حضرت زینب (س) - مدح مصیبت - لطیفیان
حضرت زینب (س) - مدح مصیبت
در سیر دل جبریل هم بال و پرش ریخت
وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت
فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش
هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت
علی اکبر لطیفیان
بقیه شعر در ادامه مطلب...
حضرت زینب (س) - مدح مصیبت
در سیر دل جبریل هم بال و پرش ریخت
وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت
فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش
هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت
علی اکبر لطیفیان
بقیه شعر در ادامه مطلب...
اربعین حسینی
نفس حیدری
| فــاتح شامم و بازآمدم از شام، حسین |
| کردهام فتح تو را بر همه اعلام،حسین |
| ذوالفقـــار سخنـم معجـزۀ حیدر داشت |
| فتـح شدبانفس حیدریام شام،حسین غلامرضاسازگار بقیه شعر در ادامه مطلب... |
حضرت زينب (س)
قصد كرده است خدا جلوه ي ديگر بكشد
سوره يِ مريمي از سوره يِ كوثر بكشد
بگذاريد همين جا به قدش سجده كنم
نگذاريد دگر كار به محشر بكشد
علي اكبر لطيفيان
![]()
حضرت زینب(س)-مدح و مرثیه
تو کیستی که عقل مجنون توست
عشق به تو عاشق و مدیون توست
تویی جگرگوشه ی آل کسا
به درک تو فهم رسا، نارسا
چشم علی محو تماشای تو
به جای پای فاطمه پای تو
هیچ گلی ندیده خندیدنت
به غیر لحظه ی حسین دیدنت
دایه ی تو ز کودکی غم شده
قامت غم در غم تو خم شده
کتاب عشق و عقل تألیف توست
مُهر به لب، زبان ز توصیف توست
تو گردش ثبات اهل بیتی
تو مجمع صفات اهل بیتی
دفاع تو، صبر تو، احساس تو
حسین تو، حسن تو، عباس تو
تو برده ای فیض حضور همه
تو بوده ای سنگ صبور همه
روی تو حسرتِ دل آفتاب
موی تو شب ندیده حتّی به خواب
خاک رهت به عرش پهلو زده
پیش قدِ تو سرو زانو زده
نیست فلک به قدر، هم پایه ات
سایه ی تو ندیده همسایه ات
مدرسه ی تو دامن فاطمه
معلّمی ندیده و عالمه
امّ مصائب تو و زینِ ابی
عقیله ی هاشمیان زینبی
لبت یکی گوی و دو تا نگفته
هر چه شنیده جز خدا نگفته
صدای تو دل از علی می برد
ناز تو را فاطمه هم می خرد
ولادتت ولادت گریه بود
گریه ی تو شهادت گریه بود
تو عین عرفان ورا نور عین
کشته ی حقّی و شهید حسین
تو روح صوم و معنی صلاتی
تو ساحل سفینةالنّجاتی
حسین امید خلق در عالمین
ولی به هر غم تو امید حسین
نام شما هر دو به دنبال هم
آیِنه ی همید و تمثال هم
چنان که نام خالق و رب یکی ست
نام حسین و نام زینب یکی ست
صبر ز صبر تو به تنگ آمده
شیشه ی تو به جنگ سنگ آمده
یک دمِ بی ذکر به لب نداری
یک شب بی نماز شب نداری
سفره ی هستی تو برچیده شد
گلان تو یکی یکی چیده شد
چو مصحف ورق ورق کَنده شد
تمام آیه ها پراکنده شد
عباد را عبادت آموخته
نماز تو به خیمه ی سوخته
نی که حکایت کند از نای توست
رساله ی عشق به فتوای توست
در این رساله نکته ای بارز است
عاشق اگر سر شکند جایز است
علي انساني
هشت بند در مدح حضرت زینب(س)
بند اول
ای وجودت تمامِ ثارالله
وی علمـدار بـام ثارالله
پایــدار همیشۀ توحید
پاسـدار قیــام ثــارالله
به تو دین متکی است تا محشر
از تـو پاینـده نام ثارالله
به قیام حسینگونۀ تو
تـا قیـامت سلام ثارالله
هر کلام تو یک حماسۀ خون
هـر نفس یـک پیــام ثارالله
همره و هممـرام و همسنگر
همـدم و هـمکـلام ثارالله
ذوالفقـارِ زبـان تـو در کام
تیـغ حـق در نیــام ثارالله
نام تو، وصف تو، فضیلت تو
سخنِ صبح و شـام ثارالله
دل نــورانی تــو از آغـاز
بــود بیــتالحرام ثـارالله
چون تو خواندی خطابه، خونِ گلو
گشت شیرین به کام ثارالله
صحبتت: چشمههای علم علی
حــرمتت: احتــرام ثـارالله
بی تو دین را بقا نبود، نبود
کربـلا کربــلا نبـود، نبود
*****
بند دوم
صبـر یـک قطره و تـو دریایی
حلـم یک لالـه و تـو صحرایی
بعد حیدر تو حیدری به سخن
بعـد زهــرا فقـط تــو زهرایی
هاجـر دو ذبیحِ خفته به خون
مریــم هیجــده مسیحـــایی
قیمت اشک توست خون حسین
بلکه خود یک حسینِ تنهایی
قهرمان، شیرزن تو را خوانم؟
بـه خــدا فـوق فوق اینهایی
علم یـک آیـه و تویـی قرآن
علم یک صورت و تو معنایی
پـدرت زینـتِ تمـام وجـود
تـو کـه هستــیِّ زیب بابایی
برده دل از حسین، یک نگهت
بسکه در چشـم او دلآرایی
مادر زهد و عصمت و تقـوا
دختر قدر و نور و طاهـایی
فاتـح کـربلا و کـوفه و شام
صـاحب خطبههـای غرایـی
هر بلایی به چشم تو زیباست
خود به چشم خدا چه زیبایی
شهدا از تو زنـدگی دارند
انبیا هم بـه تو بدهکارند
*****
بند سوم
تو ز تجلیل برتری زینب
تو هماننـد مادری زینب
تا صدایت به کوفه گشت بلند
همه گفتند حیدری زینب
بــاعث سرفـــرازی اســلام
با سرِ شش برادری زینب
جز امامت که هست خاص حسین
بـا امـامت برابری زینب
منجـی چارمیـن ولـیّ خـدا
در کنـار بـرادری زینب
به خدا غیـر چــارده معصوم
از همه مردها سری زینب
همچنان از خطابهات پیداست
که تو زهرای دیگری زینب
دخت زهرا، ولی کدامین دخت
دختِ اسلامْپروری زینب
بلکه همـراه مـادرت زهـرا
مــادرِ اهل محشری زینب
تــو بــه نخــل امیــدِ ثــارالله
ریشه و شاخه و بری زینب
خلق را سر به سر در آن صحرا
ذکر یا زینب است و یا زهرا
*****
بند چهارم
لب خود تا به خطبه وا کردی
بـاالله اعجـازِ مرتضـی کردی
کوفـه شـد کـربلای دیگر تو
شـام را هـم تـو کـربلا کردی
تو به یک خطبه، حقّ و باطل را
تـا قیـامت ز هـم جـدا کردی
مثـل مـادر بـرای یــاری دین
بارهـا خـویش را فــدا کردی
جان به کف داشته چهلمنزل
بـه امــام خــود اقتـدا کردی
در قنوت نماز شب به حسین
اشک افشانـدی و دعـا کردی
دستهــای یزیـد را بستــی
نهضت شـام را بـپـا کـردی
بـا نگـاه حسیـن از دل طشت
چشم خود بستی و حیا کردی
تو بـه گـودال شکرهـا گفتی
تو کـه تقـدیر از خـدا کردی
چه کشیـدی مگر به بزم یزید
کـه گریبـان خـود قبا کردی
لب و دندان و چوب و طشت و شراب؟
از چـه رو آسمـان نـگشت خـراب؟
****
بند پنجم
نفست جـانِ سیدالشهداست
روح و ریحان سیدالشهداست
قامتت در ریـاض رضوان هم
سرو بستـان سیدالشهداست
خطبههای همیشـه زندۀ تو
متن قـرآن سیـدالشهداست
از سر نیـزهها به زخم سرت
چشم گریان سیدالشهداست
عضو عضو تو ای همه توحید
پر ز ایمـان سیـدالشهداست
میتوان در مقام و وصف تو گفت
آنچه در شان سیدالشهداست
در ثنـایت به نیزه در حرکت
لب عطشـان سیدالشهداست
نامۀ عاشقانــهات بــه خـدا
جسم عریان سیدالشهداست
تا زمین و زمان به امر خدا
تحت فرمان سیدالشهداست
نـام تـو، مدح تو، فضائل تو
ذکـر یاران سیدالشهداست
از خـداوندگار و خلق مدام
به تو و صبر تو، سلام سلام
*****
بند ششم
سرفرازی که شد خمیده، تویی
وارث مـــادر شهیــده تــویی
آنکه خورشیدِ خفته در خون را
شسته با اشک هر دو دیده تویی
آنکـه بــا تیـغ نطق حیدریاش
پــردۀ خصــم را دریـده تویی
آنکــه هــر تلخـیِ مصیبت را
شهد جان کرده و چشیده تویی
آنکــه بهــر بقــای عـاشورا
یک جهان شورآفریـده تویـی
آنکه زخم درون و زخم سـرش
آسمان را به خون کشیده تویی
باغبانــی کــه لالههــایش را
دست گلچین به تیغ چیده تویی
زائـری کز هـزار و نهصـد زخم
پاسخ خـویش را شنیـده تویی
آسمانـی کــه بـیستاره شــده
مهر و ماهش به خون طپیده تویی
آفتابی که گشته چل منزل
دور هجده سرِ بریده تویـی
ذکر سرها هماره بود به لب
السلام علیک یا زینب
*****
بند هفتم
سالهــا تـا ابــد هـزارۀ توست
روزهــا روز یـــادوارۀ تــوست
کوفــه و شـام بعــد عــاشورا
شاهـد نهضـت دوبــارۀ تــوست
همچنان بغـض در گلــو مانــده
نفس کوفـه بــا اشــارۀ تـوست
این تـن گوشـوار عرش خداست
یا تو عرشی و گوشـوارۀ تـوست؟
سنـگ قعـر جهنّمـش خــوانند
دل هر کس که بـیشرارۀ توست
این بوَد حلق چاک چاک حسین
یا همان قلب پارهپـارۀ تـوست؟
اشــک شبهــای آسمانـیها
خون هفتاد و دو ستارۀ توست
نظـر لطف تو، بـه گریۀ ماست
اشک شرمنـده از نظارۀ توست
همــه بیچــارهایم و چــارۀ مـا
نظــر رحمــت همــارۀ تـوست
چشم مـا در مصیبت تـو گریست
گر پسندی تو، بهتر از این چیست؟
*****
بند هشتم
به خداونــدی خـدا سوگند
به امامـان جدا جـدا سوگند
به محمّد، به فاطمه، بـه علی
به تمامــیّ انبیــا ســوگند
به حسینی که تشنه لب، او را
سـر بریدنـد از قفـا سـوگند
بـه دو دست بریدۀ عباس
که جدا شد به کربلا سوگند
به همان سینۀ شکسته که گشت
از سـم اسب، توتیـا سـوگند
به همان طایری که با دمِ تیر
ذبـح گردیـد در هـوا سوگند
به یتیمی که چون خیام حسین
سـوخت دامانش از جفـا سـوگند
به خروش تو و به خون حسین
بـه دو دریـای اشـک مـا سوگند
بـه حسین و بـه ظهـر عــاشورا
بــه نواهــای نــینوا ســوگند
به خدایی که بود و باشد و هست
بـی تو اسـلام رفته بود از دست
غلامرضاسازگار
حضرت زینب(س)-مدح و
مرثیه فهم هر کس که رسیده
خاکسار زینب است قلب ما گر درد دارد بی
قرار زینب است چشم ما از خود ندارد
اشک؛ زهرا لطف کرد مثل چشمه، چشم شیعه اشک بار
زینب است ظاهراً کرب و بلا باشد
خزان عمر او در حقیقت روز عاشورا
بهار زینب است راه را تا کربلا نه تا
خدا هموار کرد این که ما در راه باشیم
انتظار زینب است ما رأیت گفته است الا
الحسین کِی دیده است روی خونین حسین آئینه
دار زینب است آمدن در قتلگاه و بوسه
بر حنجر زدن گفتن ذکر تقبّل افتخار
زینب است هرکه می گوید ندارد
معجری باور نکن نور هجده سر حجاب با وقار
زینب است صورت او شد کبود و
آبرویش مال ماست هر چه داریم امنیت از
اعتبار زینب است مشکل امر فرج با دست او
وا می شود بر خود مهدی قسم این کار
کار زینب است
جواد حيدري
حضرت زینب غلامرضا سازگار
ای مادر صبر و دختر زهرا
مرآت ز پای تا سر زهرا
در عز و وقار حیدرِ حیدر
در قدر و جلال کوثر زهرا
از دورۀ چار سالگی بودی
یار علی و پیمبر زهرا
زهرا همه بود مصطفی پرور
تو دخت حسینپرور زهرا
تو بهر علی مرتضی بودی
مانند خدیجه، دختر زهرا !
رخسار تو در برابر مادر
چون آینه در برابر زهرا
ماه رخ توست مشعل حیدر
سرو قد توست محشر زهرا
تـو زینت امـی و ابـی زینب
در بین دو ماه، کوکبی زینب
ای چشم محمّد و علی سویت
قرآن حسین مصحف رویت
این نیست عجب که خلق را بخشند
در روز جزا به تاری از مویت
دین دست نهاده بر سر شانه
صبر آمده متکی به پهلویت
مغبونم اگر تمام عالم را
گیرم به غباری از سر کویت
من کیستم ای حقیقت زهرا
تا دم زنم از خصائل و خویت
زیبد که سر حسین در هر گام
گردد سر نیزهها ثناگویت
با آنکه خمیده قامتت از غم
یک دم نفتاد خم به ابرویت
هم رشتۀ خصم را گسستی تو
هم پشـت یزید را شکستی تو
تو حیدر حیدری خدا داند
زهرای مکرری خدا داند
هم عمۀ نُه امام معصومی
هم کوثر کوثری خدا داند
بعد از زهرا که او، تویی- تو، او
از کل زنان سری خدا داند
هنگام حمایت از امام خود
هم سنگر مادری خدا داند
اوصاف تو کار مادرت زهراست
از مدح فراتری خدا داند
در قدر و جلال عصمت و پاکی
زهرای مطهری خدا داند
بر روی دو دست مادرت زهرا
قرآن پیمبری خدا داند
با کوه مصائبت چهل منزل
همگام برادری خدا داند
وحی نبوی: کلام زیبایت
اعجاز علی: زبان گویایت
ای بر دو ذبیح کربلا، هاجر
بر هشت شهیدِ راه حق، خواهر
مانند حسین در شب میلاد
بهر تو گریست چشم پیغمبر
بر پای تو چشم هیجده خورشید
افشانده ز نوک نیزهها اختر
یکروزه به دشت کربلا دیدی
هفتاد و دو لاله از تو شد پرپر
آرایش باغ حسنت از قرآن
پیدایش عضوعضوت از کوثر
جز مادرتای حقیقت زهرا
از چار زن بهشت هم برتر
از شیرخدا رواست اینسان شیر
وز فاطمه باید این چنین دختر
حق بر تو و «یارب» تو مینازد
بــر نافلــۀ شـب تــو مینازد
در گلشن نینوا بهاری تو
بر خون شهید اعتباری تو
زهراست قرار سینۀ احمد
در سینه فاطمه قراری تو
هنگام نماز یک نبی معراج
هنگام خطابه ذوالفقاری تو
پیوسته طواف در چهل منزل
اطراف سر حسین داری تو
والله قسم به مادرت زهرا
بر کل ائمه افتخاری تو
جد و اب و مادر و برادر را
مرآت کمال هر چهاری تو
عباس زمام ناقهات گیرد
وقتی به بهشت رو بیاری تو
لطـف و کـرم و عنـایتی باید
شاید «میثم» به همرهت آید
غلامرضا سازگار
حضرت زینب(س)-مدح و مصائب
خوبان روزگار مسلمان زینبند
دیوانۀ حسین و پریشان زینبند
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
حتما کنیز و پیر غلامان زینبند
در جنت الحسین تمام حسینیان
هستند غرق ناز که مهمان زینبند
مرغان خوش صدای بهشتی تمامشان
بیچارۀ طنین حسین جان زینبند
هفتاد و چند کشتۀ آقای کربلا
مردان آسمانی گردان زینبند
عباس با تمام جلال و ابهتش
بوده غلام حلقه به گوش و رعیتش
مدیون او کرامت صاحب کمال ها
شد نام او اجازۀ پرواز بال ها
یک شب بدون نافله از عمر او گذشت
این جمله را نوشته خدا در محال ها
کوری چشم خیرۀ ابن زیاد ها
زیباست در نگاه ظریفش محال ها
او مثل مادر و پدرش بی قرینه است
شرمنده می شوند ز وصفش مثال ها
شعرم به درد مدح و مقامش نمی خورد
زینب کجا و بازی این قیل و قال ها
دنیا شوند شاعر او باز هم کم است
مکتب نرفته عالمه ی هر دو عالم است
کعبه رقیب حرمت زینب نمی شود
عالم حریف هیبت زینب نمی شود
این ها که گفته اند ز عیسی مسیح ها
یک قطره از کرامت زینب نمی شود
تنها به احترام حسینش اسیر شد
هر عاشقی که حضرت زینب نمی شود
هر جا که حرف اوست همان جاست کربلا
در هر مکان که صحبت زینب نمی شود
باید به سوی عرش خدایش سفر کند
روی زمین رعایت زینب نمی شود
زینب اگر نبود محرّم نداشتیم
هیئت نبود، این همه آدم نداشتیم
استاد حفظ منزلتش مجتبای او
ارباب ما ز ملتمسین دعای او
تا لحظه ی شهادت پیغمبر حرم
نشنیده اند غیر محارم صدای او
فرعون شام را سر جایش نشاند و رفت
موسی شد و شجاعت او شد عصای او
بوده سه سال حضرت ریحانة الحسین
شاگرد درس عفت و حجب و حیای او
حتی ز کودکان شهیدش نبرد نام
قربان نذر دادن بی سر صدای او
ما بندگان بی سر و سامان زینبیم
دیوانه ی نگاه دو طفلان زینبیم
وقتی غرور حیدری اش جلوه گر شود
هر کس که هست مرد خطر بی جگر شود
تنها پیمبری ست که باید چهل مسیر
با شمر ها و حرمله ها همسفر شود
بین حرامیان سپَر هر اسیر شد
اما کسی نبود برایش سپَر شود
با دست های بسته نمی شد به سر زند
سر را شکست تا کمی آرام تر شود
نفرین به دست آن که به او وحشیانه زد
ای خاک بر سرم به تنش تازیانه زد
محمدحسين رحيميان
حضرت زینب(س)-مدح
تازه فهمیدم دلم از خاک پای زینب است
اشک های دیده ام از اشک های زینب است
تازه فهمیدم دلم عصیان نمی گیرد چرا
این دل شوریده ام مست ولای زینب است
تازه فهمیدم که چشمانم چرا بی اشک نیست
از ازل آب و گلم غرق نوای زینب است
تازه فهمیدم که فریادم ز امداد کجاست
نعره های جانم از جنس صدای زینب است
«انتمُ المنصور» می دانید ای عشّاق کیست؟
این شما هستید، یاریتان برای زینب است
نسل عاشورا به صُلب کیست؟ در صلب شماست
ضامن نسل شما سوز دعای زینب است
ای برادرهای پیغمبر به دل هاتان سلام
سینه ی گرم شما مهد عزای زینب است
صورت زخم شما هم چون اسیران بلاست
تا ابد عالم پر از درد و بلای زینب است
خیمه ی پر شورتان از خیمه های کربلاست
پرچم سرخ شما زیر لوای زینب است
با تمام معرفت می گویم اینک یا حسین
عاقبت این جان ناقابل فدای زینب است
کرده دل های شما را فاطمه امیدوار
هر که خواهد کربلا حاجت روای زینب است
محمود ژوليده
حضرت زینب(س)-مدح
در گیر و دار قافیه ماندن درست نیست
تنها غزل نوشتن و خواندن درست نیست
باید که عاشقانه بلا را به جان خرید
پای غمِ نگار نماندن درست نیست
در کوی عشق صحبت دلدادگی خوش است
حرف دگر میانه کشاندن درست نیست
از دل حرم بساز و بگو یا علی سلام
در سینه غیرِ یار نشاندن درست نیست
حالا در این حرم نظری کن ببین که کیست
دل خانه ی محبت محبوبه ی علی ست
گفتم علی دوباره لبم باده خوار شد
گفتم علی درون دلم انفجار شد
گفتم علی دلم به ثریا عروج کرد
بر شانه ی بُراق محبت سوار شد
گفتم علی جواب شنیدم بلی بلی
دل مستجیرِ مرحمتِ مستجار شد
گفتم علی و سینه ی آشفته گُر گرفت
بر شعله ی ولایتِ مولا دچار شد
یا قاهر العدو و یا والی الولی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
ساقی بیار باده که مخمور زینبم
محتاجِ جام باده ی پر زور زینبم
زارم اگر ز غصه ی او زار می زنم
چشمم ز غیر بسته شده کورِ زینبم
در خیمه ی حمایت او می زنم نفس
سر مستِ لطفِ دیده ی مسطورِ زینبم
بر من مگیر خورده اگر نعره می کشم
گرمِ دمِ خدایی و پر شورِ زینبم
ترسی ندارم از ظلمات زمانه تا
گوشه نشینِ روضه ی ذوالنورِ زینبم
دلداده ی علی ام و افتاده ی حسن
سینه زن حسینم و منظور زینبم
مجموعه یِ جمال و جلالِ علی ست او
آیینه دار کلِ کمالِ علی ست او
زینب تجلیِ صلواتیِ کبریاست
زینب اساس زندگی دین مصطفاست
زینب ظهورِ غیرتِ زهرای اطهر است
زینب شکوهِ مرتبتِ شاه لافتاست
سرّی دگر به اذن خدا فاش می کنم
زینب نه جزء آل عبا که خودِ کِساست
زینب شریکة الحسنین است فی المحل
زینب انیس خلوتِ شب هایِ مجتباست
زینب شریکة الحسنین است فی البلا
زینب قوام بخشِ مصیباتِ کربلاست
یک گوشه ی تجلی او می شود حفیظ
زینب هو الرقیب یتیمانِ کربلاست
زینب سفینه البرکاتِ محرم است
مهر مدام و چشمه ی فیض دمادم است
زینب نگو بگو شررِ قهرِ کردگار
زینب نگو بگو لب برّانِ ذوالفقار
زینب نگو بگو خود نهج الفصاحه است
می بارد از شهامتِ طوفانی اش وقار
زینب نگو بگو خودِ نهج البلاغه است
افتاده است زیر قدم هاشِ اقتدار
زینب نگو بگو همه یِ عصمتِ بتول
حُجب و حیا نجابت بانویِ بی مزار
زینب نگو بگو همه یِ صبر مجتبی
پیروز عرصه های بلاهای ناگوار
زینب نگو بگو همهٔ شور کربلا
نخل قیام با نفسش داده برگ و بار
زینب نگو بگو قسم مستجاب عشق
زینب نگو بگو شرف بوتراب عشق
عالم تمام ذره و خورشید زینب است
ویرانگر عمارتِ تردید زینب است
در محور محبت خورشیدِ کربلا
عباس ماه و حضرت ناهید زینب است
از جمله ی تقبَّلِ او می شود عیان
کوه وقار و قله ی توحید زینب است
کوفه خیال کرد علی روی منبر است
اما به روی محمل غم دید زینب است
در جمله ای ز مهدی زهرا رسیده است
در مشکلات مایه ی امید زینب است
از دام درد و غصه و غم ها رها شدم
هر دم دخیل بی بی مشکل گشا شدم
قدّیسه ی مقدسه والا دخیلُکِ
ای شمسه ی مشعشعه بالا دخیلُکِ
خانم نگاه کن چقدر زار آمدم
ای مهربانی دل طاها دخیلُکِ
بیچاره ام، فقیر و گرفتار و بی قرار
آرامشِ درونیِ مولا دخیلُکِ
روزیِ فاطمیه ی ما در نگاهِ توست
ای دختر مکّرم زهرا دخیلُکِ
چشم مرا همیشه پر از اشک روضه کن
ای کعبه ی مصیبت عظمی دخیلُکِ
بانو توجهی به پریشانی ام نما
ای آسمان عاطفه بارانی ام نما
محمود كريمي
حضرت زینب(س)-مدح و مرثیه
تصویر تمام کربلا زینب بود
تفسیر پیام کربلا زینب بود
در عشق و فداکاری و ایمان و وفا
زهرای قیام کربلا زینب بود
مؤید
×××
زیبایی گلشن علی زینب بود
پرورده دامن علی زینب بود
بر خصم شکست داد ولی خود نشکست
آیینه نشکن علی زینب بود
مؤید
×××
در فضل، محیط بیکرانی زینب
در صبر، بسیط آسمانی زینب
ای خورده به سینه ات مدال عظمت
بانوی همیشه قهرمانی زینب
مؤید
×××
زینب که به عشق جوشش آموخته است
ماه است و چو مهر رخ برافروخته است
کارآیی انقلاب خونین حسین
بر قامت صبر او نظر دوخته است
مؤید
×××
زینب که به کار عاشقی غوغا کرد
صد بار شهادت به رخش در وا کرد
دو دسته گل یاس که در دامن داشت
تقدیم به باغبان عاشورا کرد
مؤید
×××
من مظهر صبر، زینب کبرایم
هر جا که بود حسین، من آن جایم
هر چند که آفتاب بی سایه بود
من سایه آفتاب عاشورایم
مؤید
×××
زینب که شکوه عشق پاینده از اوست
ماهی ست که نور صبر تابنده از اوست
اسلام ز کربلا بود زنده، ولی
تاریخ حیات کربلا، زنده از اوست
مؤید
×××
زینب که دل و روح دلیری دارد
در یاری دین سهم کثیری دارد
همچون حسن و حسین و زهرا و علی
نیرویِ شکست ناپذیری دارد
مؤید
×××
زینب که قیام کربلا زنده ازاوست
ایثارگری و صبر پاینده از اوست
از جلوه او چهارده قرن گذشت
امّا به خدا همیشه آینده از اوست
سازگار
×××
با داغ و فراق، آشنایی زینب
با درد و غم و عشق، دوایی زینب
سوگند به مظلومی زهرای بتول
تو فاطمه کرب و بلایی زینب
وفائی
×××
چون قافله عشق رسیدند ز راه
بر تربت شاه دین، به صد ناله و آه
زینب به سر قبر برادر می گفت
لا حول و لا قوة الاّ بالله
صفا تویسرکانی
×××
از جوهر خلقت و ز انوار جلی
مجموعه علم و حلم و فیض ازلی
خلاّق ازل نهاد نامش زینب
وز راه کرم عطا نمودش به علی
صفا تویسرکانی
×××
تسلیم و رضا نگر که آن دُخت بتول
در مقتل کشتگان چو فرمود نزول
شکرانه سرود، که ای خداوند جلیل
قربانی ما به پیشگاه تو قبول
فؤاد کرمانی
×××
تسکین دل شکسته، آهم ندهد
بی هم نفسم کسی، پناهم ندهد
من زینب بی حسینم و برگشتم
جا دارد اگر مدینه راهم ندهد
موحدیان ـ امید
×××
سر در بر امر حق فرود آوردم
شاهد به غمش، تن کبود آوردم
رفتم ز مدینه و پس از آن همه داغ
جز طفل سه ساله، هر چه بود آوردم
موحدیان - امید
×××
بر حنجر خون، نوای عشقی زینب
دلداده و جان فدای عشقی زینب
در بهت سکوت کوفه، در ظلمت شام
پیغامبرِ خدای عشقی زینب
شفق
×××
بر حنجر خون، نوای عشقی زینب
دلداده و جان فدای عشقی زینب
در بهت سکوت کوفه، در ظلمت شب
پیغامبر خدای عشقی زینب
شفق
×××
زینب، تو که در حنجر حق، آوایی
تندیس علی، آیینه ی زهرایی
در مکتب عارفان و در دفتر عشق
گلواژه انقلاب عاشورایی
شفق
×××
آن روز که خون عاشقان ریخت به دشت
دریای فرات، غرق در خون می گشت
دیدم که به دنبال حسینش، زینب
سر تا سر دشت کربلا را می گشت
حسن علی پور
×××
مآل اندیش فردا بود زینب
در آن صحرا چه تنها بود زینب
به هنگام غروب تنگ آن روز
تمام غربت ما بود زینب
یدالله گودرزی
×××
ای شمع شبستان وِلا، یا زینب
ای اختر صحرای بلا، یا زینب
دریاب که از کف نرود دامن صبر
سوگند به خون شهدا، یا زینب
سپیده کاشانی
×××
ناموس خدا و دخت حیدر، زینب
پرورده آغوش پیمبر زینب
صابر چو حسن، شجاع مانند حسین
در حفظ بقاء دین داور زینب
سیفی شیرازی
×××
در مسلخ عشق کرده غوغا زینب
در سنگر صبر، کرده مأوا زینب
همراه رقیّه رفته در شام بلا
برگشته ز شهر شام تنها زینب
ژولیده نیشابوری
×××
ای پرچم کربلا به دوشت، زینب
قربان تو و خشم و خروشت زینب
تا موی سرت، سپید شد از غم دوست
شد کعبه ی دل، سیاه پوشت زینب
علی موسوی گرمارودی
×××
می سوخت چو شمع و پایداری می کرد
دل از مژه جای اشک جاری می کرد
شب دختر شیر حقّ به جای عباس
از عترت عشق پاسداری می کرد
احد ده بزرگی
×××
زان فتنه خونین که به بار آمده بود
خورشید ولا، بر سر دار آمده بود
با پای برهنه، دشت ها را زینب
دنبال حسین، سایه وار آمده بود
حسین اسرافیلی
×××
زینب که مه برج کمال وادب است
در خلق به بهترین نسب منتسب است
در وصف و مقام او همین باشد بس
که این دخت علیّ مرتضی زین اب است
شکوهی
×××
از داغ غمت خون جگر دارم من
وز یاد لبت دیده تر دارم من
تو از سر نی سایه فکندی به سرم
یا سایه خورشید به سر دارم من؟
شکوهی
×××
ای واسطه رحمت رحمان زینب
وی عالمه علوم قرآن زینب
در نام گذاریت محمّد فرمود:
خوانده است ترا خدای سبحان زینب
قانع
×××
در عشق علامتی به جز زینب نیست
در صبر قیامتی به جز زینب نیست
آن جامه عصمتی که زهرا پوشید
زیبنده قامتی به جز زینب نیست
موید
×××
زینب که شکوه جاودانی دارد
هر جا حضور آسمانی دارد
ازدست حسین بن علی، خون خدا
برسینه مدال قهرمانی دارد
مؤید
×××
ای تالی فاطمه به آئین و مرام
ای صبر تو و نطق تو همدوش قیام
ما دست طلب به سوی تو آوردیم
ای دخت امام و عمّه و اُخت امام
خسرو
شعر شهادت حضرت زينب
زینبم ،اسطوره ام مهر و وفا را
نور می پاشم تمام کبریا را
در تمام عمر، با صبر و مدارا
یک به یک از پا درآوردم بلا را
**
مریمم، اما غنی تر،خواندنی تر
کربلایی هستم اما ماندنی تر
روضه هایم بازتر،گریاندنی تر
من به زانو می کشم اشک و بکا را
**
کی ز یادم می برم تحقیرها را
نیزه ها، شلاق ها، زنجیرها را
صبر کردم یک به یک تقدیر ها را
تا که راضی بنگرم از خود خدا را
**
آه فرسودم در این یک سال و نیمه
منتظر بودم در این یک سال و نیمه
فکر آن رودم در این یک سال و نیمه
قسمت اصغر نشد آب گوارا
**
پیش چشمم یوسفم را سر بریدند
خنجر از کین بر گلویش می کشیدند
در بیابان پشت زنها می دویدند
هرگز از یادم نبردم نینوا را
**
ساربان ما را اسارت برد کوفه
قلوه سنگی بر جبینم خورد کوفه
داشت زینب از جفا می مرد کوفه
تا که خواندی روی نی آن آیه ها را
**
از بلا شد پیکر من آیه آیه
از نگاه شامیان دارم گلایه
نیست اطمینان دگر،حتی به سایه
بی وفا دیدم غریب و آشنا را
**
صد حکایت دارد این قد کمانم
کعب نی مجروح کرده استخوانم
یاد مادر می کنم با هر تکانم
جستجو کردم زمرگ خود دوا را
**
بوی سیب و یاسمن دارم حسین جان
از تو من یک پیرهن دارم حسین جان
با چنین حالی که من دارم حسین جان
سر کنم ساعات شیرین لقا را
حسین قربانچه