امام حسن(ع)-مدح - شکریان همدانی

امام حسن(ع)-مدح

 

از آسمان نگاهت وقار می ریزد

ز پلک پاک تو صبح بهار می ریزد

برای گریه برایت اجازه می خواهم

به چشم ما تو بگویی ببار می ریزد


مجتبی شکریان همدانی


بقیه شعر در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

شعر ولادت امام حسن (ع) - خاكساري

کریم ابن کریم
 
نیمه ی ماه خدا ماه خدا پیدا شد
کرم و جود و عطای ابدی معنا شد
باظهور پسر فاطمه ی بنت رسول
آسمان محو تماشای گل زهرا شد
حضرت حیدر کرار به وجد آمده بود
چونکه با لطف خداوند رحیم بابا شد
کوری چشم همه عایشه ها از اول
سید و سرور و سالار بنی الزهرا شد
سائل خوان کریمانه ی اقای کرم
با گدایی در خانه ی او اقا شد
 
آینه دار خداوند جلی آمده است
همه ی هستی زهرا و علی آمده است

دل من صبح و مسا بر لب بامش باشد
عامل مستی مان بردن نامش باشد
باگدایی درش حاتم طایی دیده
او کریم است و کرم مشی و مرامش باشد
"واذا زلزلت الارض..." پیامد های
 نعره ی حیدری و ضربه ی گامش باشد
نوکری در او کار من و تو نبود
حضرت یوسف صدیق غلامش باشد
پیرو صلح و سکوتش همه ایمان داریم
کربلا شعبه ای از خط قیامش باشد
پاره های جگرش هم دم " لایوم..." گرفت
گریه بر کرببلا اوج پیامش باشد
 
عابد صومعه و دیر و کنشت آمده است
حسن آقای جوانان بهشت آمده است
 
سائلم سائل بیچاره ولی محترمش
سائلم سائل درمانده ی جود و کرمش
او مسیحای من است آمده ام جان بدهد
مرده را زنده کند هر دم و هر بازدمش
پسر شیر خدا شیر جمل میباشد
در عرب نیست کسی تاکه شود هم قدمش
هم ادیب است و حکیم است وعلیم است و فقیه
مجتهدان همگی تشنه ی جام قلمش
لعن الله علی آل سعود ، یک روزی
باطلا از سر نو شیعه بسازد حرمش
 
یوسف هاشمی آل بنی هاشم اوست
ایها الناس بدانید ا’باالقاسم اوست
 
بذر عشقش ز ازل در دل من روئیده
دست تقدیر مرا بهرگدایی چیده 
پسر فاطمه بی مثل و نظیر است والله
چه کسی خوب تر از او به دو عالم دیده؟
بی سبب نیست دم حضرت آقا گرم است
حضرت احمد مختار لبش بوسیده
خاکساری در خانه اش عزت بخشید
به من بی سروپا خسته دل و شوریده
نفس سرد من و گفتن از او هرگز
جان به قربان موید ، شفق و ژولیده
 
خواهم از حق که در غصه به قلبم بندد
لطف کرده به کریم ابن کریم ام بخشد
 
غم ندارم که پس از این دگر آقایی هست
سید و سرور و سالاری و مولایی هست
بر سر سفره ی او عالم وآدم جمع اند
شکرلله سر این سفره مرا جایی هست
"بگذار آدمیان طعنه زنند بد گویند "
من سگ کوی همانم که تماشایی هست
حضرت ایزد منان به صراحت گفته
این دروغ است برای حسن همتایی هست
بهر اطعام یتیمان مدینه چو علی
روی دوشش همه شب کیسه ی خرمایی هست
یوسف است یوسف زهراست ولیکن آیا
در دل خانه ی او همچو زلیخایی هست ؟؟؟
 
نه فقط شاعر درباری اهل کرم ام
روضه خوان هستم و در روضه گریزی بزنم
 
به تب سوز و دعای سحرش گریه کنید
در حوالی دو چشمان ترش گریه کنید
سالها در غم بی مادری اش آب شده
دیگر حالا به تن مختصرش گریه کنید
مادری در بر اونیست غریب است به خدا
مثل زینب همه بالای سرش گریه کنید
دارد از شدت سم بال و پرش میسوزد 
پس بیایید به زخم جگرش گریه کنید
 
ای کریم ابن کریم حال بکا میخواهم

هم بقیع هم نجف و کرببلا میخواهم


عليرضا خاكساري

ولادت امام حسن (ع) - سازگار


بحر رحمت را یکدانه گُهر پیدا شد

نخل عصمت را پاکیزه ثمر پیدا شد

مژده یاران که شب نیمه ی ماه رمضان

قرص خورشید به هنگام سحر پیدا شد

عاشقان قدر بدانید که پیش از شب قدر

بیت قرآن را قرآن دگر پیدا شد

امشب از اهل سموات ندائی بر خاست

که در آغوش زمین قرص قمر پیدا شد

دامن ماه خدا، چشم محمّد روشن

علی و فاطمه را نور بصر پیدا شد

دامن فاطمه شد سبز به میلاد حسن

صلوات همه بر حُسن خداداد حَسن

رمضان! قدر بدان ماه تمامت آمد

رحمت واسعه در سفره ی عامت آمد

«چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی»

آن شب قدر که خورشید به بامت آمد

مه رحمت، مه توبه، مه غفران، مه نور

که زهرا اختر تابنده، سلامت آمد

بانگ تکبیر برآور که خدا چهره گشود

سرِ تسلیم فرود آر، امامت آمد

روزه دار! ار ندهی دل به تولاّی حسن

با خبر باش که این روزه حرامت آمد

خوش ترین ذکر در این ماه، ثنای حسن ست

مهر این روزه ی سی روزه ولای حسن ست

رمضان! شهر خدای احد ذوالمننی

رمضان! جان منی، عشق منی، قلب منی

شهرها شهر نکویان و تو شهر اللّهی

ماه ها جمله نجوم و تو مه انجمنی

یازده ماه تمامند همه چشم به راه

که تو از چهره ی خود پرده به یک سو فکنی

هفته و روز و مه و سال همه می دانند

که زمان چون بدنی هست و تو جان در بدنی

نه فقط ماه خدائی که خدا می داند

مه پیغمبر و زهرا و علیّ و حسنی

امشب از نور، به تن پیرهنت بخشیدند

قدمش باد مبارک حسنت بخشیدند

این حسن کیست که سر تا قدم، او حسن است

این چراغی است که در بزم دل انجمن است

این کریم بن کریمی است که با دشمن و دوست

همه جا کرم و لطف و عطایش سخن است

این عزیزی است که پیغمبر اکرم فرمود

پسر من، جگر من، ثمر قلب من است

این امامی است که با صبر خداوندی خود

چون علیّ ابن ابیطالب دشمن شکن است

چه به خُلق و چه به خوی و چه به روی و چه به مو

حسن است و حسن است و حسن است و حسن است

چون زآغاز در او حسن خدا را دیدند

از همان روز ولادت حسنش نامیدند

رمز عزّ و شرف ماه صیام است حسن

رهبر صلح و علمدار قیام است حسن

چه به صلح و چه به جنگ و چه به صبر و چه سکوت

در همه حال امام است امام است حسن

آنچه خواهی زخداوند همه در کف اوست

رحمت واسعه و فیض مدام است حسن

گر چه در فرش بود تربت او کعبه ی دل

به خدایی خدایی عرش مقام است حسن

خلقتش سفره ی عام و همگان مهمانش

میزبان بر سر این سفره ی عام است حسن

به خدای که ودود است و غفور است و رحیم

او کریم است کریم است کریم است کریم

دوست در کفّه ی جودش دو جهان را دیده

خصم در خلق خوشش باغ جنان را دیده

هر گنه کار که رو سوی بقیعش برده

در طواف حرمش خطّ امام را دیده

چشم او بوده خدائی که به یک چشم زدن

قلب آینده و اعماق زمان را دیده

دست نگشوده گشوده گره عالم را

روی ناکرده عیان سرّ نهان را دیده

پدر و مادر و جد، هر که لبش بوسیده

در شمیم نفسش خنده ی جان را دیده

اهل عالم بنشینید به پای سخنش

همه دم بوی محمّد شنوید از دهنش

صلح او نیست کم از نهضت ثاراللّهی

در نگاهش کف دستی است زمه تا ماهی

اثر صلح و شکوفایی صبرش نگذاشت

که بشر افتد در تیره گی و گمراهی

به خداییّ خداوند تعالی یک آن

نیست در عزم و ثبات قدمش کوتاهی

حسن از صلح و حسین ابن علی با جنگش

هر دو دادند به ما، درس عدالت خواهی

او حسین است حسین ابن علی اوست بلی

هر دو را داده خدا سلطنت و آگاهی

شیعه از خون حسینیِ و پیام حسنی

به سر دوش گرفته تبر بت شکنی

یا حسن بر تو و بر صلح و قیام تو سلام

به سکوت تو و بر صبر مدام تو سلام

تو پیام آور صلحیّ و امامِ صبری

به پیام آوری تو به پیام تو سلام

هر کلامت شده مُشتی به دهان دشمن

به دهان تو درود و به کلامِ تو سلام

عادت تو کَرم و مَشی و مرامت احسان

به عطا و کرم و مَشی و مرامِ تو سلام

مام تو فاطمه، باب تو علی، جد احمد

به تو و جدّ و به باب تو، به مام تو سلام

«میثم» از مِهر شما مُهر قبولی دارد

که زنخلش ثمر مدح شما می بارد


غلامرضاسازگار

ولادت امام حسن (ع) - لطفي

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت

 

خبری نیست اگر معجزه ای بر پا شد

خبری نیست اگر سینه ی دریا وا شد

خبری نیست که دریا صدف موسی شد

خبر آن است که گفتند علی بابا شد

امشب از جام جنون مِی زده، کم نگذارید

که من عاشق شده ام، سر به سَرم نگذارید

شب چه روشن شده انگار زمین زر شده است

ماه در هاله ی خورشید شبش سر شده است

گوش عالم همه از هلهله ای کر شده است

آی جبریل بگو فاطمه مادر شده است

گیسویش باز گذارید که دل ها برده

پسرِ ارشد زهرا دلِ زهرا برده

جز لبت هیچ کجا شهد و نمک با هم نیست

غیر زهرا به نگاه تو کسی مَحرَم نیست

هر كه شد طالب تو در طلبِ دِرهَم نیست

هر که خود را سگ کوی تو نخواند، آدم نیست

الحق ای ماه كه رخسار خدایی داری

که خدایی رخ انگشت نمایی داری

تا که گیسوی شکن در شکنت در هم شد

خوب شد، روی همه حُسن فروشان کم شد

راهِ گلخانه ی تو جاده ی ابریشم شد

تا که آدم به خود آمد که چه شد، آدم شد

خوش به این ناز بنازید که دیدن دارد

این همه حُسن، به حق، سینه دریدن دارد

آسمان دامنی از ماه و زحل ریخته است

چه قَدَر در قَدَمت تاج محل ریخته است

طرح اَبروی تو را دست ازل ریخته است

و خدا خود به لبان تو عسل ریخته است

دَمِ تو، کهنه شرابی ست که تاکم کرده

خوش به حال دل من، عشق هلاکم کرده

چشم تو باز شد و کار به محشر افتاد

یوسف از چشم زلیخای دل آخر افتاد

هرکه سر، پای تو نگذاشته با سر افتاد

هر که با عشق در افتاد، خودش ور افتاد

بعد از این کوچه ی ما کوچه ی بن بست شده

نه فقط چشم همه چشم خدا مست شده

تیغ صلح تو قد افراشت که دین خم نشود

کربلا جز به قعود تو مجسم نشود

هر که مجنون تو ای لیلی عالم، نشود

چه خیالی ست بهشتش به جهنم نشود

لطف زهراست که در دل دو هدیه داریم

هم حسینیّه در آن هم حسنیّه داریم

رو به چشم دلمان منظره ای وا کردی

تا افق های خدا پنجره ای وا کردی

با ضریحی که نداری گره ای وا کردی

عقده ای در دلت از خاطره ای وا کردی

کوچه ای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی

وای خون می چکد انگار ز جای سیلی

با همین زخم همین عقده و غم می سازیم

تا که یک روز برای تو حرم می سازیم

صحن هایی همه بر عشق قسم می سازیم

در حرم سینه زنان نوحه و دَم می سازیم

هر که دارد غم آن زلفِ رها بسم الله

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله


حسن لطفي

ولادت امام حسن (ع)- ديندار

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت

 

لبم امشب دوباره شیرین شد

 آسمان مدینه رنگین شد

 به در خانۀ علی نور است

 در خانۀ ستاره آذین شد

 ای که بر چشم شور و بد لعنت

 کور باشد هر آن که بد بین شد

 کسی آمد ورای هر دو جهان

 شانه های زمین چه سنگین شد

 کوری چشم هر معاویه ای

 ذکر مستان می کده این شد

 شاه عالم پدر شده تبریک

 گل زهرا پسر شده تبریک

 دل غم ها شکست، نیمۀ ماه

 دلمان گشته مست، نیمۀ ماه

 او دلم را گرفته از غم ها

 دلم از غم گسست، نیمۀ ماه

 نیمه دومش حسین علی ست

 حسنش آمده ست، نیمۀ ماه

 شد دخیل کرامتش خورشید

 پای لطفش نشست نیمۀ ماه

 چشم عالم به سفرۀ کرمش

 تا دهد از دو دست نیمۀ ماه

 جای آن است من سخن گویم

 پیش زهرا حسن حسن گویم

 کیست او؟ پاسخش به پیش خداست

 حاکم است و پس از علی آقاست

 حیدر دوم، احمد سوم

 شاه بیت قصیدۀ زهراست

 کوری چشم هر نمک به حرام

 بعد حیدر مرا حسن مولاست

 مقتدای حسین و عباس است

 او امام دو شاه کرببلاست

 زینب از او گرفته درس صبر

 صلح او چون قیام عاشوراست

 منتهای کرامت است حسن

 صاحب کلب هیئت است حسن

 او نماد عنایت و کرم است

 او سپه دار و صاحب علم است

 شأن او ماورای ابراهیم

 او سلیمانْ حشم، مسیح دم است

 انبیاء خدا و جن و ملک

 تا کمر قدشان به پاش خم است

 قدر و شأن کریم آل الله

 تا خدای عظیم یک قدم است

 گر خدا خوانمش که مرتدم

 جز خدا خواندن کریم کم است

 اهل گمراهیم ندان زاهد

 حسن اللهیم نخوان زاهد 

 من فقط عاشقم به روی کریم

 مات و مبهوت خلق و خوی کریم

 هر چه دارم ز دست او دارم

 هر چه هستم ز یک سبوی کریم

 هر چه او آبرو به من داده

 برده ام باز آبروی کریم

 دائماً در غمم ز غربت او

 خاک و قبر و بقیع و کوی کریم

 زینب و تشت و سَم و پاره جگر

 جسد و تیری از عدوی کریم

 امشب امن یجیب می خوانم

 از امامی غریب می خوانم


جواد ديندار

ولادت امام حسن (ع) - داود رحيمي

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت


پروازمان دهید که بی بال و پر شدیم

یک عمر در هوای شما در به در شدیم

کالیم و خشک و زرد، خدا را چه دیده ای؟

شاید به لطفِ یک نفست بارور شدیم!

تو آب زاده ای پدرت هم ابوتراب

رزقی به ما دهید که بی برگ و بر شدیم

هر چه شما کریم تری ما گداتریم

از اعتبار نام شما معتبر شدیم

ما را به راه راست کشاندی تو یا کریم

ما در مسیر تو ز خدا با خبر شدیم

آقاییِ تو شاملِ حالِ گدا شد و...

ما هم به نوکری شما مفتخر شدیم

ما را به نامتان "حسنی" ثبت کرده اند

ما سال هاست حلقه ی آویزِ در شدیم

آقاترین جوانِ جوانانِ جنتی

بی بارگاه و صحن ولی با کرامتی

باید برای قبر تو گلدان بیاوریم

باید ضریح و سنگ براتان بیاوریم

پهن است سفره ی کرمت در بقیع پس

باید ز سفره ی کرمت نان بیاوریم

فهم و زبان ما به شما قد نمی دهد

باید برای وصف تو قرآن بیاوریم

پای پیاده بیست سفر مکه رفته ای

تا در مسیر رفتنت ایمان بیاوریم

جایی که رحمت حسنی موج می زند

زشت است حرفی از نم باران بیاوریم

این که سه بار ثروت خود نصف کرده ای

کافی ست تا به لطف تو اذعان بیاوریم

تا نوکری کند به کرم خانه ی شما

صدها بزرگ مثل سلیمان بیاوریم

باید فقط برابر یک تار مویتان

صدها هزار یوسف کنعان بیاوریم

آمد کریم پس همه ی ما گدا شویم

شاه جهان شویم اگر این جا گدا شویم


داود رحيمي

ولادت امام حسن (ع) - ميرزايي

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت


این کیست که آقای جوانان بهشت است؟ 

نامی ست که بر کنگرۀ عرش نوشته است 

از نور محمّد تن این پاک سرشته است

عطر نفسش رایحۀ بال فرشته است

امشب شب رویش، شب میلاد بهار است

از جذبۀ این جلوه فلک آینه‌زار است

امشب نظر ساقی این میکده عام است

آیینه بیارید که این جلوه مدام است

نور است و نوید است و درود است و سلام است

ماه است و تمام است و امیر است و امام است

ای گمشدگان! جلوۀ خورشید هدایت!

ای سوختگان! چشمۀ جوشان ولایت!

بهر تن این طفل، ملک پیرهن آورد

چون فاطمه را خندۀ او در سخن آورد

پرسید چه نام از تو خدا نزد من آورد؟

جبریل ز عرش آمد و نام حسن آورد

تو حُسن خداوندی و نام تو حَسن شد 

پس گفت پیمبر، حَسن آیینۀ من شد  

نور از فلک و گل به زمین جوش گرفته

تا عرش، گل نام تو در گوش گرفته

زهرات به صد بوسه در آغوش گرفته

احمد به برت خوانده و بر دوش گرفته

کای نور دل و دیده‌ام ای جان و تن من! 

جانم حسن من حسن من حسن من! 

مردم! چو برآنید مرا دوست بدارید

در راه وفای حسنم کم مگذارید

نور دل من آمده، آیینه بیارید

گر اهل ولایید، به او دل بسپارید

عهد حسنم، نقش دل و جان شما باد

در روز شفاعت ز شفیعان شما باد

ای چشم بهشت از گل لبخند تو روشن

ای دیدۀ خورشید به پیوند تو روشن

خورشید فلک نیست به مانند تو روشن

عالم شده از صورت دلبند تو روشن

لبخند بزن غنچۀ تو تازه‌ترین است

چون حُسن تو در عرش پر آوازه‌ترین است

مولا که سر سفرۀ بانوی فدک بود

از ذکر حسین و حسنش نان و نمک بود

روشن ز حسین، آینۀ چشم فلک بود

دیدار حسن، روشنی چشم ملک بود

شادی پیمبر، همه جان و دل مولا

روشن ز دو آیینه شده خانۀ زهرا

این کیست که در عرش خدا چشم و چراغ است

آری حسن است این که نخستین گل باغ است 

ای آن که تو را مادرِ خورشید سراغ است 

بازار دل ‌افروزی عالم ز تو داغ است

تا باد جهان مست می جام حسن باد

تا باد، بهار دل ما، نامِ حسن باد


محمدسعيد ميرزايي

امام حسن (ع) - سازگار

امام حسن(ع)-مدح


این آینۀ حسن خداوند تعالاست

این پرتو حسن ازل از صبح تجلّاست

این سورۀ یاسین به روی دامن کوثر

این مصحف نور است که بر شانۀ طاهاست

این نجل علی اشرف اولاد محمّد

این خوب‌ترین سلسلۀ آدم و حواست

گه سورۀ «والیل» و گهی سورۀ «والشمس»

گه بر سر دست نبی و حیدر و زهراست

در مصحف زیبای رخش سورۀ مریم

در عطر بهشتی نفسش روح مسیحاست

او مثل علی بر همۀ خلق، امام است

حکمش همه جا حکم خداوند تعالاست

گر جنگ کند، جنگ بوَد بر همه واجب

ور صبر کند، صبر برای همه زیباست

هر نکته که او گفت خدا گفت خدا گفت

هر امر که او خواست خدا خواست خدا خواست

هر چند حیات دین، از خون حسین است

با صبر حسن، قامت اسلام بوَد راست

ما پیرو صلح حسن و جنگ حسینیم

امر است ز مولا و اطاعت همه از ماست

گر امر به صلح آید، یا حکم به نهضت

اسلام همان پیروی از گفتۀ مولاست

این صلح بوَد سخت‌تر از غزوۀ خیبر

این صبر همان صبر علی در دل اعداست

یارب تو گواهی که به هر واقعه ما را

بر دامن اولاد علی دست تولّاست

با خون دل شیعه نوشتند ز آغاز

دینی که خدا گفته تولّا و تبراست

یاران ولایت همـه‌جا عبد خدایند

آنان که جدا از حسنینند، جدایند


غلامرضاسازگار

ولادت امام حسن (ع) - حميد رمي

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت

 

آماده شد سفره، كرم، خِیل گداها

می آید امشب واژه واژه رمز دریا

مهمان ویژه آمده بر سفره ی ما

مهمان نباشد میزبان عرش اعلا

امشب صفا می بارد از دست كریمی

باید بخوانم یا علیُّ یا عظیمی

می بارد از دست خدا باران رحمت

آرام می آید صدای پای حیرت

دنیا ندیده جلوه ای با این ابهّت

خورشید آورده ست دامان رسالت

امشب خدا آقای دیگر آفریده ست

یعنی كه حیدر بهر حیدر آفریده ست

امشب می و میخانه و پیمانه جور است

امشب شراب عاشقان یك كاسه نور است

امشب زمین و آسمان غرق سرور است

چون كاروان یار در حال عبور است

امشب دوباره حضرت موسی به نیل است

سردسته ی مستان امشب جبرئیل است

پر شورتر از موج دریاهاست این عشق

آرام تر از صحنه ی صحراست این عشق

در امتداد ذكر یا زهراست این عشق

بین تمام عشق ها آقاست این عشق

این عشق، عشق مجتبی ماه زمین است

آیینه ی عشق امیرالمومنین است

ای منتهای آرزوی دردمندان

تنها كریم دست های مستمندان

روشن ترین مهتاب قلب تار دوران

باران ترین خورشید، ای همپای باران!

بوی خوش هم صحبتی را از تو جویم

وقتش رسیده با تو حرفم را بگویم  

آیینه دار وجه ختم المرسَلینی

ماه سماواتیّ و خورشید زمینی

خیرالاَنامی تو، مُعزُّ المُومنینی

مجنون ترین لیلای رَبُّ العالمینی

در صحنه های عشق تنها تك سواری

تو مثل مادر، مثل بابا تا نداری

تا آمدی شام علی رنگ سحر شد

آغوش حیدر سجده گاه صد قمر شد

تا عكس تو در قاب چشمش جلوه گر شد

زهرا دگر مادر شد و حیدر پدر شد

در بیستون عشق تا تكثیر گشتی

با جمع زهرا و علی تعبیر گشتی

بر روی دستان پیمبر جان گرفتی

چون ابر بودی، رخصت باران گرفتی

ﺷﺄن نزول سوره ی انسان گرفتی

تو زندگی از لؤلؤ و مرجان گرفتی

تو اولین ایجاد یك وصل مطهّر

اَلحق كه مروارید زهراییّ و حیدر

ناز نگاه مهربان تو چه زیباست

جغرافیای چشم هایت رو به دریاست

مهتاب از آیینه ی روی تو پیداست

لالایی خواب تو با امّ ابیهاست

ماهی، چه والایی، چه زیبایی حسن جان!

یوسف ترین فرزند زهرایی حسن جان!

من با گداییّ تو آقا خو گرفتم

بی آبرو بودم كه رنگ و بو گرفتم

با غصه هایم در بغل زانو گرفتم

از شرم چشمان تو از تو رو گرفتم

با این كه بد بودم مرا كردی غلامت

آقای بی مانند، قربان مرامت

تنهاترین سردار غربت، من فدایت

فخرم به عالم این بُوَد هستم گدایت

شاهم زمانی كه شوم خاك عبایت

ای كاش می بودم وَ می مُردم به پایت

هر آن چه دارم از تو دارم، كم ندارم

وقتی (اسیرت) می شوم، ماتم ندارم


حميد رمي

رباعيات - ولادت - امام حسن (ع) - وفايي


امام حسن مجتبی(ع)-ولادت-رباعیات


ای زنده به عشق و رهرو صبر و ثبات

در ماه پُر از فضیلت صوم و صلات

تقدیم به مقدم حسن جا دارد

برخیزد اگر ز دل نسیم صلوات

×××

این ماه عزیز ماه جود و کرم است

هر لحظۀ ماه رمضان مغتنم است

امشب که کریم اهل بیت آمده است

از درگه او هر چه بخواهید کم است

×××

آن روز که از حُسن حسن زمزمه بود

آوازۀ حُسنش به لبانِ همه بود

از عرش ملائکِ مقرّب دیدند

لبخند مسّرت به لب فاطمه بود


سيد هاشم وفايي

ولادت امام حسن (ع) - خراساني

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت

 

نا امیدی نرود دست تهی از در او

ای فقیران دلتان شاد کریم آمده است

نکند فرق به وقت کرمش دشمن و دوست

خانه هاتان  همه آباد کریم آمده است

 

بی‌نقاب آمده ای کوچه؛ به این رهگذران...

...حق بده  روی شما خیره شدن  هم دارد

رو بگیر ای پسر با نمک حضرت عشق!

پیچش موی شما خیره شدن هم دارد

 

هر زمان می رود از خانه برون

فاطمه! دود کن اسپند که چشمش نزنند

گوشزد کن به ملائک که پی رفع بلا 

چار قل ختم بگیرند که چشمش نزنند

 

پشت در تا که خجالت نکشد سائل او

قبل از اظهار نیازش کرمت را دیده است

ندهد فرصت گفتار به محتاجِ فقیر

گوش این طایفه آوای گدا نشنیدست


صابر خراساني

ولادت امام حسن (ع) - لك

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت


ای دل از این نداری خود دست برندار

 از چشم نو بهاری خود دست برندار

 یعنی ز وضع جاری خود دست برندار

 از حسن هم جواری خود دست برندار

 هر لحظه فرصت نفحاتی دوباره هست

 وقتی کریم هست یقین کن که چاره هست

 گفتم بیایم از نفست زیر و رو شوم

 دنبال نان سفرۀ تو کو به کو شوم

 مثل نسیم با کرمت روبرو شوم

 من هم به لطف عام تو با آبرو شوم

 دیدم ته صفوفِ گداها نشسته ام

 یک کوچه مانده آخر دنیا نشسته ام

 پر می کشند با پر و بالت نسیم ها

 تا آن سوی بلندی قد حریم ها

 خواهش بهانه ای ست که از آن قدیم ها

 افتاده در نگاه همه یا کریم ها

 دست مرا بگیر مرا یک ستاره نیست

 «در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»

«یک» خواستم، عطای تو چندین برابر است

 لطف کم تو از سر دنیا فراتر است

 اصلا کلید باغ بهشتی بر این در است

 «از هر زبان که می شنوم نامکرر است»

 یک قصه بیش نیست که ما سر سپرده ایم

 هر نان تازه را سر این سفره خورده ایم  

 تو می رسی و غنچهٔ لبخند می رسد

 اردیبهشت در تب اسفند می رسد

 در خانۀ ولیّ خدا قند می رسد

 زیباترین نتیجۀ پیوند می رسد

 قدری بخند دور و بر تو حبیب هست

 «در غنچه ای هنوز و صدت عندلیب هست»

 تو نور پر فروغ محلات خوب ها

 آیینۀ بهاری آیات خوب ها

 یعنی شروع سلسله سادات خوب ها

 ماهی میان ماه مناجات خوب ها

 وقت نماز آمده در انتظار تو

 ای ما فدای آن بدن لرزه دار تو!

تو بر فراز کوه کرم ایستاده ای

 شاهی به روی خاک ولی سر نهاده ای

 با این همه شبیه نفس صاف و ساده ای

 حاجی عشق می شوی اما پیاده ای

  چشم عنایت از همه سو دوختی به ما

  راهِ چگونه زیستن آموختی به ما

 جولان تیغ دست تو بیداد می کند

 یک لشگر از قیام تو فریاد می کند

 کشته کنار داغ جمل باد می کند

 دل را طنین «یا حسن» آباد می کند

 طوفان تیغ را به تماشا گذاشتی

 بر عرشِ افتخار و شرف پا گذاشتی

  بغض کبود یاس خدا در گلو شکست

 حق در سکوت بود و صدا در گلو شکست

 آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

 تصویر تلخ خاطره ها در گلو شکست

 آری عصای مادر آیینه ها شدی

 پاره جگر! تو هم جگر داغ ما شدی

از ناله های پر غم مادر که بگذریم

 از کوچه و شقایق پرپر که بگذریم

 از لحظه های پشت همان در که بگذریم

 از غربت شبانۀ حیدر که بگذریم

 از تو غروب کرب و بلا می توان شنید

 «لا یوم کَیومَکَ» را می توان شنید



علي رضالك

ولادت امام حسن (ع) - روشن روان

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت


دیشب گذری کردم از کوچۀ میخانه

دیدم همه مستان را دیوانـۀ دیوانه

ساقیِ بلاجویان شاداب و لبِ خندان

می داد به سرمستان پیمانه به پیمانه

من بودم و تنهایی در حلقۀ شیدایی

دستی ز کرم آمد ناگـاه روی شانه

گفتا منشین خاموش در محفل ما رندان

برخیز غزل خوان شـو مستانۀ مستانــه

سرمست بخوان یا هو جای نگرانی نیست

مولاست که می بخشد عیدانۀ شاهانه

برخواستم و خواندم یا محسـن و یا مُجمِل

ما را بنواز امشب ای لطف کریمانه!

هو هاتـــفی از یثرب می گفت دم مــغرب

افطار بفرمایـید از سـفرۀ جانانـه

فـــرمود کسی مولا فــرموده بفرمایــید

کردند همه طاعت فرمان ملوکانـه

چه سفرۀ رنگینی گسترده به ایوان بود

بسم الله هنگام افطار «حسن جان» بود

ای خال و خط و چشمت تصنیف دل آرایی

نامت حَسن و حُسنت سرچشمۀ زیبایی

هم قامت تو موزون هم صورت تو محشر

پا تا سرت ای مولا! مجموعۀ غوغایی

افلاک همی گردد گِرد قد و بالایت

رخسارْ جهان افروز گیسو شب یلدایی

ای روزی هر روزم وابسته به دستانت

ای کاش که رِزقَم را همواره بیفـــزایی

اوّل قدم طاها اوّل پسر مولا

اوّل ثمر عشق صدیقۀ کبرایی

ای سفرۀ گسترده وی رحمت بی پایان!

ما را بنواز امشب ای رأفت زهرایی

کو حاتم طایی تا پیش تو زند زانو

سالار کریمانی تو حاتم طاهایی

ای حِلم خداوندی اسطورۀ صبری تو

فرمانده بی لـشکر ســردار شکیبایی

رویای شب و روزم خورشید دل افروزم

عمری ست که با عشقت می سازم و می سوزم  

ای نام گران قَدرَت بسم الله قرآن ها

وی جنبش لب هایت آرامش طوفان ها

هر کس غزلی خواند در مِدحَت تو جانا

می بندد و می سوزد دیوان غزل ها را

خورشیدی و چون خورشید سلطانیِ تو محرز

ای سـیطره ات حاکم بر سلطۀ سلطان ها

ای میمنۀ هستـــی در میســـرۀ چشمت

وی هم چو علی فاتح در عرصۀ میدان ها

در چـشم بلا خیزت خون همه خوابـیده

ای کشتۀ بالفطره از حُسن تـــو انسان ها

هم عرش تو را خواهد هم فرش تو را خواند

پایی بزن ای عرشی! در گوشۀ ویران ها

لب وا کن و لبیکی آهسته بگو آخر

مُردنـد به عشق تو این پاره گریبـان ها

در پاسخ این پرسش (الملکُ لِمنْ اَلیوم)

رو سوی تو می چرخد انگشت سلیمان ها

فریـــــاد زنم محشر از عمـــق دل مستم

از طایـفۀ عشقـم تـا که حسنی هستـــم

امشب دل دیوانهْ بی تاب حسن گوید

با دست تهی چشمِ پر آب حسن گویــد

عشق تو خیالاتی کرده است مرا آقا

هر شب دل آشفته در خواب حسن گوید

با رحمت و احسان چشمان پر از خیرت

این عاشق شیدا را دریاب حسن گوید

امشب همه ذرات هستی حسنی هستند

خورشید، زُحل، ناهید، مهتاب حسن گوید

هم غلغله می افتد در جان همه عالم

وقتی لبِ عطشانِ ارباب حسن گوید

ذرات به توصیف اوصاف تو مشغولند

سجاده و تسبیح و محراب حسن گوید

ای محور بخشایش در ماه عنایت ها

ماه رمضان رب الارباب حسن گوید

ای احسن اسماءِ حُسنیِ خداوندی

درحُسن تو می بینم غوغای خداوندی


مجتبي روشن روان

امام حسن (ع) - داود رحيمي

امام حسن مجتبی(ع)-مدح


به نبی ثمری به علی پسری

تو به پیکر فاطمه بال و پری

تو به شام سیاه دلم سحری

تو فقط به اشاره دلم ببری

که تو آخر جود و کرم حسنی

به قشنگیِ تو احدی نبوَد

به شجاعتِ تو اسدی نبوَد

و به جز نفست مددی نبوَد

تو بتاب، قمر، عددی نبوَد

که تو آخر جود و کرم حسنی

نرسد احدی به نجابتِ تو

به فصاحت لهجه و صولت تو

به متانت و هیبت و شوکت تو

به قداست و عزت و غیرت تو

که تو آخر جود و کرم حسنی

تو خدای کرم شهِ محترمی

تو غریب مدینه و بی حرمی

تو امام منی و تو سرورمی

تو حساب و کتاب و تو محشرمی

و تو آخر جود و کرم حسنی

تویی شاهِ من و منم آدمِ تو

و پناه من آن دژ محکم تو

و خجالتِ من نده اینهمه تو

که فزون بوَد از سر من کم تو

که تو آخر جود و کرم حسنی

تو تمام قشنگی هر غزلی

و تو کوه نمک ولی از عسلی

تو شبیه خدا و علی ازلی

تو همیشه بمانی و لم یزلی

که تو آخر جود و کرم حسنی

زِ تو مستم و هی دمِ هو بزنم

چه نیاز که لب به سبو بزنم؟!

نکند که به غیر تو رو بزنم

نه که رو بزنم، سرِ او بزنم!

که تو آخر جود و کرم حسنی

تو کریمی و بنده گدا شده ام

به هوای تو سر به هوا شده ام

من اسیر بلای شما شده ام

تو رها بکنی که فنا شده ام!

که تو آخر جود و کرم حسنی

زِ جمالِ تو "قَلَّ بیانِ" همه

ز کمال تو "کَلَّ لسانِ" همه

بوِد از سرِ خان تو نانِ همه

بنما تو دعایی به جان همه

که تو آخر جود و کرم حسنی ...


داود رحيمي

امام حسن (ع) - رحيميان


امام حسن مجتبی(ع)-ولادت


نوکر حلقه به گوشیم و اسیر حسنیم

گره کور نداریم فقیر حسنیم

نسل در نسل همه خاک مسیر حسنیم

کشته و مرده فرزند صغیر حسنیم

پیرو راه حسینیم و پریشان حسن

همه گویند به ما بی سر و سامان حسن

در دل مادرمان فاطمه جایی داریم

منصب نوکری شاه وفایی داریم

از عنایات حسن نان و نوایی داریم

خودمانیم چه روزی و بهایی داریم

روی هر شاپرکی را به خدا کم کردیم

رمضان تا رمضان دور حسن می گردیم

حال دادند به ما باز چه بی اندازه

تازه شد ماه خدا حال و هوایش تازه

رمضان از قدمش گشت پر از آوازه

شده استان کرم صاحب یک دروازه

بازهم خیره کننده شده این شادی دل

آمده روز شریف حسن آبادی دل

دست و دل بازترین مرد در این دنیا اوست

اولین معجزه فاطمه و مولا اوست

دل پر از شوق گدایی است اگر آقا اوست

بانی تا ابد خیریه زهرا اوست

همه فخر حسین است علمداری او

الگوی حضرت عباس وفاداری او  

ارث پیغمبریش دلبری و آقایی است

مثل بابا دل او قیمتی و زهرایی است

قمر فاطمه و یوسف هر لیلایی است

عاشقش هر که نشد عاقبتش رسوایی است

دلبران روی زمین هر چه بگردند زیاد

تا حسن هست نباید به کسی دل را داد

اوج آنجاست که کوبیده شده پرچم او

باغ رضوان خدا گوشه ای از عالم او

هرکسی مرد خدا هست شده آدم او

هر دل بی سر و پایی نشود محرم او

عاشق معرفتش فاطمه و شاه حنین

دست بر دامن او زینب و عباس و حسین

کیست مانند حسن مومن و تسلیم خدا

در دلش مثل علی نیست به جز بیم خدا

ثروتش مثل خدیجه شده تقدیم خدا

کافی دشمن او سوره تحریم خدا1

صلح او کنده ز جا پرچم شیطانی را

حیدری گشت ز غوغای سکوتش دنیا

هیچ مردی به جهان مثل حسن تنها نیست

دیده ای نیست که از بی کسی اش دریا نیست

شب عید است ولی دور و برش غوغا نیست

حال پیغمبر و زهرا و علی طوفانی ست

علت غربتش این است که سرباز علی است

پهلوان جمل و یار سرافراز علی است

×××

1- سوره تحریم علیه عایشه و حفصه نازل شد


محمد حسين رحيميان

امام حسن (ع)- نوازني

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت


از ستاره می گیرم  اذن احترامم را

می برم زیارت گاه شعر نا تمامم را

عرش تا که می بیند مستیِ سلامم را

یک فرشته می پرسد اسم و رسم و نامم را

من به خاک می افتم لحظهٔ قیامم را

می دهم نشان آن گاه خانه امامم را

من که دست بر سینه هی سلام می خوانم

سائل نمک گیر خانهٔ کریمانم

علم و حلم را در عرش بیم کاسه ای هم زد

هی کرم اضافه کرد از کرامتش دم زد

نور روی او پاشید برق بین عالم زد

صنع بی نظیرش را در تنی مجسم زد

روی صورتش نقشی از نبی اکرم زد

هیبتش که بر او رفت نبض او منظم زد

باطنش که زهرا بود ظاهرش علی گردید

خلقت حسن مثل خلقت نبی گردید

دست سبز احسانش که بهار می بخشد

آیه های انفاقش بی شمار می بخشد

کل زندگیش را دو سه بار می بخشد

او به ما نمی بخشد او به یار می بخشد

به گدا به غیر از این اعتبار می بخشد

بر کویر احساسش سبزه زار می بخشد  

چون نمی گذارد او ردی از سپاسش را

سائلی نمی بیند روی ناشناسش را

جذبه های چشمانش چه حکایتی دارد

هر که را که می بیند شوق دعوتی دارد

دست شوق می گیرد؛ چه ارادتی دارد

هر که گشته مهمانش چه سعادتی دارد

سفره اش غذاهای ناب حضرتی دارد

خود میان سفره نیست چون خجالتی دارد

سفره پذیراییش سفره های اربابی

سفره خودش نانی دارد و کمی آبی

استخاره ای کردم جلوه های رنگین داشت

یک شباهتی مثل سوره های یاسین داشت

اسم مستعاری هم بین سوره تین داشت

هل آتای چشمانش آیه آیه مسکین داشت

بین سوره یوسف قصه های شیرین داشت

سوره  نگاه او آیه آیه آمین داشت

یک فرشته ای فرمود بس کن این جهان گردی

این حسن که قرآن است در پی چه می گردی

داستان عشق او عمر یک ازل دارد

با دو چشم او تنها عشق راه حل دارد

بین شعر عاشورا بیست و سه غزل دارد

ده بهار و سیزده تا کندوی عسل دارد

تیغ قاسمش گویا ارثی از جمل دارد

با وجود او عباس پهلوان و یل دارد

کاروان عاشورا بی حسن نشد عازم

جلوه حسین اکبر، جلوه حسن قاسم

دست آسمان چیده دست سوره کوثر

میوه های رویایی از درخت پیغمبر

پس تو عزت عرشی از بهشت هم برتر

تو بهشت بابایی زیر سایه مادر

گاه جنت الزهرا گاه جنت الحیدر

پس تو را نمی خوانیم یک غریب بی لشگر

تو که لشگری برتر از فرشته ها داری

هر که دیده ات گفته هیبت خدا داری

عده ای تو را حوض سلسببل می خوانند

عده ای تو را یکتا؛ بی بدیل می خوانند

عده ای تو را پیوسته خلیل می خوانند

یا که منجی موسی بین نیل می خوانند

عده ای که خود را اصحاب فیل می خوانند

مثل خود تو را آقا هی ذلیل می خوانند

تو عزیز زهرایی تو که تاج سر هستی

گر چه خون دل خوردی گر چه خون جگر هستی

صحبت از غریبیِّ، مرد خون جگرها شد

باز روضه مردی که غریب و تنها شد

باز روضه آقا روضه های زهرا شد

باز بین یک کوچه مادری رو به اعدا شد

ناگهان جسارت ها کینه ها هویدا شد

مادری زمین خورد و قامت پسر تا شد

بین کوچه این کودک گرد و خاک بر پا کرد

زیر دست و پا افتاد جان فدای زهرا کرد


رحمان نوازني

امام حسن (ع) - صفي ياري

امام حسن مجتبی(ع)-مدح


ما را نشانده اند سر سفرهٔ کریم 

یکباره خوانده اند سر سفرهٔ کریم 

از عرش هم تمام ملائک یکی یکی

گیسو فشانده اند سر سفرهٔ کریم

از بس کریم بود که انگشت بر دهن

یک عده مانده اند سر سفرهٔ کریم

حاتم که هیچ، طایفه ی حاتمان همه

خود را رسانده اند سر سفرهٔ کریم

مهمانِ خوانده هست ولی باز بیشتر

خیل نخوانده اند سر سفرهٔ کریم

...

اصلاً بهشت را به پشیزی نمی خرند

آن ها که مانده اند سر سفرهٔ کریم


مهدي صفي ياري

امام حسن (ع) - سهرابي

امام حسن مجتبی(ع)-مناجات و شهادت


سنگ نگین اگر بتراشم برای تو

باید كه از جگر بتراشم برای تو

طوف سرت به شیوه ی حجاج جایز است

پس واجب است سر بتراشم برای تو

اكنون كه در ملائكه كس فُطرُست نشد

من حاضرم كه پر بتراشم برای تو

باشد كه من به سوی تو آزاد رو كنم

از چوب سرو در بتراشم برای تو

از اصفهان ضریح برایت بیاورم

یك گنبد از هنر بتراشم برای تو

صد فرش دستباف برایت بگسترم

گل های سرخ و تر بتراشم برای تو

بر مرقد تو لاله ی عباسی آورم

فانوسی از قمر بتراشم برای تو

از والدین، خادم درگه بسازمت

قربانی از پسر بتراشم برای تو

چون محتشم كه شعر برای حسین گفت

من شعر بر حجر بتراشم برای تو

ای كشته ی محبت تو حضرت حسین

پیداست در جلال تو كیفیت حسین

كس ناز چشم هات چو زینب نمی كشد

درد شبانه ات به جز شب نمی كشد

فرصت نشد شرار جگر تا جبین رسد

بیماری سریع تو بر لب نمی كشد

روزی كشید ناز و دگر روز، جانماز

ناز تو را مدینه مرتب نمی كشد

هر چند رنگ خون شده آن كام نازنین

كس چوب دست خویش بر آن لب نمی كشد

زهری كه خورده ای چو به خورشید اثر كند

كارش ز صبح تا به سر شب نمی كشد


محمد سهرابي

امام حسن (ع) - سازگار


امام حسن مجتبی(ع)-مدح و شهادت


ای پسر اول زهرا حسن

سیـدنا سیـدنا یا حسن

صورت تو سورۀ فرقان و نور

چشم بد از روی دل‌آرات دور

عفو خدا شیفتۀ یاربت

عاشق «العفو» نماز شبت

وصف تو ممکن نبوَد با سخن

تو حسنی تو حسنی تو حسن

طلعت زیبات شده باغ گل

از اثـر بـوسۀ ختـم رسل

جای تو آغوش رسول خداست

مرکب تو دوش رسول خداست

بهر تو ای مهر تو خیرالعمل

دوش محمّد شده "نعم الجمل"

تا تو نهی پای به پشتش، رسول

مانده خم و سجده خود داده طول

آنکه دهد شهد به وحی از دو لب

از لب شیرین تـو نـوشد رطب

روی تـو آیینـۀ حسـن‌آفرین

یک حسن و این همه حسن؟- آفرین!

چارم آن پنجی و در چشم من

پنـج تنـی پنـج تنـی پنج تن

جود تو از چشمۀ بی‌ابتداست

سفره تو مُلک وسیع خداست

ای همه با دشمن خود گشته دوست

خنـدۀ تـو پاسخ دشنام اوست

خشم عدو تا به تو شدّت گرفت

مهر تو از خشم تو سبقت گرفت

هر که شرف از کرم آرد به کف

دست تو بخشیده کرم را شرف

نیست به وصف تو رسا صحبتم

غـرق شـدم در عـرق خجلتم

خالـق خـلقی و خـدا نیستی

فوق ملَک، فوق بـشر، کیستی؟

صبر تو شایسته‌ترین ابتلاست

صلح تو یک نهضت کرب و بلاست

حیف که کشتند تو را دوستان

خـار ستـم در جـگرِ بوستان

شیر خدا را پسری یـا حسن

از همه مظلوم‌تری یـا حسن

ای تـو جگر پاره پاره جگر

در بغـل مـادر و جـد و پدر

"جعده"‌ات ارچه دشمن جانی است

قاتـل تـو «مغیره» و «ثانی» است

قلب تو در کوچه شد ای جان پاک

چون سندِ باغ فدک چاک چاک

سـوز درون از سخنت ریـخته

خـون دلـت از دهـنت ریـخته

آه تـو از بـس شرر افروخته

زهر ز سوز جگرت سوخته

نخل وجودت به تب و تاب شد

آب شد و آب شد و آب شد

حلم ز داغ تو زمین‌گیر شـد

لالـۀ تشییع تنـت، تیـر شـد

آن همـه تیـر ای پسر فاطمه

رفـت فـرو در جگـر فاطمه

خار چو بر برگ گل یاس ریخت

خون دل از دیدۀ عباس ریخت

ای سند غربت تـو قبـر تـو

صبر شده خونْ جگر از صبر تو

اشک بده تا کـه نثـارت کنم

گریه چو شمع شب تارت کنم

خـاک رهِ میثمتـان، "میثـمم"

با غمتان در دو جهان خرّمم


غلامرضاسازگار

امام حسن (ع) - شجاع

امام حسن مجتبی(ع)-مدح

 

گر تاب و تبت ذکر حسن جان باشد

گر نان شبت ذکر حسن جان باشد

زهرا نگذارد به دلت غم باشد

گر روی لبت ذکر حسن جان باشد


سيد مجتبي شجاع

امام حسن (ع) - جانفدا


امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مصیبت


وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد

باید که تو را فاطمه مادر شده باشد

جد تو نبی بود نه اینطور بگویم

شک نیست که جد تو پیمبر شده باشد

جز بر در این خانه ندیدیم امامت

تقسیم میان دو برادر شده باشد

خورشید سفالی ست که در سیر جمالی

از بوسه بر این گونه منور شده باشد

بو می کشم ایام تو را باید از اخلاق

یک تکۀ تاریخ معطر شده باشد

ای حوصلۀ محض چه تشبیه سخیفی ست

با حلمت اگر کوه برابر شده باشد

با اینکه قضا دست تو را بست ندیدیم

جز آنچه بخواهی تو مقدر شده باشد

از عمر تو یک روز جمل آیۀ فتح است

با صلح اگر مابقی اش سر شده باشد

فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی ست

شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد

دق داد محبان تو را گر چه سکوتت

غوغای تو روزی ست که محشر شده باشد

روزی که به اعجاز تو مبهوت بمانند

شک ها همه تبدیل به باور شده باشد

خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت

داغ گل سرخی ست که پرپر شده باشد

در مکتب تو رشد سریع است عجب نیست

فرزند تو هم قامت اکبر شده باشد

آن چشم که گریان نشود روز قیامت

چشمی ست که از غصۀ تو تر شده باشد

باور نتوان کرد که خاکی ست مزارت

جز آن که ضریح تو کبوتر شده باشد

ای جان علی ریشۀ غم را بکن از دل

هر چند که اندازۀ خیبر شده باشد


هادي جانفدا

امام حسن (ع) - ظفر

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مصیبت


محتاج سفره ات همه حتی کریم ها

خوردند دانه از کرمت یا کریم ها

هر صبح عطر کوی شما می وزد به ما

مستانه می وزد به دل ما نسیم ها

مست است دل ز عهد الستُ بربکم

ما سینه می زنیم در غم تو از قدیم ها

از قبر بی ضریح تو خورشید می دمد

ای جان! فدای غربت کویت کلیم ها

بر خاک قبر تو همه تعظیم می کنند

بنگر دمی به قامت قامت دو نیم ها

با صادق است و باقر و سجاد هم جوار

یا مجتبی بقیع تو باشد حریم ها


حامد ظفر

امام حسن (ع) - لطيفيان

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مصیبت


خورشید گرم ظهرهای آسمان هستی

تا صبح تا شب تا سحر پیشم بمان هستی

تو ممکن نا ممکنی های هر امکانی

در ناگهانِ نیستی ها ناگهان هستی

تنها تو با زخم زبان ها خوش زبانی و

تنها تو با نامهربانی ها مهربان هستی

آنان که می گفتند تو باقی نمی مانی

رفتند و رفتند و ... تو اما همچنان هستی

وقت عبورت کوچه ی ما بند می آید

تو یوسف پیغمبر در این زمان هستی

باید برای تو عقیقه کرد بسیاری

آخر تو خیلی در نگاه این و آن هستی

اصلاً مزار تو برای ما خودش روضه است

یعنی همین که سال ها بی سایبان هستی

گیرم جواب گرمی ات را سرد می دادند

تو گرمی خورشید ظهری تو همان هستی


علي اكبر لطيفيان

امام حسن (ع) - روشن روان

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مرثیه


آن را که مبتلای حسن آفریده اند
غرق غم و بلای حسن آفریده اند
سینه زنیم و سینه ی ما جایگاه اوست
این سینه را سرای حسن آفریده اند
دیوانه وار نعره زنم مجتبی مدد
دل را پُر از هوای حسن آفریده اند
افراشته باد پرچم آقاییِ حسن
سر را به زیر پای حسن آفریده اند
باید که با مرام حسن آشنا شوی
ما را به اقتدای حسن آفریده اند


مجتبي روشن روان

امام حسن (ع) - سازگار

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مرثیه

 

چراغ و چشم رسول خدا امام حسن

به جن و انس و ملک مقتدا امام حسن

هزار بارم اگر سر جدا شود، دستم

ز دامن تو نگردد جدا امام حسن

در آن زمان که نبودیم ما، ز لطف خدا

ولایت تو عطا شد به ما امام حسن

عجیب نیست مسیحا اگر شود بیمار

ز خاک کوی تو گیرد شفا امام حسن

تمام ارض و سما سفره کرامت توست

کریم کیست به غیر از شما امام حسن

فدای خُلق کریمت شوم که دشمن هم

کند ز کثرت عفوت حیـا امـام حسن

هـزار مـرتبه جـانم فـدای آن پدری

که کرد با تـو مـرا آشنـا امـام حسن

ز کـوه طـور بـود زائـر مـدینه کلیم

شود به کوی تو حاجت روا امام حسن

که گفته دور بقیع تو نیست زوّاری؟

ستـاده‌اند همـه انبیـا امـام حسن

بـه غـربتِ حرم بی‌چراغ تو سوگند

که هر دلی حرم توست یا امام حسن

بـه روز حشر کـه پیغمبران گرفتارند

تو را زنند خلایـق صـدا امـام حسن

دهان و صورت و چشم و لب تو را بوسید

هـزار بـار رسـول خـدا امـام حسن

همای قافِ اجابت همیشه رام کسی ست

که در حریم تو خوانَد دعا امام حسن

کریـم آل محمّـد کـرامتی فـرما

که من به کوی تو باشم گدا امام حسن

ز پایداری و صلح و سکوت و صبر تو بود

ظهـور واقعـه کـربلا امــام حسن

سکوت توست نبرد و قیام تو همه صبر

گـرفت از تـو ولایت بقا امام حسن

میان زخم تن و زخم دل تفاوت‌هاست

کـه زخـم دل نپذیـرد دوا امـام حسن

نه دشمنان، به خدا خیل دوستان کشتند

تو را ز زخم زبان، بارها امام حسن

به ننگ قتل تو هر چند «جعده» شد مشهور

«مغیره» کشت از اول تو را امام حسن

روا نبود که با آن هجوم زخم جگر

تو را کشند به زهر جفا امـام حسن

روا نبود تن پاک تو به دوش حسین

شـود نشـانه تیـر خطا امـام حسن

خدا گواست که مثل تو ای غریب وطن

ستم ندیده کس از آشنا امام حسن

نـه جـراتی که بگریم کنار تربت تو

نه رخصتی که بگیرم عزا امام حسن

چو شمع سوخته با اشک بی‌صدا زوّار

ستاده دور مزارت بپـا امام حسن

چقـدر دور مـزار تـو بشنود شیعه

ز دشمنان شما نـاسزا امـام حسن

تمام ثروت «میثم» بـوَد همـان دل او

که هست هر شب و هر روز با امام حسن


غلامرضاسازگار

امام حسن (ع) - سازگار


امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مرثیه


ای کرامت به تو تمام، حسن!

وی گدای تو خاص و عام، حسن!

ای رسول و علی و فاطمه را

نام تو خوش ترین کلام، حسن!

قبر بی زائر تو کعبهٔ دل

حرمت مسجد الحرام، حسن!

این عجب نیست گر امام حسین

پیش پایت کند قیام، حسن!

پای تا فرق حُسن در حُسنی

که خدایت نهاده نام، حسن!

کعبه با آن جلال می گیرد

از مزار تو احترام، حسن!

کیستی تو کریم اهل البیت

کیستم من تو را غلام، حسن!

دوست دارم که در مدینه شبی

به مزارت دهم سلام، حسن!

زائر روضة البقیعم کن

سیدی، سیدی، امام، حسن!

با تو بودم کَرَم کن و مگذار

بی تو عمرم شود تمام، حسن!

خاک ذریهٔ رسولم کن

جان زهرا قسم، قبولم کن

تو به اجداد خویشتن پدری

تو به شخص پیامبر پسری

تو عزیز دل سه معصومی

تو دو دریای نور را گهری

تو ز سر تا به پا امام علی

تو ز پا تا به سر پیامبری

تو امامی امام صبر و رضا

تو ولیِ خدای دادگری

تو غریب همیشه در وطنی

تو امام شهید در صفری

تربت بی چراغ تو گوید

کز شه کربلا غریب تری

تو بزرگ شباب اهل بهشت

تو به پیران راه راهبری

به خداوندگار صبر قسم

که تو در صبر صاحب ظفری

تو جگر پارهٔ رسول خدا

تو به زهرا ستارة سحری

جگر پاره پاره ات گوید

که تو از دست یار خون جگری

صبر تو از قیام سخت تر است

شاهدم لخته لختة جگر است

ای سلام خدا به جان و تنت

ای همه حُسن در رخ حَسنت

تو سپهر و ستاره زخم دلت

تو چراغی و داغ، انجمنت

پیکرت همچو شمع سوخته ای

آب شد در درون پیرهنت

پاره های جگر برون می ریخت

با دل پاره پاره از دهنت

ماهی بحر بر تو می گرید

که غریبی هماره در وطنت

جگر اهل بیت می سوزد

تا قیامت به یاد سوختنت

گه جفا در جواب مهر و وفا

گاه دشنام پاسخ سخنت

عوض آب، زهر کینه به کام

جای گل، ریخت تیر بر بدنت

تیرها بر تو گریه می کردند

اشکشان بود جاری از کفنت

باور هیچ کس نبود نبود

که جسارت شود چنین به تنت

تیر دشمن به زخم تازهٔ تو

گشت شرمنده از جنازهٔ تو

ای مه و آفتاب زوّارت

ای همه خلق سر به دیوارت

جگر سوخته چراغ بقیع

چشم ها جای پای زوّارت

کاش چون شمع تا سحر می سوخت

دل ما در دل شب تارت

پدر و مادرم فدایت باد

که ز هر کس رسید آزارت

زهرخند مغیره می زد زخم

همچو شمشیر بر دل زارت

به تو می گریم ای غریب وطن

که تو را کشت عاقبت یارت

جگر پاره پاره ات باشد

قصة غصه های بسیارت

سوز آن سیلی ای که زهرا خورد

بود عمری به ماه رخسارت

گل باغ دل علی ، به چه جرم

در جگر رفت این همه خارت

چشم "میثم" هماره ریزد اشک

بر تو و بر دو چشم خونبارت

عمر، جان دادن تو بود حسن

یار هم دشمن تو بود حسن


غلامرضاسازگار

شعر امام حسن (ع) - سازگار

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و شهادت


ای کرم، خاک قدم‌هـای گدای در تو

ای فـدای نظر حُسن خـدا منظـر تـو

چشم ارباب کرم مانده به دست کرمت

آبـرو یافتـه خورشیـد ز گـرد حرمت

عرش، خشتی‌ست ز ایوان رفیع تو حسن!

وسعت ملک الهی‌ست بقیع تو حسن!

مهر تو شیرۀ جان، میوۀ باغ دل ماست

قبر بی‌شمع و چراغ تو چراغ دل ماست

پســــر اول زهــــرا و امـــام دوم

چارمین فـرد ز پنجـی و فـروغ سوم

بوسه‌های نبوی بـر دهنت گل کرده

آیت وحی خـدا از سخنت گل کرده

بوسه برداشته پیوسته دعا از لب تو

شانۀ عرش، نشـانِ نبـوی مرکب تو

حسنـی؛ حُسن خدای احـد ذوالمننی

در کمال و ادب و حسن و ملاحت حسنی

تو کریمی تو زعیمی تـو امامی تو ولی

کرده ده‌سال امامت به حسین‌بن‌علی

سینـه و شانـه و آغـوش محمّد جایت

گـل لبخنـد خـدا ریخته بـر سیمایت

وسعت ملک خدا سفرۀ مهمانی توست

خوش‌ترین ذکر خداوند، ثناخوانی توست

تـو ز طفلـی غــم ایـام، مکـرر دیدی

سوختی، آب شدی، داغ پیمبـر دیدی

شاهـد غـربت و تنهایی حیــدر بودی

تـا اُحـد گریه‌کنان همـره مادر بودی

تـو درِ خانــۀ آتـش زده را مـی‌دیدی

مادرت نقش زمین می‌شد و می‌لرزیدی

قاتلت اوست که در پیش دو چشمان ترت

تازیانــه زده بــر مــادر نیکـو سیـرت

قاتلت اوست که با خشم، لگد بر در زد

مـادرت نالـه کشیـد از جگـر و پرپر زد

دوست هم طعنـه زد و قلب تو آزرد به قهر

آخرین قاتـل تو زخم‌زبـان بـود نه زهر

زندگانیت همه خون جگـر خوردن بود

کوه انـدوه، سرشـانه خـود بـردن بـود

خورد شمشیر ستم تا که به فرق پدرت

زخم آن تیغ شـد و رفت فرو در جگرت

گشت هر روز جسـارت به تو از اعدایت

بلکـه سجـاده کشیدنـد ز زیــر پــایت

نـه فقـط در غـم تو حیدر و زهرا گرید

بهـر تـو مـرغ هـوا، ماهـی دریـا گریـد

گر چـه در زندگی‌ات ظلم فراوان کردند

در عوض موقع تشییع تو جبران کردند!

عـوض گـل کـه گذارنـد بـه آیات تنت

لاله‌هـا تیر شـد و رفـت فـرو در بـدنت

چه جگرها که چو آتش همه افروخته شد

چه بگویم؟ تن و تابوت به هم دوخته شد

تیرهایی که بر آن نخـل گل یـاس زدند

همـه را بـر جگـر حضـرت عبـاس زدند

داغ‌هــا بـــر جگــر آل علــی بنهـادند

خوب بر ختم رسل اجـر رسـالت دادند!

زخم‌هـا گشت نمایـان ز حجـاب کفنت

تـا حسین‌بن‌علـی تیــر کشیـد از بدنت

سوزهـا را بـه درون جگـر خـود پوشید

تا که تیر از گلـوی کودک شش‌ماهه‌ کشید

تیر خصم از تن و تابوت گذشت و ناگاه

رفـت در دیــدۀ عبــاس و دل ثــارالله

شـد یکی از شـرر زهـر و ز تیر دشمن

تن صدچاک حسین و جگر پاک حسن

دل هـر سوخته‌دل گشت دیار غم‌شان

اشک «میثم» همه‌جا باد نثار غم‌شان


غلامرضاسازگار

شعر امام حسن (ع) - يوسف پور


امام حسن مجتبی(ع)-مدح


چه سفره ای، چه كرم خانه ای، چه مهمانی

چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی

 چه ازدحام عجیبی یقیناً آقا نیست…

…گدایی درِ این خانه كار آسانی

دخیل دست كریمت شده ست میكائیل

فقط نه اینكه تو روزی دهِ هر انسانی

به رازقیّت تو می خورم قسم كه تو را

رها نمی كنم آنی و كمتر از آنی

هر آینه دل من چون كویر می خشكد

بدون لطف تویی كه جناب بارانی

بیا و بر دلم امروز یك دقیقه ببار

بیا و با نَفَست بویی از بهشت بیار

من و هوای تو و شوق نوكری كردن

تو و حوالی دنیا و سروری كردن

دلم اسیر تو شد، چشم های معصومت

چه خوب یاد گرفته است دلبری كردن

من عادتی شده ام، عادتی این اطراف

من و فراز بقیعت كبوتری كردن

همیشه روزی من را تو داده ای؛ ننگ ست...

....كنار سفره ی تو میل دیگری كردن

كریم شهر مدینه چقدر می آید

به دست های شما ذره پروری كردن

مرا كه ذره ی ناچیزتر ز ناچیزم

بیا و پرورشم ده كه دست آوریزم

به غیر وصله ی نعلین یا عبای تو نیست

و جز گلیم پر از نور زیر پای تو نیست

كرم نما ، به من سائلت هم احسان كن

كه تكیه گاه دلم غیر دست های تو نیست

شروع می شوی از انتهای آقایی

تویی كه نوكری شیعه جز برای تو نیست

كسی كه از همه در آخرت فقیرتر است

همان كسی ست كه در این سرا گدای تو نیست

چقدر بی كس و تنهاست آن كه در دنیا

همیشه با تو غریبه ست و آشنای تو نیست

مرا گدای خودت كرده ای خدا را شكر

و آشنای خودت كرده ای خدا را شكر


مسعود يوسف پور

شعر امام حسن (ع) - لطيفيان


امام حسن مجتبی(ع)-مدح


کریم های دو عالم به نام زاده شدند

زبانزد همه ی خاص و عام زاده شدند

اگر که ظرف نباشد توقع مِی نیست

شراب ها همه از فیض جام زاده شدند

چقدر خام شدم تا مرا کمی بپزند

پیاله ها همه از خشت خام زاده شدند

تو امر کردی و تکویناً استجابت شد

و عاشقان تو با یک کلام زاده شدند

جواب دادن تو اشتیاق می آرد

سلام ها ز علیک السلام زاده شدند

چه خوب شد که محبان حلال زاده ی عشق

و دشمنان حَسن هم حرام زاده شدند

حسن حسین و یقیناً حسین هم حسن است

نشسته ام که ببینم کدام زاده شدند

همین دو تا پسر فاطمه همان اول

امام زاده شدند و امام زاده شدند

چقدر دور و بر تو فرشته ریخته است

بزرگ ها همه با احترام زاده شدند

بساط نوکری ما کنار تو پهن است

از اول ایل و تبارم غلام زاده شدند

عجیب نیست به دنبال گنبدت هستیم

کبوتران همه بالای بام زاده شدند

چه بهتر است که بنشینی و سکوت کنی

که از قعود تو صدها قیام زاده شدند


علي اكبر لطيفيان

شعر امام حسن (ع) - ايزدي


امام حسن مجتبی(ع)-مناجات


ما را نوشته اند گدای کریم ها

چشمِ امید ما به عطای کریم ها

امروز نه ز روز ازل مست او شدیم

این هم عنایتی ز خدای کریم ها

حاجت نمی بریم به پیش طبیب شهر

ما را بس است خاکِ عبای کریم ها

روزیّ جن و انس و ملک دست مجتبی ست

کاری ندارد این که برای کریم ها

ما را حسین گریه کن مجتبی نوشت

هر کس حسینی است فدای کریم ها

کوریِ چشم دشمن بدخواه مجتبی

عرش خداست صحن و سرای کریم ها

ما را ببر بقیع و ز ما جان ما بگیر

این جان چه قابل است به پای کریم ها


حسين ايزدي