استاد غلامرضا سازگار...ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت


تعالی الله مبارک باد لیلا

لبت خندان و قلبت شاد لیلا

علی آورده ای یا حیّ سرمد

تو را امشب محمد داد، لیلا

گلی آورده ای کز نکهت او

بهشت وحی شد آباد، لیلا

پدر تا دیده ماه عارضش را

به یاد جدّ خود افتاد، لیلا

همانند گل یاس تو در باغ

ندارد باغبانی یاد، لیلا

گلت از چشم ثارالله دل برد

چو از هم چشم خود بگشاد لیلا

اگر پیش جمالش سر برآرد

دهد گل آبرو بر باد، لیلا

بهشت وحی را آباد کردی

حسین ابن علی را شاد کردی

به بحر نور گوهر آفریدند

برای ماه اختر آفریدند

ولیّ الله اکبر را دوباره

ولیّ الله دیگر آفریدند

به خلق و خُلق و خو الله اکبر

ز سر تا پا پیمبر آفریدند

ز هر چه وصف او گفتیم و گفتند

هزاران بار بهتر آفریدند

محمد را علی دادند امشب

ز حیدر باز حیدر آفریدند

تنی زیباتر از جان مجسّم

بگو روح مصوّر آفریدند

مبارک باد بر فرزند کوثر

گمانم باز کوثر آفریدند

بهشت وحی دارد یاس دیگر

و یا ام البنین عباس دیگر

حیات عشق جوشد از دهانش

دعای نور جاری بر زبانش

بهار وحی دارد باغ حسنش

خداوندا نگهدار از خزانش

ز مهد ناز بیند کربلا را

که در تن می زند پر مرغ جانش

همای قلۀ عشق است این طفل

که آغوش حسین است آشیانش

ربوده با نگاه اول خویش

دل از عباس چشم مهربانش

خدا داند که می نازند بر او

رسول الله و کل خاندانش

کلام الله در لب های شیرین

سلام الله از نسل جوانش

ز میلادش گرفته تا شهادت

بود هر لحظه عمرش یک ولادت

حیات عشق مرهون دم اوست

دل عالم خریدار غم اوست

شهادت، عشق، ایمان، عزم، ایثار

روایات کتاب محکم اوست

به هر زخم تنش در راه جانان

همانا زخم دیگر مرهم اوست

حسین ابن علی باید بگوید

ثنایش را، که مدح ما کم اوست

نماز عشق را گر قبله پرسی

همان محراب ابروی خم اوست

نیازی نیست بر آب فراتش

که چشم خلق عالم زمزم اوست

اگر چه دور افتادم ز کویش

دلم سرگرم سیر عالم اوست

مزارش شهر دل را زیب و زین است

زیارت نامه اش قلب حسین است

الا ای سر به سر آیت در آیت

جمالت ماه خورشید ولایت

تمام آیه های نور دارند

ز خط و خال و ابرویت حکایت

قدت طوبی، لبت کوثر، دلت بحر

گل رویت بهشت بی نهایت

تویی منصوص در ذات خداوند

ز لب های حسین است این روایت

تو را باید به اوج تشنه کامی

کند پیغمبر اکرم سقایت

کند بهر شفاعت روز محشر

همان رخسار خونینت کفایت

کلامت، جذبه ات، راهت، نگاهت

هدایت، در هدایت، در هدایت

فدایت گردم ای چشم الهی

به میثم کن نگاهی گاه گاهی

حاج غلامرضا سازگار...ولادت

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت

یـازده روز گـذشت از مـه شعبـان معظـم

که عیان گشت دوباره رخ پیغمبر اکرم

ذات حق- جلّ جلاله- پسری داد به لیلا

کـه سـراپــای بــود آینــۀ جــد مُکــرّم

نه عجب اینکه به یوسف بدهد وام ز حُسنش

یـا دهـد از نفسش روح بـه ریحانـۀ مریـم

مگـر اوصـاف ورا شـرح دهـد یوسف زهرا

ورنه آرند به وصفش ملک و جن و بشر کم

می‌سزد تا که شود گوش همه عالم هستی

تـا ز وصفش زنـد آقـای رسـولان خدا دم

یوسف فاطمه در منطق و در خصلت و خُلقت

اشبه‌النـاس ورا خوانــد بـه پیغمبـر خـاتم

صلواتـی کـه خداوند فرستد به محمّد

به جمال و به کمال و به جلالش همه با هم

ابرویش خیـل ملک را شده محراب عبادت

صــورتش قبلــۀ جــان و دل ذرّیــۀ آدم

اگر از جـام تـولاش یکـی جرعــه بنـوشد

پسـر هاجـر تـا حشــر کنـد نـاز بـه زمـزم

دشمنش گفت که او راست همان شأن امامت

تا بـه وصفش چـه بگوینـد دگـر مردم عالم

ما کـم از ذرّه و او بیشتـر از مهـر درخشـان

ما یکـی قطـره ولی وسعت او بیشتـر از یم

یوسفِ یوسف زهراست که از حضرت یوسف

به جمـال و به کمال و به جلال است مقدم

هدفش یـاری بابا شرفش حیدر و زهـرا

سخنش آیت عظما قـدمش ثـابت و محکم

گویـی از دامــن گهـواره و آغــوش ولایت

در ره دوست بـه بـذل سر و جان بود مصمم

بایـد او را بــه رسـول مدنـی کـرد شبیهش

او کـه ســر تـا بـه قـدم آمـده پیغمبر خاتم

هر طرف چشم بر آن مرقد شش‌گوشه گشودم

تــن صدپـارۀ او در نظــرم گشـت مجسم

من و توصیف جوانی که ولی خوانده امامش

چه به یادم؟ چه نویسم؟ چه بخوانم؟ چه بگویم؟

پسر خون خدا خون خـدا خون محمّد

که بـود زنـده ز خـویش مـه پرشور محرم

نام نامیش علـی بـود که شد در پـی قتلش

در صف کـرب‌و‌بـلا ایـن همه جلّاد، فراهم

سنگ‌هـا بر سـر او بـود به از لاله و ریحان

زخم بـر زخـم تنش بود به از دارو و مـرهم

بس‌که چشمش به ره تیـر بلا بود به هرسو

بس‌که فرقش سپـر تیر بلا گشت به هر دم

او که سر تا به قدم رشک جنان بود جمالش

غـرق خـون شد بدنش از ستم اهـل جهنم

آسمـان! دور مـزارش ز بصـر اشک بیفشان

که شود غرقه به خون جگرت دفتر "میثم"

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت

شب ولادت تو عید سیدالشهداست

دلم خوش است كه میلاد اكبر لیلاست

تو آمدی كه بگویی حسین تنها نیست

و تا قیام قیامت حسین پا برجاست

همین كه چشم تو وا شد مدینه روشن شد

به یمن خاك كف پای تو كه عرش خداست

مسیح خانهٔ اربابمان تویی آقا

چرا كه در رگ تو خون حیدر و زهراست

ستاره ها همه امشب به خاك می ریزند

و مقصد همه پایین پای كرببلاست

خدا به روی تو امشب گلاب می ریزد

برای این كه لبت مشك حضرت سقاست

برای مادر تو كعبه ای بنا كرده

دو چشم زمزم این گونه ها كه سعی و صفاست

شب ولادت تو بوی یاس می آید

یقین بدان تو كه مادر بزرگ تو این جاست

تو در حوالی بالاترین دنیایی

چرا كه مهد تو آغوش زینب كبراست

تویی كه راه نجات از نگات معلوم است

و تار موی تو تا روز حشر پرچم ماست

تو هم شبیه علی افتخار میكده ای

علیِّ خانه اربابمان خوش آمده ای

لب تو وا شد و تاریخ را مصفا كرد

تو را خدای تو تقدیم دست لیلا كرد

تو را برای حسین آفرید و ‌كرببلا

و بعد صحنه جنگ تو را مهیا كرد

برای این كه تو عین پیامبر باشی

تو را شبیه پیمبر امیر دل ها كرد

رخ تو را ز رخ مصطفی كشید خدا

و بازوان تو را بازوان مولا كرد

اذان كه گفت درِ گوش تو امیر عرب

تو را هوائی دیدار روی زهرا كرد

به روی سینۀ تو تا كه بوسه زد زینب

فضای قلب تو را مثل طور سینا كرد

به بازوان تو وقتی نظر نمود حسین

دلاوری تو را هم تراز سقا كرد

همین كه روی تو واشد از آسمان، خورشید

نشست روی قشنگ تو را تماشا كرد

تویی كه در نفست یك جهان غزل داری

به روی باغ لبت كوهی از عسل داری

كسی مثال تو آئینۀ پیمبر نیست

و یا شبیه تو مثل علی دلاور نیست

تو آمدی و شبیه ولادت زهرا

خدا نوشت به دل ها حسین ابتر نیست

تمام عرش اگر روی كفه ای باشند

به تار موی گدای درت برابر نیست

همیشه تیغ تو چون رعد و ‌برق می برید

چرا كه تیغ تو از ذوالفقار كمتر نیست

هزار لشگر جنگی هزار فرمانده

حریف ضربۀ دست علیِ اكبر نیست

مرا به خاك درت نوكری ست اربابی

چرا كه خاك درت كمتر از ابوذر نیست

ز خاك پای تو جوشید چشمۀ كوثر

مقام حضرت لیلا كه مثل هاجر نیست

تو آمدی كه اذان نمازها باشی

تو آمدی كه گل یاس كربلا باشی

منم گدای قدیمی دست های شما

من آفریده شدم تا شوم گدای شما

تو بوتراب حسینی پیمبر لیلا

مسیر سبز بهشت است چشم های شما

ز روی مأذنه امشب اذان بگو آقا

كه خلق بیمه شوند از دم صدای شما

اگر مقام تو گویم به خلق می میرند

هزار یوسف مصری نشسته پای شما

كرامت تو شبیه امام دوم بود

مدینه سیر شد از نان سفره های شما

معلمان ادب راویان مكتب عشق

گرفته اند همه یك نخ از عبای شما

بیا مرا برسان مثل حضرت فطرس

پری بده بپرم باز در هوای شما

به جان مادرت آقا صداقت است اگر

شبی مرا برسانند كربلای شما

وضو گرفته و ذكر حسین می گیرم

به سر زنان وسط گریه هام می میرم

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت.....مهدی نظری

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت

این خانواده یوسفان بی بدیلند

هر یک برای خویش خورشیدی جمیلند

جاری ترین رودند در رگ های دنیا

بهتر بگویم صد هزاران رود نیلند

فرقی ندارد سنّ شان کم یا زیاد است

کم سن و سالش عمر صد نوح و خلیلند

بر هر نخ موی علی های قبیله

صدها فرشته با وضو هر شب دخیلند

بی پرده گویم کمترین هاشان مسیحند

در معرفت استاد درس جبرئیلند

در این میان یک تن شبیه مصطفی بود

او هم علیِ خانه ی ارباب ما بود

امشب زمین را عرش اعلی کردی اکبر

با مقدمت یکباره غوغا کردی اکبر

لبخند تو در سینه ها قند آب کرده

با خنده لب ها را ز هم وا کردی اکبر

از بس که مثل مصطفی جذاب هستی

در هر دلی خود را عجب جا کردی اکبر

وقتی که چشم خویش را از هم گشودی

اول تو سقا را تماشا کردی اکبر

تو آمدی و پادشاه کربلا را

با مقدمت امروز بابا کردی اکبر

زیباترین نام جهان را بر تو بگذاشت

بعد از تو این دنیا دوباره یک علی داشت

امشب همه بر پای تو سر می گذارند

در باطنت خُلق پیمبر می گذارند

امشب به یُمن مقدم پاک تو آقا

در سفره ی عشاق کوثر می گذارند

از بس که تو والا مقامی و بزرگی

بر نام تو پسوند اکبر می گذارند

بر کاسه ی اسپند خورشیدی عمه

اسپند نه! هر لحظه اختر می گذاردند

وقتی در آغوش اباالفضلی ملائک

بر پایتان از شوق شه پر می گذارند

بعد از تو آقا در صف زیبا جمالان

بیچاره یوسف را در آخر می گذارند

ای شاه زاده شاه را بی تاب کردی

خورشید را هم از خجالت آب کردی

با دیدنت خون خدا لبخند می زد

هر لحظه بوسه بر رخ فرزند می زد

وقتی که جبرائیل لب های تو را دید

با شهد لب های تو زین پس قند می زد

تا ریشه هایت را در عالم دید ارباب

این ریشه ها را با علی پیوند می زد

می خواست تا پیروز میدان باشد عباس

نام تو را در صفحه ی سربند می زد

وقتی که خاک زیر پایت را زمین دید

قید تمام عرش را سوگند، می زد

خورشید از دامان لیلا سر زد امروز

پیغمبر و حیدر به دنیا آمد امروز

آئینه ی پیغمبر اکرم تو هستی

هر کس نداند من که می دانم تو هستی

ساقی کوثر حضرت مولاست اما

از روز اول ساقی زمزم تو هستی

هم حیدر کراری و هم مصطفایی

با این وجود عشق همه عالم تو هستی

شمشیر پیغمبر علی روحش حسین است

در دست او انگشتر خاتم تو هستی

عباس در کرببلا نقش علی داشت

تو آمدی تا عشق در عالم بریزی

کرببلا را با دمت بر هم بریزی

رفتی و زینب بعد تو چشمان تر داشت

دستی به پیشانی و دستی بر کمر داشت

داغ تو سنگین بود که ارباب افتاد

زخم عمیقی از غمت روی جگر داشت

رفتی و گفتی من علی، عشق حسینم

این بردن نام علی خیلی خطر داشت

می خواست با مرگ تو مولا هم بمیرد

وابستگیت را به بابایت خبر داشت

فهمید که نامت علی بن الحسین است

سنگین ترین تیری که آورده ست برداشت

رفتی و بابای تو خیلی غصه می خورد

عمه نمی آمد یقین پیش تو می مرد

ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام....استاد سازگار

حضرت علی اکبر(ع)


ای چشم عرشیان به زمین جای پای تو

آغــوش کبریــا حــرم بـاصفـای تو

وی روح سیـدالشهــدا در قفــای تو

تـا روز حشر، نسل جـوان آشنـای تو

شخصیت و شـرافت تو توشۀ حسین

قبرت دو رکن کعبۀ شش‌گوشۀ حسین

تـو سیـد شبـاب بهشـت شهـادتی

سرتـا قدم بزرگی و مجد و سیادتی

باب‌الحسین فاطمه پیش از ولادتی

عبد خـدا نـه بلکـه تمـام عبـادتی

جان حسین، جان جهانت فدا علی!

قرآن روی سینـۀ خـون خـدا علی!

فرق دوتـای تـوست کتاب شهادتت

احسان، سجیه و کرم و جود، عادتت

ظهـر شهـادت آمـده صبح ولادتت

یــادآور عبــادت بـابــا عبــادتت

جا دارد ار به رزم تو در حمله‌های تو

جبریـل، ذوالفقـار بیـارد بــرای تـو

بایـد تـو تیغ گیری و رزم‌آوری کنی

بـا ذوالفقـار، معجــزۀ حیـدری کنی

قرآن به دست گیری و پیغمبری کنی

حتی ز چشم دشمن خود دلبری کنی

خود را به رزم، حیدر دیگر کنی علی!

تکرار بدر و خندق و خیبر کنی علی!

وجه جمال حق و تمام پیمبری

شیر حسینی و اسد حی داوری

یا دشت کربلا اُحـد است و تو حیدری

نـه! نـه! تو یـک امـام حسین مکرری

روزی که من در عالم زر جان شدم علی!

بـا دیـدن رخ تـو مسلمـان شدم علی!

روزی کـه مـن هنـوز بـه عالم نبوده‌ام

تـو بـودی و قصیـده بـرایت سـروده‌ام

بـا مـدح تـو دل از همـه عالم ربوده‌ام

از لحظه‌ای که چشم بـه دنیا گشوده‌ام

دیدم پـدر گرفتـه بـه بـر از محبتت

دیدم نهاده صورت خود را به صورتت

دیدم قرار و صبر خود از دست داده‌ای

دیدم چگونه روی بـه میـدان نهاده‌ای

دیدم که سینه بهـر شهادت گشاده‌ای

دیدم که قطعه‌قطعه به میدان فتاده‌ای

دیدم که خون پاک تو می‌ریخت روی خاک

دیدم هـزار قاتل و یک جسم چاک‌چاک

پیشانی‌ات شکسته و فرقت دریده بود

پیش از پدرکنار تـو زینب رسیده بود

از خیمگه به جـانب مقتل دویده بود

دیـدم چگونـه قـامت بابا خمیده بود

می‌گفـت در کنـار تـو بابا علی! علی!

بعد از تو خاک بر سر دنیا علی! علی!

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و شهادت........رحمان نوازنی

حضرت علی اکبر(ع)


ای ملائکه محو جلوه های ذات تو

بین آسمان پهن است، سفره ی صفات تو

این همه صفات تو، ذات مشترک دارد

از وجود پیغمبر، سفره ات نمک دارد

خضر کربلای من، پیر آسمانی ها

روضه ی پر از نور آخر الزمانی ها

از کجا تو می ریزی، جلوه های طاووسی

که فرشته می افتد، پای تو به پابوسی

هر که یوسفت می دید، می برید دستش را

شوق روی تو می داد، سمت باد هستش را

هر کسی تو را دیده، خوانده قل هو اللهی

بس که مثل خورشیدی، بس که این همه ماهی

صبح فیض می گیرد، از رخ مصابیحت

صد بهشت می ریزد، از دل مفاتیحت

ای شبیه آیینه، ای که گرم تکثیری

بر حسین تأویلی، بر حسین تفسیری

عشق در تو می دیده، احتشام پیغمبر

احترام تو مثلِ، احترام پیغمبر

ای حسین دلتنگ لحن گرم و زیبایت

آیه ای تلاوت کن از زبان لیلایت

وقت رفتنت که شد، خیمه ها قیامت شد

وقت داغ پیغمبر بر دل امامت شد

هر که بود مجنون شد، لحظه ای که لیلا رفت

پشت پای تو دیدند اشک های بابا رفت

رفتی و دو سه آیه از خدا رجز خواندی

رفتی و در آن میدان ذوالفقار چرخاندی

هر که بین لشگر بود، نقشه ی فرار کشید

سایه ی خودش را از تیغ تو کنار کشید

اخم را کمی وا کن جلوه کن تبسم را

یک نفس ترحم کن ضجه های مردم را

در شلوغی لشگر ابن ملجمی آمد

مثل مسجد کوفه ضربه ای به فرقش زد

چشم اسب پر خون شد، رفت در دل لشگر

وای ارباً اربا، مصحف علی اکبر

آه رد زانویی سمت او کشیده شد

تا رود کنار او قامتی خمیده شد

قطعه قطعه هایش را بین یک عبا پیچید

"إحملوا اخاکم" هاش بین کربلا پیچید

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و شهادت...وحید قاسمی

خبر آمد كه یلی می آید

فاتح بی مثلی می آید

خبر آمد قمری می آید

روبهان! شیر نری می آید

تا نگشتید در این بیشه شكار

بهترین راه؛ فرار ست فرار

تا كه عطر خوش كوثر آمد

همه گفتند پیمبر آمد

همه گفتند كه عیار آمد

از نجف حیدر كرار آمد

همه گفتند كه اكبر آمد

اسد الغالب دیگر آمد

ماتِ آن ماه منور گشتند

چند گامی به عقب برگشتند

بسم رب الشهداء...لب وا كرد

رجزش ولوله ای برپا كرد

بانگ زد: باد به غبغب دارید

بی جگرها! دو سه مَرحَب دارید!؟

آمدم فاتحِ میدان باشم

وسطِ معركه طوفان باشم

غیرتم در ره دین می كوشد

در رگم خون علی می جوشد

نه! حسین بن علی تنها نیست

تشنه لب هست، ولی تنها نیست

از شراب علوی لب تر كرد

كربلا را جملی دیگر كرد

كفر را حمله ی او شاكی كرد

خودمانیم چه كولاكی كرد!

تیغ در دست چه غوغا می كرد!

دشت را محشر كبری می كرد

هنر طایفه را از بَر بود

كربلا آینه ی خیبر بود

كوفیان ماتِ قلندر بودند

عَمرُوَد ها همه بی سر بودند

تیغ می زد به عدو جانانه

مثل عباس چه استادانه !

سبك جنگاوری اش مبنا داشت

به اباالفضل شباهت ها داشت

درس خود، خوب و نكو پس دادش

آفرین گفت به او استادش

ضربه ی تیغ به فتوا می زد

عوض سیلیِ زهرا می زد

شاهد رنج و غم زهرا شد

كوچه ای تنگ برایش وا شد

از چپ و راست به او ضربه زدند

بی كم و كاست به او ضربه زدند

همه جا بوی مدینه پیچید

شمر را شكل مغیره می دید

بی هوا نیزه به پهلوش زدند

دشنه و تیغ به بازوش زدند

هر كه با هر چه دمِ دستش بود

زد بر آن آینه ی خون آلود

حضرت علی اکبر(ع)-مدح....رضا رسول زاده

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و شهادت


دل مجنون همیشه با لیلاست

می رود سوی هر كجا لیلاست

قدم عاشقی كه برداری

بعد از آن اختیار با لیلاست

تپش قلب تو، نمی دانم

تپش قلب من كه یا لیلاست

آن كه از كار من گره بگشود

با دو دست گره گشا لیلاست

بسته آن كه دخیل زلفم را

به سر زلف كربلا لیلاست

كشش عشق تا كه پا بر جاست

دل اسیر مزار پایین پاست

پسر پهلوان اربابم

مرتضای جوان اربابم

ای عصای پدر، علی اكبر

ای كه هستی توان اربابم

قمر دوم بنی هاشم

ای مه آسمان اربابم

دامنت را نمی دهم از دست

لحظه ای هم به جان اربابم

تو كریمی و از تو شامل ماست

كرم خاندان اربابم

نشده دست رد به كس بزنی

سفره دار مدینه چون حسنی

حضرت علی اکبر(ع)-مدح....هادی جان فدا

حضرت علی اکبر(ع)-مدح

اگر به چشم تو لفظ غزال برگردد

به جسم مرده شعرم خیال برگردد

بدون تو من ازین ماه برنمیگردم

اشاره کن به دو ابرو هلال برگردد

نگاه می کنی و آفتاب حیران است

به سمت غرب و یا که شمال برگردد

به ساحتی که تویی آسمان چه می فهمد

کسی به پای بیاید به بال برگردد

اگر مکبر ما هم قد قیامت نیست

به خال خویش بفرما بلال برگردد

الهی این قد و بالا بلندتر نشود

قلم الهی ازین سطر لال برگردد

که از جوار تن جاری تو حضرت کوه

رشید و سخت بیاید هلال برگردد

و عقل کل به جز این پاسخی نمی یابد

که از جوار تو با صد سوال برگردد

ازین به بعد در این شعر تو خدا هستی

و امر کن گذر ماه و سال برگردد

ببینم او که مرا شاعر آفریده تویی

کسی که قبل من این شعر را شنیده تویی

بگو بلا بنویسند، ها که می خواهیم

تمام دهر نخواهند ما که می خواهیم

و چشم های تو جنات تحت الانهار

و چند تایی ازین آیه ها که می خواهیم

نه دعبلیم که در حشر با شما باشیم

برای لخت نماندن عبا که می خواهیم

تو باشی و پدرت باشد و خدا باشد

ببین بهشت تو را نیز با که می خواهیم

و دفن کرده مرا زیر روضه های شما

...تو زیر پای پدر من به زیر پای شما