قبرستان بقیع- رضارسولي

 قبرستان بقیع

 

ای که از عرش معلا برتری

 

دل ز اهل آسمان ها می بری

 

ای بقیع ، اي تربت پاكت بود

 

سجده گاه حجت ابن العسكري

 

رضارسولي

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت - سازگار

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت


صفر تمام شد و طی نشـد عزای حسن

هزار حیف که شد زهر کین جزای حسن

بـه غربتش چـه بگویـم، رسـول اکـرم گفت

که ماهیان همه گرینـد از بـرای حسن

غلامرضاسازگار



به ادامه مطلب بروید ....

ادامه نوشته

امام حسن(ع)-مدح - شکریان همدانی

امام حسن(ع)-مدح

 

از آسمان نگاهت وقار می ریزد

ز پلک پاک تو صبح بهار می ریزد

برای گریه برایت اجازه می خواهم

به چشم ما تو بگویی ببار می ریزد


مجتبی شکریان همدانی


بقیه شعر در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

امام حسن مجتبی (ع)  دوشنبه بعدازظهر  - خاکساری

امام حسن مجتبی (ع)

دوشنبه بعدازظهر

 

سینه ام کلبه ی غم و غصه

حال و روزم همیشه بارانی

تک و تنها میان حجره ی خود

مانده ام بادل پریشانی


علیرضاخاکساری



بقیه شعر در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت - عباسپور

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت


بارها از سفره اش با اینکه نان برداشتند

روز تشییع تنش تیر و کمان برداشتند

مردم این شهرِ در ظاهر مسلمان، عاقبت

با صدای سکه دست از دینشان برداشتند

حسین عباسپور


بقیه شعر در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

امام حسن(ع)-شهادت - یوسف رحیمی

امام حسن(ع)-شهادت


تا بوده و هست درد و غم باشد، آه!

داغی به دل اهل کرم باشد، آه!

ای شهر مدینه! بی وفایی تا کی؟

کی دیده «کریم» بی حرم باشد، آه!


یوسف رحیمی

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت - سازگار

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت


نیست کس غیر از خدا آگاه از سوز نهانم

خون دل هایی که خوردم ریخت بیرون از دهانم

زهر نانوشیده قلبم بود مثل لاله پرپر

بس که آمد بر جگر از دوستان زخم زبانم


غلامرضاسازگار


بقیه شعر در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت - محمود ژولیده

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت


چشمی که یک دریا حسینی اشک دارد

تازه تواند بر حسن یک قطره بارد

حتماً غریبیِ حسینش را چشیده

آنکه غریبیِ حسن را خون ببارد

محمود ژولیده


بقیه شعر در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع) *15*

اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع) *15*



به ادامه مطلب بروید ....

ادامه نوشته

امام حسن (ع) - سازگار

امام حسن(ع)-مدح


این آینۀ حسن خداوند تعالاست

این پرتو حسن ازل از صبح تجلّاست

این سورۀ یاسین به روی دامن کوثر

این مصحف نور است که بر شانۀ طاهاست

این نجل علی اشرف اولاد محمّد

این خوب‌ترین سلسلۀ آدم و حواست

گه سورۀ «والیل» و گهی سورۀ «والشمس»

گه بر سر دست نبی و حیدر و زهراست

در مصحف زیبای رخش سورۀ مریم

در عطر بهشتی نفسش روح مسیحاست

او مثل علی بر همۀ خلق، امام است

حکمش همه جا حکم خداوند تعالاست

گر جنگ کند، جنگ بوَد بر همه واجب

ور صبر کند، صبر برای همه زیباست

هر نکته که او گفت خدا گفت خدا گفت

هر امر که او خواست خدا خواست خدا خواست

هر چند حیات دین، از خون حسین است

با صبر حسن، قامت اسلام بوَد راست

ما پیرو صلح حسن و جنگ حسینیم

امر است ز مولا و اطاعت همه از ماست

گر امر به صلح آید، یا حکم به نهضت

اسلام همان پیروی از گفتۀ مولاست

این صلح بوَد سخت‌تر از غزوۀ خیبر

این صبر همان صبر علی در دل اعداست

یارب تو گواهی که به هر واقعه ما را

بر دامن اولاد علی دست تولّاست

با خون دل شیعه نوشتند ز آغاز

دینی که خدا گفته تولّا و تبراست

یاران ولایت همـه‌جا عبد خدایند

آنان که جدا از حسنینند، جدایند


غلامرضاسازگار

امام حسن (ع) - داود رحيمي

امام حسن مجتبی(ع)-مدح


به نبی ثمری به علی پسری

تو به پیکر فاطمه بال و پری

تو به شام سیاه دلم سحری

تو فقط به اشاره دلم ببری

که تو آخر جود و کرم حسنی

به قشنگیِ تو احدی نبوَد

به شجاعتِ تو اسدی نبوَد

و به جز نفست مددی نبوَد

تو بتاب، قمر، عددی نبوَد

که تو آخر جود و کرم حسنی

نرسد احدی به نجابتِ تو

به فصاحت لهجه و صولت تو

به متانت و هیبت و شوکت تو

به قداست و عزت و غیرت تو

که تو آخر جود و کرم حسنی

تو خدای کرم شهِ محترمی

تو غریب مدینه و بی حرمی

تو امام منی و تو سرورمی

تو حساب و کتاب و تو محشرمی

و تو آخر جود و کرم حسنی

تویی شاهِ من و منم آدمِ تو

و پناه من آن دژ محکم تو

و خجالتِ من نده اینهمه تو

که فزون بوَد از سر من کم تو

که تو آخر جود و کرم حسنی

تو تمام قشنگی هر غزلی

و تو کوه نمک ولی از عسلی

تو شبیه خدا و علی ازلی

تو همیشه بمانی و لم یزلی

که تو آخر جود و کرم حسنی

زِ تو مستم و هی دمِ هو بزنم

چه نیاز که لب به سبو بزنم؟!

نکند که به غیر تو رو بزنم

نه که رو بزنم، سرِ او بزنم!

که تو آخر جود و کرم حسنی

تو کریمی و بنده گدا شده ام

به هوای تو سر به هوا شده ام

من اسیر بلای شما شده ام

تو رها بکنی که فنا شده ام!

که تو آخر جود و کرم حسنی

زِ جمالِ تو "قَلَّ بیانِ" همه

ز کمال تو "کَلَّ لسانِ" همه

بوِد از سرِ خان تو نانِ همه

بنما تو دعایی به جان همه

که تو آخر جود و کرم حسنی ...


داود رحيمي

امام حسن (ع) - صفي ياري

امام حسن مجتبی(ع)-مدح


ما را نشانده اند سر سفرهٔ کریم 

یکباره خوانده اند سر سفرهٔ کریم 

از عرش هم تمام ملائک یکی یکی

گیسو فشانده اند سر سفرهٔ کریم

از بس کریم بود که انگشت بر دهن

یک عده مانده اند سر سفرهٔ کریم

حاتم که هیچ، طایفه ی حاتمان همه

خود را رسانده اند سر سفرهٔ کریم

مهمانِ خوانده هست ولی باز بیشتر

خیل نخوانده اند سر سفرهٔ کریم

...

اصلاً بهشت را به پشیزی نمی خرند

آن ها که مانده اند سر سفرهٔ کریم


مهدي صفي ياري

امام حسن (ع) - سهرابي

امام حسن مجتبی(ع)-مناجات و شهادت


سنگ نگین اگر بتراشم برای تو

باید كه از جگر بتراشم برای تو

طوف سرت به شیوه ی حجاج جایز است

پس واجب است سر بتراشم برای تو

اكنون كه در ملائكه كس فُطرُست نشد

من حاضرم كه پر بتراشم برای تو

باشد كه من به سوی تو آزاد رو كنم

از چوب سرو در بتراشم برای تو

از اصفهان ضریح برایت بیاورم

یك گنبد از هنر بتراشم برای تو

صد فرش دستباف برایت بگسترم

گل های سرخ و تر بتراشم برای تو

بر مرقد تو لاله ی عباسی آورم

فانوسی از قمر بتراشم برای تو

از والدین، خادم درگه بسازمت

قربانی از پسر بتراشم برای تو

چون محتشم كه شعر برای حسین گفت

من شعر بر حجر بتراشم برای تو

ای كشته ی محبت تو حضرت حسین

پیداست در جلال تو كیفیت حسین

كس ناز چشم هات چو زینب نمی كشد

درد شبانه ات به جز شب نمی كشد

فرصت نشد شرار جگر تا جبین رسد

بیماری سریع تو بر لب نمی كشد

روزی كشید ناز و دگر روز، جانماز

ناز تو را مدینه مرتب نمی كشد

هر چند رنگ خون شده آن كام نازنین

كس چوب دست خویش بر آن لب نمی كشد

زهری كه خورده ای چو به خورشید اثر كند

كارش ز صبح تا به سر شب نمی كشد


محمد سهرابي

امام حسن (ع) - سازگار


امام حسن مجتبی(ع)-مدح و شهادت


ای پسر اول زهرا حسن

سیـدنا سیـدنا یا حسن

صورت تو سورۀ فرقان و نور

چشم بد از روی دل‌آرات دور

عفو خدا شیفتۀ یاربت

عاشق «العفو» نماز شبت

وصف تو ممکن نبوَد با سخن

تو حسنی تو حسنی تو حسن

طلعت زیبات شده باغ گل

از اثـر بـوسۀ ختـم رسل

جای تو آغوش رسول خداست

مرکب تو دوش رسول خداست

بهر تو ای مهر تو خیرالعمل

دوش محمّد شده "نعم الجمل"

تا تو نهی پای به پشتش، رسول

مانده خم و سجده خود داده طول

آنکه دهد شهد به وحی از دو لب

از لب شیرین تـو نـوشد رطب

روی تـو آیینـۀ حسـن‌آفرین

یک حسن و این همه حسن؟- آفرین!

چارم آن پنجی و در چشم من

پنـج تنـی پنـج تنـی پنج تن

جود تو از چشمۀ بی‌ابتداست

سفره تو مُلک وسیع خداست

ای همه با دشمن خود گشته دوست

خنـدۀ تـو پاسخ دشنام اوست

خشم عدو تا به تو شدّت گرفت

مهر تو از خشم تو سبقت گرفت

هر که شرف از کرم آرد به کف

دست تو بخشیده کرم را شرف

نیست به وصف تو رسا صحبتم

غـرق شـدم در عـرق خجلتم

خالـق خـلقی و خـدا نیستی

فوق ملَک، فوق بـشر، کیستی؟

صبر تو شایسته‌ترین ابتلاست

صلح تو یک نهضت کرب و بلاست

حیف که کشتند تو را دوستان

خـار ستـم در جـگرِ بوستان

شیر خدا را پسری یـا حسن

از همه مظلوم‌تری یـا حسن

ای تـو جگر پاره پاره جگر

در بغـل مـادر و جـد و پدر

"جعده"‌ات ارچه دشمن جانی است

قاتـل تـو «مغیره» و «ثانی» است

قلب تو در کوچه شد ای جان پاک

چون سندِ باغ فدک چاک چاک

سـوز درون از سخنت ریـخته

خـون دلـت از دهـنت ریـخته

آه تـو از بـس شرر افروخته

زهر ز سوز جگرت سوخته

نخل وجودت به تب و تاب شد

آب شد و آب شد و آب شد

حلم ز داغ تو زمین‌گیر شـد

لالـۀ تشییع تنـت، تیـر شـد

آن همـه تیـر ای پسر فاطمه

رفـت فـرو در جگـر فاطمه

خار چو بر برگ گل یاس ریخت

خون دل از دیدۀ عباس ریخت

ای سند غربت تـو قبـر تـو

صبر شده خونْ جگر از صبر تو

اشک بده تا کـه نثـارت کنم

گریه چو شمع شب تارت کنم

خـاک رهِ میثمتـان، "میثـمم"

با غمتان در دو جهان خرّمم


غلامرضاسازگار

امام حسن (ع) - شجاع

امام حسن مجتبی(ع)-مدح

 

گر تاب و تبت ذکر حسن جان باشد

گر نان شبت ذکر حسن جان باشد

زهرا نگذارد به دلت غم باشد

گر روی لبت ذکر حسن جان باشد


سيد مجتبي شجاع

امام حسن (ع) - جانفدا


امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مصیبت


وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد

باید که تو را فاطمه مادر شده باشد

جد تو نبی بود نه اینطور بگویم

شک نیست که جد تو پیمبر شده باشد

جز بر در این خانه ندیدیم امامت

تقسیم میان دو برادر شده باشد

خورشید سفالی ست که در سیر جمالی

از بوسه بر این گونه منور شده باشد

بو می کشم ایام تو را باید از اخلاق

یک تکۀ تاریخ معطر شده باشد

ای حوصلۀ محض چه تشبیه سخیفی ست

با حلمت اگر کوه برابر شده باشد

با اینکه قضا دست تو را بست ندیدیم

جز آنچه بخواهی تو مقدر شده باشد

از عمر تو یک روز جمل آیۀ فتح است

با صلح اگر مابقی اش سر شده باشد

فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی ست

شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد

دق داد محبان تو را گر چه سکوتت

غوغای تو روزی ست که محشر شده باشد

روزی که به اعجاز تو مبهوت بمانند

شک ها همه تبدیل به باور شده باشد

خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت

داغ گل سرخی ست که پرپر شده باشد

در مکتب تو رشد سریع است عجب نیست

فرزند تو هم قامت اکبر شده باشد

آن چشم که گریان نشود روز قیامت

چشمی ست که از غصۀ تو تر شده باشد

باور نتوان کرد که خاکی ست مزارت

جز آن که ضریح تو کبوتر شده باشد

ای جان علی ریشۀ غم را بکن از دل

هر چند که اندازۀ خیبر شده باشد


هادي جانفدا

امام حسن (ع) - ظفر

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مصیبت


محتاج سفره ات همه حتی کریم ها

خوردند دانه از کرمت یا کریم ها

هر صبح عطر کوی شما می وزد به ما

مستانه می وزد به دل ما نسیم ها

مست است دل ز عهد الستُ بربکم

ما سینه می زنیم در غم تو از قدیم ها

از قبر بی ضریح تو خورشید می دمد

ای جان! فدای غربت کویت کلیم ها

بر خاک قبر تو همه تعظیم می کنند

بنگر دمی به قامت قامت دو نیم ها

با صادق است و باقر و سجاد هم جوار

یا مجتبی بقیع تو باشد حریم ها


حامد ظفر

امام حسن (ع) - لطيفيان

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مصیبت


خورشید گرم ظهرهای آسمان هستی

تا صبح تا شب تا سحر پیشم بمان هستی

تو ممکن نا ممکنی های هر امکانی

در ناگهانِ نیستی ها ناگهان هستی

تنها تو با زخم زبان ها خوش زبانی و

تنها تو با نامهربانی ها مهربان هستی

آنان که می گفتند تو باقی نمی مانی

رفتند و رفتند و ... تو اما همچنان هستی

وقت عبورت کوچه ی ما بند می آید

تو یوسف پیغمبر در این زمان هستی

باید برای تو عقیقه کرد بسیاری

آخر تو خیلی در نگاه این و آن هستی

اصلاً مزار تو برای ما خودش روضه است

یعنی همین که سال ها بی سایبان هستی

گیرم جواب گرمی ات را سرد می دادند

تو گرمی خورشید ظهری تو همان هستی


علي اكبر لطيفيان

امام حسن (ع) - روشن روان

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مرثیه


آن را که مبتلای حسن آفریده اند
غرق غم و بلای حسن آفریده اند
سینه زنیم و سینه ی ما جایگاه اوست
این سینه را سرای حسن آفریده اند
دیوانه وار نعره زنم مجتبی مدد
دل را پُر از هوای حسن آفریده اند
افراشته باد پرچم آقاییِ حسن
سر را به زیر پای حسن آفریده اند
باید که با مرام حسن آشنا شوی
ما را به اقتدای حسن آفریده اند


مجتبي روشن روان

امام حسن (ع) - سازگار

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مرثیه

 

چراغ و چشم رسول خدا امام حسن

به جن و انس و ملک مقتدا امام حسن

هزار بارم اگر سر جدا شود، دستم

ز دامن تو نگردد جدا امام حسن

در آن زمان که نبودیم ما، ز لطف خدا

ولایت تو عطا شد به ما امام حسن

عجیب نیست مسیحا اگر شود بیمار

ز خاک کوی تو گیرد شفا امام حسن

تمام ارض و سما سفره کرامت توست

کریم کیست به غیر از شما امام حسن

فدای خُلق کریمت شوم که دشمن هم

کند ز کثرت عفوت حیـا امـام حسن

هـزار مـرتبه جـانم فـدای آن پدری

که کرد با تـو مـرا آشنـا امـام حسن

ز کـوه طـور بـود زائـر مـدینه کلیم

شود به کوی تو حاجت روا امام حسن

که گفته دور بقیع تو نیست زوّاری؟

ستـاده‌اند همـه انبیـا امـام حسن

بـه غـربتِ حرم بی‌چراغ تو سوگند

که هر دلی حرم توست یا امام حسن

بـه روز حشر کـه پیغمبران گرفتارند

تو را زنند خلایـق صـدا امـام حسن

دهان و صورت و چشم و لب تو را بوسید

هـزار بـار رسـول خـدا امـام حسن

همای قافِ اجابت همیشه رام کسی ست

که در حریم تو خوانَد دعا امام حسن

کریـم آل محمّـد کـرامتی فـرما

که من به کوی تو باشم گدا امام حسن

ز پایداری و صلح و سکوت و صبر تو بود

ظهـور واقعـه کـربلا امــام حسن

سکوت توست نبرد و قیام تو همه صبر

گـرفت از تـو ولایت بقا امام حسن

میان زخم تن و زخم دل تفاوت‌هاست

کـه زخـم دل نپذیـرد دوا امـام حسن

نه دشمنان، به خدا خیل دوستان کشتند

تو را ز زخم زبان، بارها امام حسن

به ننگ قتل تو هر چند «جعده» شد مشهور

«مغیره» کشت از اول تو را امام حسن

روا نبود که با آن هجوم زخم جگر

تو را کشند به زهر جفا امـام حسن

روا نبود تن پاک تو به دوش حسین

شـود نشـانه تیـر خطا امـام حسن

خدا گواست که مثل تو ای غریب وطن

ستم ندیده کس از آشنا امام حسن

نـه جـراتی که بگریم کنار تربت تو

نه رخصتی که بگیرم عزا امام حسن

چو شمع سوخته با اشک بی‌صدا زوّار

ستاده دور مزارت بپـا امام حسن

چقـدر دور مـزار تـو بشنود شیعه

ز دشمنان شما نـاسزا امـام حسن

تمام ثروت «میثم» بـوَد همـان دل او

که هست هر شب و هر روز با امام حسن


غلامرضاسازگار

امام حسن (ع) - سازگار


امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مرثیه


ای کرامت به تو تمام، حسن!

وی گدای تو خاص و عام، حسن!

ای رسول و علی و فاطمه را

نام تو خوش ترین کلام، حسن!

قبر بی زائر تو کعبهٔ دل

حرمت مسجد الحرام، حسن!

این عجب نیست گر امام حسین

پیش پایت کند قیام، حسن!

پای تا فرق حُسن در حُسنی

که خدایت نهاده نام، حسن!

کعبه با آن جلال می گیرد

از مزار تو احترام، حسن!

کیستی تو کریم اهل البیت

کیستم من تو را غلام، حسن!

دوست دارم که در مدینه شبی

به مزارت دهم سلام، حسن!

زائر روضة البقیعم کن

سیدی، سیدی، امام، حسن!

با تو بودم کَرَم کن و مگذار

بی تو عمرم شود تمام، حسن!

خاک ذریهٔ رسولم کن

جان زهرا قسم، قبولم کن

تو به اجداد خویشتن پدری

تو به شخص پیامبر پسری

تو عزیز دل سه معصومی

تو دو دریای نور را گهری

تو ز سر تا به پا امام علی

تو ز پا تا به سر پیامبری

تو امامی امام صبر و رضا

تو ولیِ خدای دادگری

تو غریب همیشه در وطنی

تو امام شهید در صفری

تربت بی چراغ تو گوید

کز شه کربلا غریب تری

تو بزرگ شباب اهل بهشت

تو به پیران راه راهبری

به خداوندگار صبر قسم

که تو در صبر صاحب ظفری

تو جگر پارهٔ رسول خدا

تو به زهرا ستارة سحری

جگر پاره پاره ات گوید

که تو از دست یار خون جگری

صبر تو از قیام سخت تر است

شاهدم لخته لختة جگر است

ای سلام خدا به جان و تنت

ای همه حُسن در رخ حَسنت

تو سپهر و ستاره زخم دلت

تو چراغی و داغ، انجمنت

پیکرت همچو شمع سوخته ای

آب شد در درون پیرهنت

پاره های جگر برون می ریخت

با دل پاره پاره از دهنت

ماهی بحر بر تو می گرید

که غریبی هماره در وطنت

جگر اهل بیت می سوزد

تا قیامت به یاد سوختنت

گه جفا در جواب مهر و وفا

گاه دشنام پاسخ سخنت

عوض آب، زهر کینه به کام

جای گل، ریخت تیر بر بدنت

تیرها بر تو گریه می کردند

اشکشان بود جاری از کفنت

باور هیچ کس نبود نبود

که جسارت شود چنین به تنت

تیر دشمن به زخم تازهٔ تو

گشت شرمنده از جنازهٔ تو

ای مه و آفتاب زوّارت

ای همه خلق سر به دیوارت

جگر سوخته چراغ بقیع

چشم ها جای پای زوّارت

کاش چون شمع تا سحر می سوخت

دل ما در دل شب تارت

پدر و مادرم فدایت باد

که ز هر کس رسید آزارت

زهرخند مغیره می زد زخم

همچو شمشیر بر دل زارت

به تو می گریم ای غریب وطن

که تو را کشت عاقبت یارت

جگر پاره پاره ات باشد

قصة غصه های بسیارت

سوز آن سیلی ای که زهرا خورد

بود عمری به ماه رخسارت

گل باغ دل علی ، به چه جرم

در جگر رفت این همه خارت

چشم "میثم" هماره ریزد اشک

بر تو و بر دو چشم خونبارت

عمر، جان دادن تو بود حسن

یار هم دشمن تو بود حسن


غلامرضاسازگار

شعر امام حسن (ع) - سازگار

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و شهادت


ای کرم، خاک قدم‌هـای گدای در تو

ای فـدای نظر حُسن خـدا منظـر تـو

چشم ارباب کرم مانده به دست کرمت

آبـرو یافتـه خورشیـد ز گـرد حرمت

عرش، خشتی‌ست ز ایوان رفیع تو حسن!

وسعت ملک الهی‌ست بقیع تو حسن!

مهر تو شیرۀ جان، میوۀ باغ دل ماست

قبر بی‌شمع و چراغ تو چراغ دل ماست

پســــر اول زهــــرا و امـــام دوم

چارمین فـرد ز پنجـی و فـروغ سوم

بوسه‌های نبوی بـر دهنت گل کرده

آیت وحی خـدا از سخنت گل کرده

بوسه برداشته پیوسته دعا از لب تو

شانۀ عرش، نشـانِ نبـوی مرکب تو

حسنـی؛ حُسن خدای احـد ذوالمننی

در کمال و ادب و حسن و ملاحت حسنی

تو کریمی تو زعیمی تـو امامی تو ولی

کرده ده‌سال امامت به حسین‌بن‌علی

سینـه و شانـه و آغـوش محمّد جایت

گـل لبخنـد خـدا ریخته بـر سیمایت

وسعت ملک خدا سفرۀ مهمانی توست

خوش‌ترین ذکر خداوند، ثناخوانی توست

تـو ز طفلـی غــم ایـام، مکـرر دیدی

سوختی، آب شدی، داغ پیمبـر دیدی

شاهـد غـربت و تنهایی حیــدر بودی

تـا اُحـد گریه‌کنان همـره مادر بودی

تـو درِ خانــۀ آتـش زده را مـی‌دیدی

مادرت نقش زمین می‌شد و می‌لرزیدی

قاتلت اوست که در پیش دو چشمان ترت

تازیانــه زده بــر مــادر نیکـو سیـرت

قاتلت اوست که با خشم، لگد بر در زد

مـادرت نالـه کشیـد از جگـر و پرپر زد

دوست هم طعنـه زد و قلب تو آزرد به قهر

آخرین قاتـل تو زخم‌زبـان بـود نه زهر

زندگانیت همه خون جگـر خوردن بود

کوه انـدوه، سرشـانه خـود بـردن بـود

خورد شمشیر ستم تا که به فرق پدرت

زخم آن تیغ شـد و رفت فرو در جگرت

گشت هر روز جسـارت به تو از اعدایت

بلکـه سجـاده کشیدنـد ز زیــر پــایت

نـه فقـط در غـم تو حیدر و زهرا گرید

بهـر تـو مـرغ هـوا، ماهـی دریـا گریـد

گر چـه در زندگی‌ات ظلم فراوان کردند

در عوض موقع تشییع تو جبران کردند!

عـوض گـل کـه گذارنـد بـه آیات تنت

لاله‌هـا تیر شـد و رفـت فـرو در بـدنت

چه جگرها که چو آتش همه افروخته شد

چه بگویم؟ تن و تابوت به هم دوخته شد

تیرهایی که بر آن نخـل گل یـاس زدند

همـه را بـر جگـر حضـرت عبـاس زدند

داغ‌هــا بـــر جگــر آل علــی بنهـادند

خوب بر ختم رسل اجـر رسـالت دادند!

زخم‌هـا گشت نمایـان ز حجـاب کفنت

تـا حسین‌بن‌علـی تیــر کشیـد از بدنت

سوزهـا را بـه درون جگـر خـود پوشید

تا که تیر از گلـوی کودک شش‌ماهه‌ کشید

تیر خصم از تن و تابوت گذشت و ناگاه

رفـت در دیــدۀ عبــاس و دل ثــارالله

شـد یکی از شـرر زهـر و ز تیر دشمن

تن صدچاک حسین و جگر پاک حسن

دل هـر سوخته‌دل گشت دیار غم‌شان

اشک «میثم» همه‌جا باد نثار غم‌شان


غلامرضاسازگار

شعر امام حسن (ع) - يوسف پور


امام حسن مجتبی(ع)-مدح


چه سفره ای، چه كرم خانه ای، چه مهمانی

چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی

 چه ازدحام عجیبی یقیناً آقا نیست…

…گدایی درِ این خانه كار آسانی

دخیل دست كریمت شده ست میكائیل

فقط نه اینكه تو روزی دهِ هر انسانی

به رازقیّت تو می خورم قسم كه تو را

رها نمی كنم آنی و كمتر از آنی

هر آینه دل من چون كویر می خشكد

بدون لطف تویی كه جناب بارانی

بیا و بر دلم امروز یك دقیقه ببار

بیا و با نَفَست بویی از بهشت بیار

من و هوای تو و شوق نوكری كردن

تو و حوالی دنیا و سروری كردن

دلم اسیر تو شد، چشم های معصومت

چه خوب یاد گرفته است دلبری كردن

من عادتی شده ام، عادتی این اطراف

من و فراز بقیعت كبوتری كردن

همیشه روزی من را تو داده ای؛ ننگ ست...

....كنار سفره ی تو میل دیگری كردن

كریم شهر مدینه چقدر می آید

به دست های شما ذره پروری كردن

مرا كه ذره ی ناچیزتر ز ناچیزم

بیا و پرورشم ده كه دست آوریزم

به غیر وصله ی نعلین یا عبای تو نیست

و جز گلیم پر از نور زیر پای تو نیست

كرم نما ، به من سائلت هم احسان كن

كه تكیه گاه دلم غیر دست های تو نیست

شروع می شوی از انتهای آقایی

تویی كه نوكری شیعه جز برای تو نیست

كسی كه از همه در آخرت فقیرتر است

همان كسی ست كه در این سرا گدای تو نیست

چقدر بی كس و تنهاست آن كه در دنیا

همیشه با تو غریبه ست و آشنای تو نیست

مرا گدای خودت كرده ای خدا را شكر

و آشنای خودت كرده ای خدا را شكر


مسعود يوسف پور

شعر امام حسن (ع) - لطيفيان


امام حسن مجتبی(ع)-مدح


کریم های دو عالم به نام زاده شدند

زبانزد همه ی خاص و عام زاده شدند

اگر که ظرف نباشد توقع مِی نیست

شراب ها همه از فیض جام زاده شدند

چقدر خام شدم تا مرا کمی بپزند

پیاله ها همه از خشت خام زاده شدند

تو امر کردی و تکویناً استجابت شد

و عاشقان تو با یک کلام زاده شدند

جواب دادن تو اشتیاق می آرد

سلام ها ز علیک السلام زاده شدند

چه خوب شد که محبان حلال زاده ی عشق

و دشمنان حَسن هم حرام زاده شدند

حسن حسین و یقیناً حسین هم حسن است

نشسته ام که ببینم کدام زاده شدند

همین دو تا پسر فاطمه همان اول

امام زاده شدند و امام زاده شدند

چقدر دور و بر تو فرشته ریخته است

بزرگ ها همه با احترام زاده شدند

بساط نوکری ما کنار تو پهن است

از اول ایل و تبارم غلام زاده شدند

عجیب نیست به دنبال گنبدت هستیم

کبوتران همه بالای بام زاده شدند

چه بهتر است که بنشینی و سکوت کنی

که از قعود تو صدها قیام زاده شدند


علي اكبر لطيفيان

شعر امام حسن (ع) - ايزدي


امام حسن مجتبی(ع)-مناجات


ما را نوشته اند گدای کریم ها

چشمِ امید ما به عطای کریم ها

امروز نه ز روز ازل مست او شدیم

این هم عنایتی ز خدای کریم ها

حاجت نمی بریم به پیش طبیب شهر

ما را بس است خاکِ عبای کریم ها

روزیّ جن و انس و ملک دست مجتبی ست

کاری ندارد این که برای کریم ها

ما را حسین گریه کن مجتبی نوشت

هر کس حسینی است فدای کریم ها

کوریِ چشم دشمن بدخواه مجتبی

عرش خداست صحن و سرای کریم ها

ما را ببر بقیع و ز ما جان ما بگیر

این جان چه قابل است به پای کریم ها


حسين ايزدي