حضرت مسلم - سازگار
دوست دارم بارها از تن جدا گردد سر من
تا شود تقدیم خاک پات، خون حنجر من
دوست دارم عضو عضوم طعمه ی شمشیر گردد
تا تو لبخندی زنی بر زخم های پیکر من

حضرت مسلم بن عقیل(ع)
باور نمی کردم گذرها را ببندند
من را که می بینند درها را ببندند
خورشید بودم زیر نور ماه رفتم
حضرت مسلم(ع)
میا کوفه میا کوفه
که اینجا وادی درد است
میا کوفه میا کوفه
که اینجا خالی از مرد است
میا کوفه میا کوفه
که بر اشک تو می خندند
که اینجا آب دریا را
به طفلان تو می بندند
یوسف حق پرست(غریب)
حضرت مسلم (ع) - شهادت
بعد از نماز نافله ی شب دلم گرفت
با یاد غربت تو مرتب دلم گرفت
با دیدن سواره و مرکب دلم گرفت
آقا فقط به خاطر زینب دلم گرفت
از حال و روز کوفه پریشان شدم حسین
گفتم بیا به کوفه پشیمان شدم حسین
عليرضاخاكساري
برای ملاحظه متن کامل شعر به ادامه مطلب برويد...
ز راه آمده از خانه یِ خدا برگرد
اگر خودم به تو گفتم بیا٬ نیا برگرد
تو را به حیدر کرار بگذر از کوفه
برای خاطر خیرالنساء بیا برگرد
سعيد خرازي
برای ملاحظه متن کامل شعر به ادامه مطلب برويد...
بنویسید مرا یار اباعبدالله
اولین بنده ي دربار اباعبدالله
منتظر مانده دیدار اباعبدالله
من کجا و سر بازار اباعبدالله
تا خدا هست خریدار اباعبدالله
علي اكبر لطيفيان
برای ملاحظه متن کامل شعر به ادامه مطلب برويد...
زبانحال حضرت مسلم (ع)
کاش میشد بنویسم که گرفتار شدم
مثل خورشید گرفتار شب تار شدم
مرد این شهرم و به پیر زنی مدیونم
این هم از غربت من بود که ناچار شدم
علي اكبر لطيفيان
برای ملاحظه متن کامل شعر به ادامه مطلب برويد...