آل علی جفا کردند
گلوی تشنه بریدند از حسینش سر
سر مقدس او را به نیزهها کردند
امام چارم ما را به شام آوردند
میان خلق ورا خارجی صدا کردند
امام پنجم ما را به زهر کین کشتند
بسا ستم که به آن حجت خدا کردند
به بیت حضرت صادق هجوم آوردند
قیامتی دگر از این ستم به پا کردند
سر برهنه دل شب ز خانهاش بردند
چه ظلمها که به آن نجل مصطفا کردند
در آن سیاهی شب، اهل بیت آن مظلوم
گریستند و برای پدر دعا کردند
همه سواره و او را پیاده میبردند
نه رحم کرده، نه از حضرتش حیا کردند
سه بار تیغ کشیدند بهر کشتن او
عجب به عهد رسول خدا وفا کردند!
امام صادق ما را به زهر کین کشتند
مدینه را ز غمش دشت کربلا کردند
هزار مرتبه نفرین حق بر آن قومی
که خط خویش ز آل علی، جدا کردند
برای غصب خلافت زدند زهرا را
چه شد که کودک ششماهه را فدا کردند
به جای شاخۀ گل بار هیزم آوردند
حقوق فاطمه را پشتِ در ادا کردند
بسوز و شعله برافروز از جگر «میثم»
که حمله بـر حرم وحی کبریا کردند
غلامرضاسازگار
تقدیم به روح شاعر با اخلاص اهل بیت(ع)استاد بزرگوار سید حسن خوشزاد
بیمار و مجنون توام ای خون گلگون خدا
دارالجنون من نجف دارالشفایم کربلا
ای نوکرآل عبا، ای عاشق اهل ولا
این خانه دربش وا شده گر حیدری هستی بیا
میخواهم از نور علی دل را چراغانی کنم
با استعانت از رضا دل را خراسانی کنم
میخواهم امشب با قلم شرح مسلمانی کنم
پس ای قلم حرفی بزن از نوکران با صفا
"خوشزاد" رفت و شعر او جزء مفاخر میشود
امروز مهمان حبیب بن مظاهر میشود
ارباب از او زودتر در قبر حاضر میشود
جانم تو را بادا فدا،ارباب خوب و باوفا
"خوشزاد" با خود هرچه برد ازکربلا دارد یقین
او نوکر تو بوده و عشق تو را دارد یقین
نوکر درون قبر هم بزم عزا دارد یقین
دارد همیشه بر لبش،ذکر حسین و مجتبا
میگفت با عشق علی،من حیدریم حیدری
از غصه های فاطمه،میخواند جور دیگری
هرکس که نامش شد حسن،او مادری شد،مادری
یا فاطمه یا فاطمه، مادر به دیدارش بیا
عمری به درب خانه ات با یاد مهدی در زده
هر جمعه با عشق شما بر سینه یا بر سر زده
یک عمر با مهر علی فریاد یا حیدر زده
"خوشزاد دارد یک نشان یعنی علی المرتضا"
نوید اطاعتی
باتشكر از آقاي نويد اطاعتي براي ارسال اين شعر به مكتب الذاكرين.
دوبیتی به مناسبت وفات حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) وشهادت حضرت حمزه(ع)
مرا با اشک الفت از قدیم است
که مرغ دل به صحن غم مقیم است
محبین ! خون ز ابر دیده بارید !
عزای حمزه و عبدالعظیم است
حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)-شهادت
یا سید الکریم که جان ها فدای تو
شد چشم شیعه غرق به خون در عزای تو
در شهر ری که همچو بهشت است در زمین
بر روی خاک تیره نهان شد لقای تو
از جور معتصم چه کشیدی که از وفا
دل های عاشقان شده خونین برای تو
چون آستان توست کلید بهشت ما
قربان گنبد و حرم با صفای تو
هدیه به زائر حرمت اجر نینواست
بوی حسین می دهد این کربلای تو
ای نور چشم فاطمه و پور مجتبی
دست همه به دامن لطف و عطای تو
بیچارگان به سمت حریم تو رو کنند
چون جود مجتباست عیان از سخای تو
دشمن نمی رود ز حریم تو نا امید
محروم کی شود ز درت آشنای تو
گرچه بهشت روی زمین گشته شهر ری
ویرانه هست باز بقیع نیای تو
آتش به جان ما زده ای درد و ای دریغ
گم گشته قبر مادر نیلی لقای تو
با ما بخوان دعای فرج سید الکریم
بهر ظهور مهدی آل عبای تو
حبيب ا... موحد
حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)-مدح
نام گرامیش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
گر از کرامتش همه کس فیض می برد
از نسل خاندان امامی کریم بود
عطر حدیث آل رسول از لبش چکید
در مکتب فضیلت و تقوا فهیم بود
تنها نبود پیک خوش الحان باغ عشق
پرهیزگار و عابد و زاهد، حکیم بود
آموخت درس بندگی از اهل بیت نور
محبوب پیشگاه خدای علیم بود
غیر از خدا نداشت نیازی به هیچ کس
در عمر خویش صاحب طبعی سلیم بود
لبخند مهربانی و گرمش چو آفتاب
دست نوازشی به سر هر یتیم بود
گل سیرتان عشق به مدحش سروده اند
اخلاق او لطیف تر از هر نسیم بود
پیوسته او به منزل مقصود می رسید
زیرا صراط زندگی اش مستقیم بود
هفتاد و نه بهار ز عمرش گذشت و باز
در سایه امید و ولایت مقیم بود
در گلشن همیشه بهار حریم او
هر گل که دیده ایم به ناز و نعیم بود
هر کس که رو نمود بر این آستانه گفت
این بوستان عشق بهشتی شمیم بود
پروانه بهشت به دستش دهد خدا
هر کس که زائر حرم این کریم بود
عبد حقیر اوست "وفایی" اگر چه باز
دل در جوار حضرت عبدالعظیم بود
سيدهاشم وفايي
حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)-مدح
آفتاب فاطمه! چشم و چراغ اهل بیت
منشأ فضل و کرامت! صاحب لطف عمیم
هم شریف ابن شریف ابن شریف ابن شریف
هم کریم ابن کریم ابن کریم ابن کریم
قبله ی دل! کعبه ی اهل ولایی! نی عجب
گر زند بیت الحرامت بوسه بر خاک حریم
در پی احیای دل کار مسیحا می کند
بامدادی گر وزد از تربت پاکت نسیم
زائر قبر تو یعنی زائر قبر حسین
خادم کوی تو یعنی خادم حجر و حطیم
شهر ری تا متّکی بر آستان قدس توست
تا قیامت نیستش از فتنه ی بیگانه بیم
نی عجب! گر سائل درگاهت از احسان کند
دامن طفل یتیمی را پر از درّ یتیم
چارمین نجل کریم اهل بیتی! می توان
هشت جنّت را ببخشایی به شیطان رجیم
لاله ی سرخ آورد از شعله ی سبزش برون
باد اگر خاک حریمت را برد سوی جحیم
طلعت نورانیت مرآت الله الصّمد
طاق ابروی تو بسم الله رحمان الرّحیم
مظهر توحیدی و در بیت دل داری مقام
آفتاب عرشی و در شهر ری گشتی مقیم
شاه راه زائرت انّا هدیناه السّبیل
چل چراغ تربتت شمع صراط المستقیم
کشور ایران سپهری کش تو عیسای مسیح
شهر ری چون طور سینا و تو موسای کلیم
بر مشام جان دهد در هر نفس عطر حسین
هر کجا آرد نسیم از تربت پاکت شمیم
این که من امروز می گردم به دور تربتت
مرغ جانم زائر کوی تو بوده از قدیم
دست من گر کوته است از مرقد پاک حسین
یافتم از تربتت این جا همان فوز عظیم
هر که در این سرزمین بر خاک تو صورت نهد
در ثواب زائران کربلا گردد سهیم
غلامرضاسازگار
حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)-مدح ای بلندای عشق قامت تو ای سلام خدا به ساحت تو خاک بوس سیادت تو زمین جایگاهت ولی به عرش برین آسمانی ترین مسافر خاک قدر و شان تو کی شود ادراک ای ذراری حضرت زهرا بندهٔ با ارادت زهرا افتخارت همین بس ای والا باشی از نسل سیدالنُّجبا بس که بودی تو فاطمه سیرت مصطفایی منش علی صولت در سماوات چون ستاره شدی تو اباالقاسمی دوباره شدی نور توحید در نگاهت بود تربت عشق سجده گاهت بود ذکر تحلیل با تکان لبت چشمهٔ نور در نماز شبت ای هدایت گر هدایت ها راوی صادق روایت ها بس که در عشق مستدامی تو دست بوس چهار امامی تو تا لبت عرضه ای ز دین کرده معرفت پیش تو کم آورده اعتقادت ز بس که بنیادیست صله اش لطف حضرت هادیست
بهر تحصین تان بگفت آقا انت انت ولیّنا حقا تو غرور اصالتی منی حسن محضی حسین در حسنی آبرودار خاک مایی تو صاحب ملک خون بهایی تو تو صفا بخش دین و آیینی عزت سرزمین باکینی ملک ری از تو آبرو دارد پای تو هستِ خویش بگذارد چه بگویم ز قدر والایت چه بگویم ز شان عظمایت وصفت این بس ز بس عظیمی تو حضرت سیدالکریمی تو شاه زاده! گدای خود دریاب رهگذر! خاک پای خود دریاب پیرمرد عصا به دست حجاز! یک نظر سوی خاکیان انداز قبله خاک ما شده حرمت چشم امید ماست بر کرمت هر دمی از زمانه دل گیرم راه صحن تو پیش می گیرم ای قرار دل هوائی من مرهم زخم کربلایی من ای به دل دادگان تو نور عین ای نگار همیشه شکل حسین کوی تو رنگی از خدا دارد خاک تو بوی کربلا دارد ای فرستاده رسول الله جانب خون بهای ثارالله تویی آن یار بی قرین دلم هر شب جمعه همنشین دلم با علی عهد عشق بستی تو سفره دار کمیل هستی بشنو این درد دل ز نوکر خود نوکر بی قرار و مضطر خود چه بگویم که قوم نامردان ملک ما را فروختند چه گران قلب ام الائمه آزردند تا ابد آبروی ما بردند وای بر ما بر سرشک دو عین قیمت خاک ماست خون حسین آری این است با تو درد دلم تا قیامت ز مادرت خجلم تحفه ای می دهی که هدیه کنم کمکم کی کنی که گریه کنم حق بده گر ز غصه دل خونم قدر یک عمر گریه مدیونم گر که نقشم بر آب شد تو ببخش گر که شادی خراب شد تو ببخش حرمت گر چه کربلا باشد کربلا کرب و البلا باشد کی در این جا سری بریده شده معجری از سری کشیده شده کی در این جا عطش جگر سوزاند جگر یک پدر پسر سوزاند باورم نیست شور و زمزمه را کربلای بدون علقمه را کربلا دیدنیست با یاسش با دو گلدسته های عباسش حاجتی دارم از تو شاه کریم حضرت عشق واجب التعظیم خواهش سائلت ادا فرما خاک من خاک کربلا فرما
قاسم نعمتي
حمزه سید الشهدا(ع)-مدح و شهادت
نور چشم پیمبری حمزه
چه قدَر مثل حیدری حمزه
اسدالله دیگری حمزه
به خداوند، محشری حمزه
ای مُلقّب به سیّدالشهدا
حامی مُخلص رسول خدا
هم عمو هم برادرش بودی
همه جا یار و یاورش بودی
تو علمدار لشکرش بودی
جنگجوی دلاورش بودی
تا نظر بر سپاه می کردی
روزشان را سیاه می کردی
بین لشگر وجود تو لازم
بین میدان، حریف تو نادم
افتخار قبیله ی هاشم
می نویسم برای تو دائم
می نویسم کمال داری تو
مثل جعفر دو بال داری تو
بی سبب نیست این که "سرداری"
به علی رفته ای جگر داری
وقت حمله به سینه پر داری
همه دیدند که هنر داری
با دو شمشیر حمله می کردی
وَ دمار از همه در آوردی
مرحبا بر تو ای عموی رسول
که چنین شد سفید، روی رسول
با تو محفوظ چار سوی رسول
کم نگردید با تو موی رسول
کاش حمزه مدینه هم بودی
دور بیت الحزینه هم بودی
بیعتت با نبی چه دیدن داشت
اَشهدت آن زمان شنیدن داشت
عطر اسلام تو وزیدن داشت
رنگ بوجهل هم پریدن داشت
با کمانت سرش ز هم پاشید
از تو و نام حمزه می ترسید
ما پیاده ولی سواره، شما
یکی از راه های چاره، شما
روضه های پر از اشاره، شما
تکّه تکّه و پاره پاره، شما
اهل بیت از تو یاد می کردند
بر تو گریه زیاد می کردند
در کمین بود، نیزه را انداخت
پیکرت را چه بی هوا انداخت
تا نبی روی تو عبا انداخت
همه را یاد بوریا انداخت
اوّلین رکن پنج تن می خواند
روضه ی شاه بی کفن می خواند
ته گودال پیکرش افتاد
جلوی چشم خواهرش افتاد
جای خنجر به حنجرش افتاد
ناله ای زد وَ مادرش افتاد
یا بُنَیَّ ذبیح عطشانم
یا بُنَیَّ قتیل عریانم
محمد فردوسي
حمزه سید الشهدا(ع)-شهادت ای کشته ای که بود اُحد کربلای تو اهل مدینه نوحه گران عزای تو شیر خدا و شیر رسول خدا تویی ای نام سیدالشّهدایی سزای تو قبل از حسین و واقعه ی جانگداز او زهرا گریست بر تو و بر کربلای تو هر عضوت از نسیم شهادت چو گل شکفت در راه دین چو مُثله نشد کس سوای تو اعضای تو ز تیغ ستم پاره پاره شد پایان نشد به کشته شدن ماجرای تو شد خلعت شهادت تو جامه ی رسول جان ها فدای پیکر در خون شنای تو ای قامت بلند رشادت به هر زمان کوتاه بُد ردای رسالت برای تو ماتم، چرا گیاه به پای تو ریختند می باید آنکه ریخت سر و جان به پای تو شعر " مؤید " است تو را کمترین نثار
ای بهترین درود و تحیّت سزای تو
سيدرضامويد
حمزه سید الشهدا(ع)-مدح و شهادت
برای اوج نوشتند بال وا شده را
نزول نیست، به معراج آشنا شده را
تو حمزه ی اَحَد و حمزه ی اُحد هستی
چگونه شرح دهم جلوه ی دو تا شده را
قسم به حرمت جعفر تو نیز طیّاری
قفس چگونه بگیرد تن رها شده را
خودی شکستی و آوازه ات فراتر رفت
خدا بلند کند خاک مصطفی شده را
تو ایستاده ای و ایستاده می مانی
شکست نیست، به دست نبی بنا شده را
به بازویت "اسد اللّهی" علی وصل است
سپاه نیست جلودار، مرتضی شده را
×××
به روی خاکی و پیغمبر خدا مانده است
چگونه جمع کند این جدا جدا شده را
کفن که بر تن تو کرد، گریه کرد و نشست
کنار پیکر تو دید بوریا شده را
خدا به خواهر غمدیده ی تو رحم کند
اگر نگاه کند جسم جا به جا شده را
علي اكبر لطيفيان
حضرت حمزه سیدالشهدا(ع)-زبان حال صفیّه(خواهر حضرت)
گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد
تنی که مُثله شده در برابرم باشد
گمان نمی کنم این تکه های پخش شده
همان عموی رشید پیمبرم باشد
بدن مگر بدن کیست این چنین شده است؟!
اگر خدای نکرده برادرم باشد...!
چرا عبای پیمبر نمی گذارد تا
دوباره روشنی دیدۀ ترم باشد؟
××
فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت:
کنار کشتۀ گودال مو پریشان گفت:
××
گمان نمی کنم این زیر نیزه افتاده
حسین فاطمه یعنی برادرم باشد
تو را خدا بگذارید بوسه اش بزنم
که قول می دهم این بار آخرم باشد
کفن که نیست عبا نیست، بوریا هم نیست؟!
بد است بی کفن این مرد محترم باشد
برای آن که روی پیکرش بیاندازم
نمی شود بگذارید معجرم باشد؟
علي اكبر لطيفيان
دوبیتی قبرستان بقیع
ای که از عرش معلا برتری
دل ز اهل آسمان ها می بری
ای بقیع ، اي تربت پاكت بود
سجده گاه حجت ابن العسكري
رضارسولي
بقیع غریب
روزی اینجا بهار داشته است
چار سنگ مزار داشته است
به حریمش پناه می برده
هرکه با هر که کار داشته است
مثل مشهد در این حرم زائر
از خودش اختیار داشته است
شانه ی بی قرارِ لرزان و
گونه ی آبدار داشته است
اشک با پلک، رو به روی ضریح
آشکارا قرار داشته است
روزگاری به خادمیِ بقیع
جبرئیل افتخار داشته است
روی زوار باز بوده حرم
ساعت دو سه چار داشته است
شاخه هایش به سنگ محکوم است
هر درختی که بار داشته است
گیرم اینجا خراب هم باشد
دائما آفتاب هم باشد
دل مهم است بین ما با قبر
گیرم اصلاً طناب هم باشد
گاه مثل بقیع میبایست
در زیارت شتاب هم باشد
این خودش باب رحمت است اگر
زدن شیعه باب هم باشد
پیرهن خود ضریح خواهد شد
زیر آن گر کتاب هم باشد
چون که اُمّ البنین در این خاک است
باید اینجا رباب هم باشد
باید اینجا شبیه کرب و بلا
ناله ی آب آب هم باشد
باید اینجا حرم درست کنند
چار تا مثل هم درست کتتد
با امام حسن سزاوار است
چند باب الکرم درست کنند
با طلا دور مرقد سجاد
بیتی از محتشم درست کنند
به تولای باقر و صادق
صحن دارالقلم درست کنند
نزد ام البنین نمادی از
مشک و دست و علم درست کنند
"دودمه" نه در این مکان باید
شاعران "چاردم" درست کنند
با کریمان "کریم خانی"ها
قطعه ی "آمدم" درست کنند
دورِ گنبد چهار گلدسته
ولی از داغ خم درست کنند
کاش هر چیز را نمی سازند
کوچه را دست کم درست کنند
کوجه را در ادامه ی طرحِ
از حرم تا حرم درست کنند.
مهدي رحيمي
بقیع غریب
می رسد از مدینه بوی غم
فاطمه باز دیده گریان شد
چونکه قبر چهار فرزندش
در حریم بقیع ویران شد
آتش کینه شعله ها دارد
از دل سرسپرده های یهود
لعنت حق به هر چه وهابی
لغنت فاطمه به آل صعود
قصد دارند ریشه را بزنند
صحبت از قبرها بهانه بود
ریشۀ بغض و کینۀ اینان
آتش و دود و تازیانه بود
لعنت حق به آن کسانی که
اولین شعله را به پا کردند
حق پیغمبر معظم را
با لگد پشت در ادا کردند
در مدینه ز بعد پیغمبر
ناله های بلند ممنوع است
در مرام پلید این مردم
زن زدن از امور مشروع است
گریه کردند آسمانی ها
با نوای حزینه ی زهرا
به گمانم که باز تازه شده
داغ مسمار و سینه ی زهرا
بعد از آنکه زدند زهرا را
دستشان باز شد به بی ادبی
کاش روزی هیچکس نشود
ضرب سنگین سیلی عربی
کاش مهدی بیاید با او
ریشه ی فتنه را براندازیم
عاقبت بهر مادر سادات
گنبد و بارگاه می سازیم
با نیابت ز قبر مادرمان
سوی ام البنبن سلام کنیم
دست بر سینه در مقابل او
مثل عباس احترام کنیم
قاسم نعمتي
جهت ملاحظه به ادامه مطلب برويد
وداع با ماه مبارک رمضان-عید فطر
چه زود از دست ما ماه خدا رفت
مه تسبیح و تهلیل و دعا رفت
مه احیا مه شب زنده داری
مه روزه مه صدق و صفا رفت
مهی که بود از فیض و سعادت
نفس، تسبیح و خواب آن عبادت
مه یا نور و یا قدوس و یارب
شبش از روز و روزش بهتر از شب
خوشا آن روزه داران را که دانم
محبت بود در دل، ذکر، بر لب
به خلوتگاه شب اختر فشاندند
کمیل و افتتاح و ندبه خواندند
سحر بود و مناجات و دعایش
دعاهای لطیف و دلربایش
خوش آنکو داشت خلوت با خداوند
دریغ از لحظه های با صفایش
کجا رفتند شب های منیرش
چه شد بوحمزه و جوشن کبیرش
چه شب هایی که دل یاد خدا بود
دعا بود و دعا بود و دعا بود
به گوش جان صدای آشنا بود
خوشا آنان که از نو جان گرفتند
دل شب انس با قرآن گرفتند
چه ماهی ماه حی ذو المنن بود
چه ماهی ذکر حق نقل دهن بود
چه ماهی ماه غفران ماه رحمت
چه ماهی ماه میلاد حسن بود
چه ماهی دل ز ایمان منجلی بود
علی بود و علی بود و علی بود
مه احیا مه مولا علی بود
علی شمع دل و دل با علی بود
تو گویی با علی بودیم تا صبح
چه می گویم نفس ها یا علی بود
چه شد آوای یارب الکریمش
دعای یا علیُّ یا عظیمش
وفا و عشق و ایمان بود این ماه
مگو، شیرین تر از جان بود این ماه
بهشت سبز انس عبد و معبود
بهار ختم قرآن بود این ماه
فروغ روح از بدرش گرفتیم
شرف از لیله القدرش گرفتیم
الا ای دوستان عید صیام است
چه بنشستید این عید قیام است
طلوع صبحدم را این روایت
هلال ماه نور این پیام است
خوشا حال تمام روزه داران
که حسرت شد نصیب روزه خواران
ره صدق و صفا پویید امشب
جمال یار را جویید امشب
وضو گیرید با عطر بهشتی
به مهدی تهنیت گویید امشب
خوش آن عیدی که با دلدار باشیم
همه با هم کنار یار باشیم
اگر چه عید فیض و عید نور است
اگر چه عید شوق و عید شور است
اگر چه عید مجد است و سعادت
تمام عیدها روز ظهور است
بدون یار، گل خار است خار است
گل نرگس اگر آید بهار است
الا ای شمع بزم آشنایی
ندارد بی تو چشمم روشنایی
دلم خون شد دلم خون از جدایی
گلم، باغم، بهارم کی می آیی
الهی عیدِ بی تو باز گردد
بیا تا عید ما آغاز گردد
تو شمع و قلب ما پروانه ی توست
ندیده عالمی دیوانه ی توست
ندای یا لثارات الحسینت
لوای کربلا بر شانه ی توست
ظهورت عید خلق عالمین است
نه تنها عید ما، عید حسین است
همین است و همین است و همین است
که دیدار تو عید مسلمین است
عزیز دل به آمین تو سوگند
دعای «میثم» دل خسته این است
که فردا جزو یاران تو باشد
دلش باغ و بهاران تو باشد
غلامرضاسازگار
مناجات با خدا-عید فطر ایمان ما دو نیمه شد ونان ما دو نیم دست من و نگاه تو یا سیّدالکریم روحم تمام زخمی و جانم تمام درد یک امشبم ببخش به آرامش نسیم از شعله های روز قیامت رها شدیم افتاده ایم باز در این ورطه ی جحیم چیزی بگو شبیه سخن گفتن شبان حکمی بده به سادگی حکمت حکیم ما راهیان کوی چپ و راست نیستیم ما راست آمدیم سر راه مستقیم ما عاشقان شهید تو هستیم تا ابد ما سالکان مرید تو بودیم از قدیم برقی بگو وزان شود از سمت یا لطیف اشکی بگو فرو چکد از ابر یا کریم ما را ببر به رویت لبخند عید فطر ما را بخوان به خلوت یا رب و یا عظیم
عليرضاقزوه
عید فطر بر همه شیعیان امیرالمونین(ع) مبارک باد عید فطر گذشت ماه صیام و
رسید عید صیام کنیـد یکسـره
بهـر نمـاز عید، قیام اگرچـه رفت مـه
روزه و مـه تسبیح مبارک است به
اهل صیام، عید قیام شراب کوثـر و
باغ بهشت و جلوۀ یار به روزهدار
حلال و به روزهخوار حرام بـرات عفـو
بگیریـد از خـدای کریم که گشته عفو
عمومی به دوستان اعلام هزار حیف!
دریغا! چه زود پایان یافت مهی که دست الهی
به ما خوراند طعام سلام بـاد بـه
ماهی که بود ماه درود درود باد به
ماهـی که بود ماه سلام سلام بـاد بـه
ماهـی که بـود لیلۀ قدر سلام بـاد بـه
ماهـی که بـود ماه تمام سلام باد به
ماهی که از نسیم خوشش رسید بوی
خداوند، دمبـهدم بـه مشام بـه وسعت همـه
عالـم برای مهمانان گشـوده بـود
خداونـد، سفــرۀ اطعـام ثواب روزه خودش
بود؛ بهتر از این چیست؟ ز هـر کرامت و
لطف و عنایت و اکرام
اگرچه مـاه خـدا
بـود ایـن مه پر فیض بدان جلالت و
قدر از علی گرفت طعام سلام باد به
ماهی که هر شبش دل ما به «افتتاح» و
«ابوحمزه» میگرفت آرام مهـی کـه بود
لیالیش بهترین شبهـا مهـی کـه بـود
در ایـام، بهترین ایـام مهی که هر شب و
هر روز در بهشت وصال خدای، ریخت شراب
طهورتان در جام مه ولایت سبط
نبی، امام حسن مه شهـادت مـولا
علی، امـام همام علی که ذات
خـداوند بـود مـداحش علی کـه بعـد
پیمبـر امـام بـود امام علی حقیقت قرآن،
علی حقیقت دین علی ولـی خـدا و
وصـی خیـرالانام علی معلـم آدم،
علـی سفینـۀ نـوح علی روان مسیح و
علـی کلیم کلام علی که مدح و
ثنایش حقیقت توحید علی که مهر و
ولایش تمامی اسلام علی فـروغ بـه
جـان بشر دهد دائم علی که رحمت
موصولۀ خداست مدام علی که ماه،
سـلامش کند ز اوج سپهر علی که مهر، به
انگشت او سپرده زمام نماز و روزه و
حـج و زکات بـی او هیچ کتـاب و دین و
نبـوت از او گرفت قوام نهاده بوسه شجاعت
به دست و بازویش عبــادت همــۀ
اولیــاش در هـر گـام چه حاجتی چه
نیازش بر این خلافت بود کسی که بود به
کویش امین وحی، غلام فقط نه این که
به دام جهـان اسیر نشد ببین بـه گـردن
دنیـا نهـاد، مـولا دام چقـدر دور حـرم
راه میروی "میثم!" به طوف خانـۀ مـولا
علـی ببند احرام
غلامرضاسازگار
عید فطر
دردا كه ماه رحمت حق باز هم گذشت
با آن كه لحظه لحظه او مغتنم گذشت
درهای مغفرت به روی ما گشوده بود
مهمانی خدا به وسعت جود و كرم گذشت
شب های قدر او چه قدر با شكوه بود
ساعات غرق عفو گنه دم به دم گذشت
بر خرمن گناه من آتش كشید دوست
با آن كه دید معصیتم از رقم گذشت
دست مرا گرفت خدا و نجات داد
وقتی ز پا فتادم و آب از سرم گذشت
ای دل به هوش باش پس از ماه مغفرت
ماهی كه می زدند گنه را قلم گذشت
هر كس نبُرد بهره از این چشمه زلال
باور كنید زندگیش در عدم گذشت
در عید فطر خوان كرم چیده می شود
گر ماه رحمت و كرم ذوالكرم گذشت
یا رب به وصل دوست سروری به ما ببخش
این روزهای هجر كه با درد و غم گذشت
همسایه رضاست «وفائی» و می سرود
اوقات خوب ما همه در این حرم گذشت
سيد هاشم وفايي
عید فطر
عید فطر است و اول شوال
نور عشق است و شور و جذبه و حال
بهر توفیق درک ماه خداست
قلبها از نشاط، مالامال
جشن قرآن و جشن غفران است
عید اسلام و روز فخر و جلال
رمضان، ای مه نماز و دعا
ای ره اکتساب فضل و کمال
رمضان، ای گناه شوی بشر
زآن همه چشمههای اشک زلال
رمضان، ای فضای رحمت حق
که زند مرغ دل، به اوج تو بال
رمضان، ای که روز نیمهی توست
مطلع آفتاب عشق و جمال
عید مسعود زاد روز حسن
مجتبای محمدی تمثال
رمضان، ای که در شب قدرت
لطف یزدان، برون ز حد مقال
ماه غفران و ماه توحیدی
ماه قرآن و ماه احمد و آل
حبيب ا... چايچيان(حسان)
عید سعید فطر گذشت، ماه خدا و رسید، عید صیام به هر دو باد، درود و به هر دو باد، سلام هزار شکر که عید صیام کرد، طلوع هزار حیف که ماه صیام گشت، تمام چه دیر ماه خدا آمد و چه زود گذشت چو آفتاب که یک لحظه میپرد از بام مه نیاز و نماز و دعا و استغفار مهی که بوی خدا میرسید از آن به مشام مه مبارک جوشنکبیر، رفت ز دست مه دعای سحر، ماه سجده، ماه قیام به افتتاح و ابوحمزه، دعای مجیر گرفته بود دل دوستان حق آرام سلام باد به شبهای قدر و اعمالش که با خدا همه شب انس داشتیم مدام سلام باد بر آن لحظههای شیرینی که میشد از همه سو عفو کبریا اعلام گناهکار! ز عفو خدا مشو نومید که ناامیدی از رحمت خداست حرام به عید فطر بگیر از خدای خود عیدی که میهمان خدا را خدا کند اکرام مه مبارک ما بیشتر مبارک شد ز مقدم حسن، آن نور چشم خیرالانام امام دوم، فرزند اول زهرا که بود شانۀ پیغمبر خداش مقام به روزهخوار بگو خون دل خورد دائم به روزهدار گواراست عید ماه صیام خوشا کسی که به مهر علی و اولادش گرفت روزه و گسترد سفرۀ اطعام علی، ولی خدا، نفس مصطفی، حیدر که حب او همه دین است و مهر او اسلام خجسته نام خوشش حسن مطلع قرآن حدیث مدحش در لوح گشته حسن ختام وضو بگیر و بخوان داستان ردالشمس که آفتاب، به دست علی سپرده زمام بگو به خصم علی روزه و نماز، تو را شرار آتش خشم خدا شود در کام به روز حشر که داغ عطش به هر جگر است خوشا کسی که ز دست علی بگیرد جام مرام میثم تمار خوش بود «میثم» که در ثنای علی یافت عمر او اتمام
غلامرضاسازگار
عید سعید فطر
حیف که ماه رمضان شد تمام
ماه دعا ماه صلات و صیام
ماه خدایی شده خود ساختن
دل ز همه شسته به او باختن
ماه پر از نور الهی شدن
خانۀ دل طور الهی شدن
شب همه شب تاب و تبی داشتیم
اشک و مناجات شبی داشتیم
ماه پر از نور الهی شدن
خانۀ دل طور الهی شدن
شب همه شب تاب و تبی داشتیم
اشک و مناجات شبی داشتیم
ماه خدا داشت چه عمر کمی
عمر کمش بود بسان دمی
ذکر خفی ورد جلی داشتیم
زمزمۀ علی علی داشتیم
روز در آغوش خدا جای ما
شب همه شب لیلۀ احیای ما
روز نفسها همه بودی نماز
شب همه در ناله و راز و نیاز
روز ز سوز عطش افروختن
شب همه دم شمع شدن سوختن
نیمۀ مه هر چه سخن داشتیم
بر لب خود مدح حسن داشتیم
جلوه ز حسن ازلی داشتیم
روشنی از ماه علی داشتیم
ماه خداوند علیک السلام
رفتی و باز آمده عید صیام
عید خدا عید دعا عید نور
چشم بد از صبح دلآراش دور
عید قبولی صیام همه سجده و تکبیر و قیام همه
عید وصال است وصال خدا
محو شدن محو جمال خدا
خندۀ شادی به لب روزهدار
آتش حسرت به دل روزهخوار
آنکه در این مه زده خود را به خواب
وای بر او در صف یوم الحساب
طایفهای را همه با جام نور
داده خداوند شراباً طهور
وصل خدا شامل حال همه
قرب خداوند حلال همه
طایفهای تلخ شده کامشان
روز شده تیرهتر از شامشان
کور ز دیدار تجلاّی نور
دور ز رحمت خدای غفور
خار چه سهمی برَد از بوستان؟
- وصل خداوند و علی دوستان
کیست علی؟ تمامِ هست خدا
گوش خدا، دیده و دست خدا
کیست علی؟ وصی ختم رسل
کیست علی؟ عصارۀ عقل کل
کیست علی تجلی کبریا
لحم و دم و نفس رسول خدا
کیست علی؟ روح صلات و صیام
کیست علی؟ رکن قعود و قیام
سکوت ما صحبت ما یا علی است
قبولی طاعت ما یا علی است
مغز علی و دگرانند پوست
فشردۀ هزار و یک اسم هوست
یک شبش از عمر جهان برتر است
یک دمش از طاعت عالم سر است
مهر علی نور کند نار را
مهر علی لاله کند خار را
مهر علی کار مسیحا کند
مردۀ دل را علی احیا کند
مهر علی رحمت بیانتهاست
مهر علی تمام لطف خداست
مهر علی ولایت انبیاست
مهر علی هدایت انبیاست
مهر علی تمام ایمان بوَد
مهر علی حیات قرآن بوَد
مهر علی چراغ آئین ماست
مهر علی تمامیِ دین ماست
مهر علی کلاس عمّارهاست
نتیجهاش میثم تمّارهاست
ما به تولّای علی زادهایم
روز ازل دل به علی دادهایم
این سخن خلق همه عالم است
گر چه روان از قلم «میثم» است
سرود آب و گل ما یا علی است
حرف زبان و دل ما یا علی است
غلامرضاسازگار
امام زمان(عج)-عید فطر
دلخسته خدا خدا خدا می کردم
یک ماه برای تو دعا می کردم
هرجمعه ی ماه رمضانی که گذشت
تا وقت اذان تو را صدا می کردم
سی روز به عشق دیدنت آقا جان
من روزه خود به اشک وا می کردم
در هر شب قدر وقت احیا ارباب
با یاد شما حال وصفا می کردم
ای کاش نماز عید فطر خود را
در پشت سر تو اقتدا میکردم
افسوس چنین نشد ومن فهمیدم
یک ماه برای خود دعا می کردم
سيد امير حسين ميرحسيني
وداع ماه مبارک رمضان
می روی افسوس ای مـاه خدا
می شوی از دوستان خود جدا
با تـو ما حال و هوایی داشتیم
در سحـرهایت صفایی داشتیم
آن شب قدر و شب جوشن کبیر
بـا دعـای افتتاح و بـا مجیر
آن شب قدر و همه قرآن به سر
در مناجـات خـدا با چشم تر
حاجت خود ازخدا می خواستیم
هم نجف هم کربلا می خواستیم
الـوداع ای اشک شب بیدار ها
الـوداع ای سـاعت افطار ها
یک وداع این است با مـاه خدا
کـربلا هم یک وداع دارد جدا
یاد آن ساعت که شه بی یار شد
با عـزیزان آخرین دیدار شد
در میـان خیمـه ها غوغا شده
دیده هـای بچه ها دریا شده
در کنـارش لاله و یـاسی نبود
خیمـه تشنه، لیک عباسی نبود
شه صدا زد خواهر غم پرورش
در میـان خیمـه تنها یاورش
یـادگار مـادرم بـر من بده
خـواهرم آن کهنه پیراهن بده
ای امانتدار و ای جـانان من
این توو،این خیمه و طفلان من
السلام ای شاه بی غسل و کفن
السلام ای تشنه ی دور از وطن
یوسف حق پرست(غریب)
وداع ماه مبارک رمضان
خداحافظ ای مـاه خوب خـدا
نکـردیـم حـقّ تـو را مـا ادا
خداحافظ ای مـاه جوشن کبیر
ابوحمـزه و افتتـاح و مجیـر
خداحافظ ای دل ز تـو منجلی
خداحافظ ای مـاه مـولا علی
خداحافظ ای روضه های سحر
نـوای خـدا و صفـای سحر
دلم در پـی دیـدن یـار بود
دعـای فـرج قبلِ افطار بود
دو چشم گُهَـربار یادش بخیر
اجـرنا مِنَ النّار یـادش بخیر
چه شبهـا که با ذکر مولا علی
سحـر شـد شب ما همه با علی
چه شور و صفـا بود با چشم تر
کـه قـرآن گرفتیم با هم به سر
دعـا بود و اشک همه بنده ها
شب قـدر ما بود و پرونده ها
گناهان مـا عفـو می شد همه
ولـی بـا دعـای گـل فاطمه
خـدایا گنـاه مـرا پـاک کن
مرا در جـوار علـی خاک کن
ولی حیف این سفره برچیده شد
خوشا حال آنکس که بخشیده شد
ماه مبارك رمضان
دارد بساط ماه خدا جمع می شود
از سفره نان و آب و غذا جمع می شود
آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود
دارد ز دست های گدا جمع می شود
فرصت گذشت؛ این رمضان هم تمام شد
زیباترین بهانه ما جمع می شود
یک ماه شهر ما نفس راحتی کشید
اما چه زود حال و هوا جمع می شود
نزد طبیب حال دلم خوب می شود
وقتی طبیب هست شفا جمع می شود
من تازه انس تازه گرفتم به نام تو
ربّ کریم سفره چرا جمع می شود؟
دیگر ببخش هرچه نبخشیده ای زما
دیگر ببخش هرچه گدا جمع می شود
مارا بخر ؛ بیا و معطل نکن مرا
لحظه های لطف و صفا جمع می شود
امشب که رفت جز عرفه ،ای خدای من
دریای رحمت تو کجا جمع می شود
این بار من که ریخته در راه آخرش
با رحمت امام رضا جمع می شود
امشب که رفت وعده ما در محرم است
در صحن ارگ اهل عزا جمع می شود
آخر به لطف فاطمه این جمع بی ریا
در صحن شاه کرب و بلا جمع می شود
شعر مناجات با خدا
گوشه چشمی اگر از جانب دلبر برسد
دست من نیز به آن چشمه ی کوثر برسد
اگر از شانه ی من بار گنه بردارید
پای این بنده هم از عرش فراتر برسد
باز هم توبه شکستم! بگذارید فقط
باز هم فرصت یک توبه ی دیگر برسد
همه ی ترس من این است که هنگام گناه
عُمر این بنده ی آلوده به آخر برسد
بس که آلوده ام «أبکی لِخروج نفسی»
وای از آن لحظه ی سختی که اجل سر برسد
خیلی از تنگی و ضیق لحدم می ترسم
وحشت بیشتر آن است که مُنکر برسد
همه ی خواهشم این است که در موقع مرگ
سر این بنده روی دامن حیدر برسد
مطمئنّم که در آن لحظه ی سخت و حسّاس
حضرت فاطمه با آل پیمبر برسد
چادر مادر ما کار خودش را بکند
بگذارید فقط لحظه ی محشر برسد
مثل هر دفعه به ارباب توسّل کردم
حتماً ارباب به داد دل نوکر برسد
مثل یک باز شکاری طرف میدان رفت
قصدش این بود به داد علی اکبر برسد
به روی نیزه ی لشکر، جگرش را می دید
تکه تکه بدن گل پسرش را می دید
محمد فردوسی
شعر بعداز شهادت حضرت امير(ع)
خانه با رفتنت اینبار به هم ریخته است
شهر بی حیدر کرار به هم ریخته است
پدرم نبض زمان بودی و با رفتن تو
سحر و روزه و افطار به هم ریخته است
هرکسی دید پدر، حال مراگفت به خویش:
دختر فاطمه بسیار به هم ریخته است
بستر خالی تو گوشه این خانه پدر
علتی شد که پرستار به هم ریخته است
بودنت مایه آرامش و آسایش بود
حال بارفتن تو کار به هم ریخته است
حسن غمزده را بیشتر از زخم سرت
قصه سینه و مسمار هم ریخته است
حرفی از کوچه نباید بشود پیش حسین
چونکه با گفتنش هر بار به هم ریخته است
صحبت از کوفه و بازار و اسیری کردی
از همان لحظه علمدار به هم ریخته است
گفته ای کوفه میارند مرا طوری که
همه ی کوچه و بازار به هم ریخته است
مهدی نظری
حضرت علی (ع) - مدح
از خالق دادار بپرسید علی کیست
از احمد مختار بپرسید علی کیست
جز شخص علی شخص علی را نشناسد
از حیدر حرار بپرسید علی کیست
شمشیر به دشمن دهد و شیر به قاتل
از قاتل خونخوار بپرسید علی کیست
با دار بلا انس بگیرید و در آن حال
از میثم تمار بپرسید علی کیست
در غزوه ی بدر و احد و خیبر و احزاب
از تیغ شرربار بپرسید علی کیست
از نخله ی خرما و در و دشت و بیابان
از چاه و شب تار بپرسید علی کیست
از حجر و سعید ابن جبیر و ز ابوذر
از مالک و عمار بپرسید علی کیست
جز فاطمه کس محرم اسرار علی نیست
از محرم اسرار بپرسید علی کیست
بگرفت به کف جان و سر و جای نبی خفت
از آن همه ایثار بپرسید علی کیست
غلامرضاسازگار
امیرالمومنین(ع)-شام غریبان
از على بانگ اذان امشب به گوش ما نیامد
مسجد کوفه پُر از جمعیت و مولا نیامد
نخل هاى کوفه مى گریند و مى گویند با هم
آنکه بود از اشک چشمش آبیار ما نیامد
پیر نابیناى مسکینى چنین مى گفت امشب
اى خدا یار من مسکین نابینا نیامد
کودکی با کودکی می گفت من بی شام خفتم
آنکه بر ما شام می آورد آمد یا نیامد
دامن مادر گرفته گوشه ى ویرانه طفلى
گوید اى مادر بگو امشب چرا بابا نیامد
با صدای پای او لب های مامی گشته خندان
چشم ما گریان شد و از او صدای پا نیامد
چاه گوید من از آن مولا هزاران راز دارم
رازدارِ در میان جامعه تنها نیامد
نام مولا گشته میثم شمع جمع درد مندان
گرچه شب بگذشت و آن ماه جهان آرا نیامد
رفته امشب جانب عُقبا که زهرا را ببیند
زین سبب آن شهریار کشور جان ها نیامد
غلامرضاسازگار
امیرالمومنین(ع)-شام غریبان
به خون شستند بیت ذات پاک حق تعالی را
الا ای اهل عالم عاقبت کشتند مولا را
چه دیدید از علی جز مهربانی مردم دنیا
چرا کشتید آن تنهاترین تنهای دنیا را
شما با کشتن مولا امیرالمؤمنین کشتید
محمّد را علی را انبیا را بلکه زهرا را
بگرد ای ماه از خون جگر اخترفشانی کن
خبرکن زین مصیبت چاه و نخلستان خرما را
الا ای داغداران علی آیید در کوفه
تسلا در غم مولا دهید آن پیر اعما را
ز پا افتاد با رخسار خونین بتشکن مردی
که در بیت خدا بگذاشت بر دوش نبی پا را
فلک یک زخم بر فرق امیرالمؤمنین دیدی
ندیدی بر دل مجروح او زخم زبانها را؟
طبیبا جای مرهم اشک ریز از دیدگان خود
علی از دست رفته کن رها دیگر مداوا را
علی روز ولادت بوسه زد بر دست عباسش
شب قتل علی عباس بوسد دست بابا را
اگر آلودهای «میثم» چه غم داری علی داری
خدا بخشد به روی غرقه در خون علی، ما را
غلامرضاسازگار
شعر شام غریبان حضرت مولا
نخل خرماست خم و سر به گريبان علي است
شب قدر است وَ يا شام غريبان علي است
چشم ما پر شده از خون دل شير خدا
دل ما قطعه اي از تربت پنهان علي است
بوي زهرا رسد از خاک بيابان نجف
امشب اي اهل نجف فاطمه مهمان علي است
پاي هر نخل که در کوفه مناجات کنيد
جاي خون جگر و ديده ي گريان علي است
بعد از اين شب چه شب عيد بيايد چه عزا
همه شبها شب اشک و شب هجران علي است
گر چه در سجده علي کشته شد از شدت عدل
عدل يک لاله ي خندان ز گلستان علي است
کرم و جود و جوانمردي و آقايي بين
قاتل جان علي دست به دامان علي است
يک طرف فاطمه ، يک سو فقرا چشم به راه
يک طرف پير زني منتظر نان علي است
خاک ، دلباخته ي سجده ي طولاني او
چاه دلسوخته ي سينه ي سوزان علي است
کاسه ي شير يتيمان همه شد کاسه ي اشک
سيل خون است که در چشم يتيمان علي است
غلامرضاسازگار
ای بال و پر شکسته دم از پر زدن مزن
برخیز و حرف رفتن و غسل و کفن مزن
در بین نوحه خواندنت از مادرم، پدر!
حرف از وصال خویش و جدایی ز من مزن
می لرزم از شنیدن از مرگ گفتنت
حرفی کز آن به لرزه در آید بدن مزن
با من ز ماندن و ز نرفتن دمی بگو
دم این همه ز رفتن و راهی شدن مزن
صف بسته جمع جان به لبی، دیده باز کن
پلکی بزن، شرر به دل انجمن مزن
بسته ره نفس به من این روضه های باز
پیش حسین حرف کفن با حسن مزن
حیدر توکلی
امیرالمومنین(ع)-شب شهادت
با آنکه استقامت تو فرق می کند
این روزها حکایت تو فرق می کند
اینجاست درد، دشمنت آخر غریبه نیست
بعد از رسول، غربت تو فرق می کند
دستان حیدری تو را صبر بسته است
با دیگران اسارت تو فرق می کند
دستی که روی فاطمه ات را نشانه رفت
فهمیده بود غیرت تو فرق می کند
سیلی به روی ام ابیها تو را شکست
آقای من! مصیبت تو فرق می کند
گفتند بعد فاطمه از پا فتاده ای
حق داشتی امانت تو فرق می کند
سی سال پیش! این در و دیوار شاهدند
اصلاً شب شهادت تو فرق می کند
يوسف رحيمي
امیرالمومنین(ع)-شب شهادت
با خود بگذارید كه نجوا كند امشب
این روح مگر بال و پری واكند امشب
یك لحظه دگر طاقت این هجر ندارد
سخت است تحمل، غم زهرا كند امشب
این فرقِ ترك خورده تسلی شدنی نیست
جز فاطمه اش كیست تسلا كند امشب
اسرار مگوی علی و چاه بماند
با فاطمه خود حلِّ معما كند امشب
مردی كه جدا از دل محراب نمی شد
بایست که بالِشت، مصلی كند امشب
ایكاش بگویند به زینب خبری نیست
بگذار پرستاریِ بابا كند امشب
شد زنده دگر بار شب سخت وصیت
بگذار كمی زمزمه مولا كند امشب
زان بسته كه جبریل سفارش به نبی داشت
باید كفنِ تازه تری واكند امشب
فرمود: حسینم ! حسنم سخت غریب است
بسیار دعا زینب كبری كند امشب
این سنّتِ تشییعِ غریبانه به جا ماند
می خواست علی یاد ز زهرا كند امشب
صحبت ز حسین و حرم و مشك و علم شد
این هاست سفارش كه به سقّا كند امشب
گاهی به علمدار سپارد حرمش را
گاهی سخن از اكبر لیلا كند امشب
**
فرمود كه : قاتل به شما گرچه اسیر است
با او حسنم خوب مدارا كند امشب
غافل نشود هیچ كس از قوت یتیمان
نان و نمك و شیر مهیّا كند امشب
**
دل ! دست توسل به عنایات كه داری ؟
پروندۀ ما را علی امضا كند امشب
محمود ژوليده