رباعی مناجات با امام حسین (ع) - رضارسولی
رباعی مناجات با امام حسین (ع)
بر درگه این و آن گدایم نکنی
وز طوف حریم خود جدایم نکنی
محتاج به یک نیمه نگاهت هستم
ای بی کفن ارباب رهایم نکنی
رضارسولی
رباعی مناجات با امام حسین (ع)
بر درگه این و آن گدایم نکنی
وز طوف حریم خود جدایم نکنی
محتاج به یک نیمه نگاهت هستم
ای بی کفن ارباب رهایم نکنی
رضارسولی
امام حسين (ع) - مناجات
الا خورشيد عالمتاب ،ارباب
قرار هر دل بيتاب، ارباب
نه تنها من که ديدم آفرينش
امام حسین(ع)-مناجات ورود به محرم
داغت اگر نبود دو عالم نداشتیم
چیزى نداشتیم اگر این غم نداشتیم
امشب براى مادرمان هم دعا كنیم
بي شیر او دو چشمه ى زمزم نداشتیم
حسن لطفي
امام حسین(ع)-مدح و مناجات
روی پر جبریل بودم که مرا برد
گفتم نجف می خواهم... اما کربلا برد
جبریل هم در قرب عرشی اش نبرده است
حظّی که بال فطرس از بام شما برد
گفتم تو ربّ مایی و گفتند کفر است
دنیای بی جنبه مرا در انزوا برد
ما جای خود دارد، سلیمان ها گدات اند
هر که رسید از سفره ات آب و غذا برد
دارم خجالت می کشم از خواهش کم
الطاف تو چه آبرویی از گدا برد!
آدم توسل کرد و ما را توبه دادند
پس آدمیت بود که نام تو را برد
بیچاره من که سنگ قبرت هم نبودم
بیچاره آن که سنگ آورد و طلا برد
دور و برت دیدم عجب وضعیتی بود
مردی زره برد و قبا برد و عبا برد
با این بساطی که درآورده ست لشگر
باید که جمعت کرد و بین بوریا برد
علي اكبر لطيفيان
بسم الله الرحمن الرحیم
به دلیل جبران کم کاریهایم برای وبلاگ و عذر در عدم نشر برخی اشعار جدید تر ، شعری را که در حال و هوای ولادت سرودم (اما نه ولادتی)، را بر روی وبلاگ قرار می دهم . از همه عزیزان التماس دعا
مثل ضریحی که جدا مانده است
دست به دامان شما مانده است
از حرمت دورم و اما دلم
پیش تو ای خون خدا مانده است
کالبدم روی زمین ، روح من
دور وبر کرب وبلا مانده است
خوب نشد ذره ای دردم ولی
تربت تو بهر شفا مانده است
آه نگوئید شب خنده است
آری ولی گریه ما مانده است
فطرس بی بال سلامت رساند
گودی گودال سلامت رساند
نام تو را بردم و دل غم گرفت
باز بوی ماه محرم گرفت
در حرمت باز زمین خوردمو
دست مرا حضرت آدم گرفت
منتقم خون تو کی میرسد
جان مرا سرخی پرچم گرفت
باز نگوئید شب خنده است
پس دل زهرا به چه ماتم گرفت
کیست که در قلب همه نوحه خواند
کیست که در قلب همه دم گرفت
مادر تو زائر کرب و بلاست
فاطمه در بین عزادارهاست
شب شد و با سینه زنان حرم
امده ام باز میان حرم
صوت علی اکبر تو میرسد
لحظه به لحظه با اذان حرم
من و علی و فاطمه گشته ایم
هر سه نفر گریه کنان حرم
این شب جمعه به گمانم پر است
خیلی دل مرثیه خوان حرم
روضه ای از ناحیه را خوانده است
نیستی و ترس به جان حرم
مانده که در بین خیام زنان
وا شده پای همه نامحرمان
امام
حسین(ع)-مدح و ولادت امشب همه عالم پر از
شور حسین است چشم ملایک روشن از
نور حسین است سینای دل یک شعله
از طور حسین است قلب رسول الله مسرور
حسین است خورشید ثاراللهیان
امشب درخشید چشم همه آزادگان
را نور بخشید امشب عجب شوری دل
دیوانه دارد امشب یم رحمت به
کف دردانه دارد امشب محمد در بغل
ریحانه دارد امشب علی قرآن به
روی شانه دارد امشب ز هم وا شد
گل لبخند زهرا آمد به دنیا نازنین
فرزند زهرا این مشرق الانوار
رب المشرقین است این جان عالم این
امام العالمین است این عین حق یعنی
علی را نور عین است این شمع جمع آل پیغمبر
حسین است دیدار روی خالق سرمد مبارک قرآن به روی سینه
ی احمد مبارک این کیست مصباح الهدا فلک نجات است شویندۀ لوح تمام سیئات است این کام خشکش خضر را عین الحیوة است این هستی ما در حیات و در ممات است دار و ندار انبیا، هست خداوند چشم خدا، روی خدا، دست خداوند نام حسین اول به قلب ما نوشتند آن گه گل ما را به مهر او سرشتند آن که بذر حب او در سینه کشتند نه عاشق حور و نه دنبال بهشتند فردای محشر چشمشان سوی حسین است حور و قصر و خلدشان روی حسین است ای روح پاک انبیا پروانه ی تو قلب همه خوبان عالم خانه ی تو کوه غم خلق جهان بر شانه ی تو عقل و خرد دیوانه ی دیوانه ی تو بگذار تا آشفته ی موی تو باشم دیوانه ی زنجیری کوی تو باشم این جرم های بی شمارم یابن زهرا این چشم های اشک بارم یابن زهرا بر درگهت امیدوارم یابن زهرا تنها تویی دار وندارم یابن زهرا من هر که هستم "میثم" کوی شمایم آلوده ام امــا ثــناگـوی شـمایم
غلامرضاسازگار
امام حسین(ع)-مدح و ولادت
عشقی ست در میان دل ما که کیمیاست
این عشق، این جنون همه ی آبروی ماست
روزی ماست نوکری خوب خانه ای
آقای ما کریم و جوانمرد و باوفاست
ما در بهشت هم همه دنبال هیئتیم
جنت بدون روضه ی ارباب بی صفاست
سر می دهیم و منت مردم نمی کشیم
هستیم سائلان حسین تا خدا خداست
شکر خدا حسین شده زندگی ما
شکر خدا که در دل ما عشق کربلاست
جای گلایه نیست که تکفیر می شویم
«داریم با حسین حسین پیر می شویم »
من رعیت و غلام، تو سلطان کربلا
من مور ناتوان و تو سلیمان کربلا
دستی که بین عرش نوشته تو را امیر
من را نوشته است پریشان کربلا
دست مرا رها نکن و بی کسم نکن
دریاب حال زار مرا جان کربلا
موی مرا سفید نموده است حسرتِ
پابوسی تو نیمه شعبان کربلا
دارد میان قلب خدا جای دیگری
هر کس که گشته است مسلمان کربلا
شکر خدا که مثل بزرگان و عرشیان
هر ماه من شده است محرم حسین جان
وصفت به ذهن کوچک من جا نمی شود
جز تو کسی برای من آقا نمی شود
هر کس بهشت، بی تو بخواهد جهنمی ست
اصلاً بهشت بی تو که معنا نمی شود
من می خورم قسم که کسی عاشقت حسین
مثل رباب و زینب و سقا نمی شود
آن قدر این دلم به تو وابسته هست که
امروز من بدون تو فردا نمی شود
کاری به خوب یا بدی من نداشتی
آقا کریم تر ز تو پیدا نمی شود
آقا به آبروی علی اصغرت قسم
من را ببخش نوکر خوبی نبوده ام
داده همیشه لطف تو من را خجالتی
آقای کربلا چه قدر با محبتی
ماندم چرا نگاه تو افتاد سوی من؟!
من هیچ هیچ هیچم و تو بی نهایتی
ایل و تبار تو همه آقا و پادشاه
ایل و تبار من همه مجنون و هیئتی
شکر خدا برای گدایی خانه ات
داریم با تمام رفیقان رقابتی
ما را همه به نام شریفت شناختند
داده خدا به ما چه بهایی چه قیمتی
ما اوج عشق را درِ این خانه یافتیم
در هیئت حسین خدا را شناختیم
دنیای بی تو پر ز غم و رنج آور است
دنیای با تو مثل بهشت است محشر است
رحمت به آن که داد همین نکته یاد ما
هر کس نشد گدای تو از سگ نجس تر است
ما از همه لذایذ دنیا گذشته ایم
گریه به زیر پرچم تو چیز دیگر است
گویند نوکران و کنیزان خانه ات
عرض ادب برای تو با اشک بهتر است
یک روز می رسد که به لطف دعای تو
بانی مرگ ما تن پر زخم و بی سر است
هر شب برای حنجر تو زار می زنم
یاد بریدن سر تو زار می زنم
محمد حسين رحيميان
شوري به پا شد و همه را هاي و هو گرفت
حتّي خدا به كرسي خود ذكر هو گرفت
ظلمت درون سير زمان رخنه كرده بود
نوري طلوع كرد و زمان را رفو گرفت
عشق از ازل مسير خودش را نميشناخت
تو آمدي و عشق تو را سمت و سو گرفت
هيچ آبوتابورنگ بهشتِ خدا نداشت
تو آمدي بهشت خدا رنگ و بو گرفت
از ابتدا تولّد انسان بهانه بود
آدم به يمن آمدنت آبرو گرفت
از ذكر نام توست ، به جز اين نبود و نيست
يا ايهاالذين اگر آمنوا گرفت
جبريل از آسمان به اميد تو پر كشيد
فُطرس دويد و فرصت او را از او گرفت
آمد نشست پشت در و هي سَرك كشيد
از قطرههاي غسل تن تو وضو گرفت
ساحل نشينِ تا اَبدِ خنده تو شد
دريا ببين چگونه به يك غمزه قو گرفت
شوري فتاد در دل عالم كه حد نداشت
تو آن نمونهاي كه خداي اَحد نداشت
اينبار هم خدا بركاتي نو آفريد
عكس تو را مقابل روي خودش كشيد
ميخواست كه بيايي و خون خدا شوي
خاك تو را ز ماهيت خويش آفريد
تو آمدي و گفت: اَلا اي ملائكه
او را به احترام به نزد من آوريد
جبريل ، آمد و سر قنداقه را گرفت
چشمي به هم زدن به سماوات پر كشيد
از شوقِ اينكه حامل عشق خدا شدهاست
از ساق عرش رد شد و نزد خدا رسيد
تو كعبه طواف ملائك شدي حسين !
خيل مَلك سه روز به گرد تو ميپريد
بعدش خدا نشست و تو را هي نگاه كرد
طعم زيارتي كه به دل داشت را چشيد
شد وقت آنكه باز ، بيايي زمين ولي
چشم از تو برنداشت خدا ، دل نميبُريد
تو آمدي و زينت دوش نبي شدي
عطر بهشت از نفست بر جهان وزيد
احمد نشسته ، منتظر اين ولادت است
خون تو خون حضرت ختمي رسالت است
قرآن فقط براي تو قرآن شده است و بس
ايمان به بودِ توست كه ايمان شده است و بس
گِل بود و مُشتِ خاك ، اگر نور تو نبود
آدم به نور توست كه انسان شده است و بس
سبط نبي درست ! ولي حضرت رسول
در دين خويش با تو مسلمان شده است و بس
سلمان اگر به نام علي اهل بيتي است
با عشق روي توست كه سلمان شده است و بس
گر لطف تو نبود كه آدم نميشديم
اين مور با حسين سليمان شده است و بس
در انتشار طور سخن گفت و با تو بود
موسي اگر كه موسيِ عمران شده است و بس
يوسف ز شرم روي علي اكبرت حسين !
تا روز حشر ، سر به گريبان شده است و بس
شيعه اگر نَصب ز علي ميبرد ! ولي
از نسل كربلاست فراوان شده است و بس
شيعه به يك مرام و به يك نيّت است و بس
اسلامِ بي حسين مسيحيّت است و بس
گفت از نسيم ، بر تن تو پيرهن كنند
يك جامه از بهار ، تو را بر بدن كنند
گفت: اين عزيز ماست ، نگيرد تنش خراش!
گفتا تو را حرير بهشتي به تن كنند
گودال و خاك ، جايگه تو مباد! نه
گفتا تو را به سينه زهرا وطن كنند
احمد بدون سبط كه معنا نداشت ،گفت:
شأن تو را برابر شأن حسن كنند
طاقت نداشت حضرت حق ، پرده را گشود
فرمود: بنگريد چه با عشق من كنند
اين هستي خداست كه بر نيزه ميرود
اركان عرش ماست كه پاشيده ميشود
محسن ناصحی
شعر ولادت امام حسين (ع)
شروع میکنم این شعر را اگر بشود
در انتهای غزل از تو یک خبر بشود
نمیشود که همیشه نمیشود بشود
چقدر گریه کنم شعر شعر تر بشود
درست نیست بگویم تو آمدی که خدا
به فکر بخشش عصیان یک نفر بشود
چرا که چوبه ی گهواره ی تو کافی بود
پر شکسته ی فطرس دوباره پر بشود
فقط نیامده ای تا حضور محشری ات
دلیل محکم بخشیدن بشر بشود
نیامدی که به یمن دعای تو آقا
زمین تشنه ی باران کوفه تر بشود
نتیجه این که فقط یک دلیل میماند
تو آمدی که علی باز هم پدر بشود
تو آمدی نوه ی دختری پیغمبر
خدا بخواهد و این بار هم پسر بشود
به لطف کودک زهرا زبان دل بگریست
عجب شبی، شب میلاد تو و خامنه ای ست
همیشه بعد خزان موسم بهاری بود
همیشه در پی معشوق دوستداری بود
به داغ عشق گرفتار آمدیم اما
به هرکجا که غمی بود غمگساری بود
شبیه شعله ی پاشیده در حریم فراق
شکسته های دلم گرم بی قراری بود
بدون سجده به سوغات شهر کرب و بلا
به این نماز چه جای امیدواری بود
شنیدم از اثر بوسه های پیغمبر
همیشه زیر گلوی تو سیب کاری بود
در آن زمان اگر آزادگی نمیکردی
هنوز نوبت دوران برده داری بود
زمان بازی تو واجبات مستحب اند
وگرنه بین نماز این چه انتظاری بود
به لطف حضرت خورشید و ذره پروری اش
چه میشد این دل ما در حرم غباری بود
به شیر ماتمتان کودکی من رد شد
به این دلیل گدای شما زبانزد شد
چقدر فاصله داریم مهربان ها را
چه بال ها که نداریم آسمان ها را
خلاصه اش بکنم "کل من علیها فان"
بگو چگونه دهم شرح جاودان ها را
برو بهشت جوانان پس از زیارت تو
نشان دهند به هم سید جوان ها را
سپس ز تیغ دو ابروت رو به صحرا کن
برو غلاف کنند آهوان کمان ها را
به قلب هرکسی از عشق کرده ای رخنه
ز شعله سوخته ای مغز استخوان ها را
به لای لای حسین جان مادرت زهرا
میان آتش دوزخ رها مکن ما را
تویی مسافر غربت سرای تنهایی
شنیده ام دو سه روزی ست بین صحرایی
شنیده ام که علی اصغر تو خوابیده است
میان محملی از نور گرم لالایی
کجاست بهتر از این لذت از برای پدر
که بچه هاش صدایش زنند بابایی
چه دیده ای که چنین بر رقیه خیره شدی
در این مشاهده پیداست یاد زهرایی
خدا نیاورد آقا ببیند این دختر
ز سمت علقمه داری شکسته می آیی
خدا نیاورد که تو در پیش نعش عباست
میان خنده ی دشمن شوی تماشایی
شنیده ام که به دیدار یار بستی بار
به جان زینبت آهسته تر قدم بردار
شعر از آقایان رستمی و پاشازاده
به دل آتشی دارم از جنس شور
نموده مرا شور عشقت صبور
بیا با نفس های پر آتش ات
بسوزان مرا پای شعر و شعور
شبی با خیال تو می خوابم و
از این دیده ی منتظر کن عبور
مرا از ازل نوکرت کرده اند
از این نوکری سینه غرق سرور
ببین چشم من در دل روضه ات
به یاد لب خشک تو شد نمور
به فریاد دستان ما هم برس
نظر کن به این سو ز آفاق دور
هو النّاظریُّ و نداری نظیر ...
امیری حسین ٌ و نعم الامیر
خمارِ ِخمار ِخمار ِ تو من
غبار ِغبار ِ غبار ِ تو من
صدا زد نبی "نور عینی حسین
پریشان ترین بی قرار تو من
"، و فرموده زهرا: "بنیّ حسین !
شکسته ترین بغض زار تو من
" ، علی گریه سر داد و تضمین نمود
که "کربلا ذوالفقار تو من"
حسن هم نوشته به خون جگر
که "بنیانگذار مدار تو من
" ، ابالفضل العبّاس اینگونه گفت :
"نگهبان عِزّ و وقار تو من"
قسم خورد زینب به جان لبت
که "ابر همیشه بهار تو من"
به لبهای مهدی بوَد زمزمه :
"تقاص لب لاله زار تو من
ندای خدا در هوا پخش شد
که "بخشنده ناله دار تو من
" ، شه کبریایی ، امیرِ ِکبیر ....
امیری حسینٌ و نعم الامیر
سلام ای کرامات نشناخته
قیام ات مقامات نشناخته
تو را هر چه در روضه ها خوانده ایم
شهید روایات نشناخته !
لب و چشم و دست و سراپای تو
بوَد جمله آیات نشناخته
بسنده نمودیم از تو فقط
به چندین عنایات نشناخته
ولی از علوّ تو کم خوانده ایم
خدایی ترین ذات نشناخته
صفای منا و مُنای صفا
حرم : حجّ و میقات نشناخته
به پیش تو یحیی بوَد سر به زیر ...
امیری حسینٌ و نعم الامیر
نجات بشر گوشه ی کار تو
خلایق همه عبد دربار تو
شفیع قیامت علی اصغرت
شفا کار دست علمدار تو
دم قدسیان : "السّلام علیک"
همه آسمانها گرفتار تو
مسیحا مرید مسیحایی ات
و موسی مسلمان رفتار تو
بواللهِ بزم جنون کسی
نشد گرم مانند بازار تو
ز من غیر خود را بیا و بگیر ...
امیری حسینٌ و نعم الامیر
شعر ميلاد امام حسين (ع)
جبرئیل آمد از سما امشب ، می زند از شعف به هم شهپر
همه دنبال او ملائکه ها ، صف زده گرد خانه ی حیدر
هر چه در آسمان ستاره که هست ، می درخشند کنار یکدیگر
نکند حق برای دوم بار ، کرده کوثر عطا به پیغمبر
که نهیبی به خود زدم گفتم ، من به بیداریم و یا خوابم
که ز گهواره این ندا آمد ، تو مرا نوکری ، من اربابم
فُطرس از بعد این همه حسرت ، صاحب بال و پر شد از کَرَمَش
می برد لذت دو عالم را ، به دو چشمش اگر نهد قدمش
گرچه ناقابلم ولی قلبم ، شده مشتاق یک نگاه کَمَش
به خدا عاقبت به خیر شود ، پاگذارد هر آنکه در حرمش
هر که دارد به سینه مهرش را ، جایگاهش بود بهشت برین
تا قیامت گدای در گاهش ، پادشاهی کند به عرش و زمین
هر چه در چهره اش نگاه کنی ، چهره اش جلوه ای ز روی علیست
از میان ملائکه یکسر ، با نگاهش به جستجوی علیست
خنده اش مو نمی زند با مادر ، خُلق و خویش به خُلق و خوی علیست
می گشاید همین که آغوشش ، بوی خوش می دهد که بوی علیست
به علی رفته هر که می نگرد ، جود و احسان و هم مرام حسین
با دل شیعه می کند بازی ، از همین کودکی مرام حسین
می کند مثل لاله پیغمبر ، نوه ی نو رسیده را بویش
به چه عشقی و از تمام وجود ، شانه مادر زند به گیسویش
هر چه نور بوده در عالم ، تابَد از پشت پرده ی رویش
اگر این پرده را کنار زند ، آسماه ها شوند پی جویش
دین و دنیا ببازد آنکس که ، دوست دارد کسی به غیر حسین
از قیامت دگر نمی ترسد ، هر که دارد به سینه مِهر حسین
به مسیحی بگو بیا و ببین ، جلوه ای از خدای عیسی را
ای یهودی ببین به گهواره ، باعث معجزات موسی را
پیر عیسی بود همین کودک ، که شفا می دهد مسیحا را
به روی دست مصطفی بینید ، این تجلی طور سینا را
هر که شد عاشق حسین هرگز ، حرفی از عشق دیگری نزند
هر که شد گدای کوی حسین ، در خانه ی دگری نزند
او ردم گر کند خدا نکند ، یا که از خود جدا ، خدا نکند
هر چه دارم من از عنایت اوست ، دل به او بسته ام رها نکند
گر چه خوارم اگر چه پَستَم من ، نکند او مرا دعا نکند
شب میلاد می زنم صدا او را ، جان دهم گر مرا صدا نکند
جمع ما یک شب از عنایت او ، اگر او از همه رضا باشد
سال دیگر ولادت ارباب ، وعده ی ما به کربلا باشد
نگران بود مادرت تا دید ، بوسه زد مصطفی به حنجر تو
پدرت با خبر از این که شود ، قطعه قطعه تمام پیکر تو
گریه می کرد مجتبی به آن روزی ، که جدا می شود زتن سر تو
سر و جان تمام علمیان ، به فدای تن مطهر تو
شده از کودکی به هر محفل ، گریه کردن به تو سعادت من
شعر ولادت امام حسین(ع)
تو را آن گونه می نامند مولای تلاطم ها
و نامت غرش آبی آوای تلاطم ها
تو را این گونه می فهمند مجذوبان كه اربابی
و نامت مونس هموارهٔ شب های بی خوابی
تو را این گونه می سنجند با شأن خداوندی
خدا ذات تو را با ذات عصمت داده پیوندی
تو را پیغمبر بی سرترین پیغام می دانند
تو را بنیانگذار اصلی اسلام می دانند
و تو تكثیر حق در جان هفتاد و دو پیغمبر
كه پیغام تو را بردند از لاهوت آن سوتر
تو میلادت شروع جنبش خونین آزادی ست
تو میلادت برای عاشقان غم، عارفان شادی ست
نمی فهمیم یعنی چه؟ تلاطم از دل دریا
نمی دانیم یعنی چه؟ تولد از دل زهرا
تو را بر محملی از دل از آن بالا فرستادند
تمام آسمان و اهل آن بر پایت افتادند
زمین سر تا سرش چشم است وقتی جلوت اللهی
قدم بگذار ای جان جهان هر جا كه می خواهی
تو را كه مصطفی همواره از جبریل می پرسید
علی در قاب چشم فاطمه هر شب تو را می دید
برایت قبل از آنی كه بیایی گریه می كردند
برای تو شهید كربلا گریه می كردند
برای تو زمین تنگ است می دانم تحمل كن
برایت زندگی ننگ است می دانم تحمل كن
برای تو بلوری كه تراشیده شدی در عرش
زمین و آسمان سنگ است می دانم تحمل كن
برای تو كه گوشت پر ز آهنگ بهشتی هاست
كلام من بد آهنگ است می دانم تحمل كن
تو و با ظلم سازش؟! هرگز این آیین مردان نیست
تو حرف آخرت جنگ است می دانم تحمل كن
زمین می ماند و تو ظهر شور انگیز عاشورا
و یك روز حماسی و غرور انگیز عاشورا
به پیش بادها استاده ای ای روح طوفانی
نگاه تو عمیق و ساده چون آیات قرآنی
خدا را هر چه با اثبات خود اثبات می كردی
تمام عقل ها و روح ها را مات می كردی
كنون من مانده ام بین سرود مرثیه حیران
منم یك لحظه زیر آفتاب و لحظه ای باران
كنون من مانده ام با عقده های تو گره خورده
دلی كه با ضریح كربلای تو گره خورده
قلم از عشق تو آقا زیارت نامه می خواند
و فطرس در جوار تو برایت نامه می خواند
یكی از نامه ها خیس است همراهش سلام ماست
و تو با مهربانی می نویسی این غلام ماست
هادي جانفدا
شعرولادت امام حسين (ع)
گفتم حسين و ميل پريدن شروع شد
در سينه ام،دوباره، تپيدن شروع شد
واژه به حد وصف تو شرمنده ام كه نيست
اما تو خواستي و دميدن شروع شد
از التقاط موج دو دريا كنار هم 1
مرجان ظهور كرد و رسيدن شروع شد
پاداش افريدنتان را خدا گرفت
خنديد فاطمه و خريدن شروع شد
حالا علي كنار تو احساس مي كند
زيبا ترين بهانه ديدن شروع شد
اي دلنواز،عشق من اي دلرباترين
تا امدي تو ناز كشيدن شروع شد
تا بال هاي زخمي فطرس به پات خورد
بعد از هزار سال پريدن شروع شد
با تو خدا براي من از نو نوشته شد
خاك من از اضافه خاكت سرشته شد
هستي مشابهت كسِ ديگر نداشته است
مانند چشم هاي تو دلبر نداشته است
انگشت در دهان تو دارد نبي چرا
يعني خدا كه دايه بهتر نداشته است
وقتِ حسينُ منيِ پيغمبر است تا
باور شود حسين برابر نداشته است
جبريل معتكف شده بر گاهواره ات
تا خنده ات نديده سرش بر نداشته است
از يك كلام ختم به صد ها كلام كه...
اقا، كسي شبيه تو مادر نداشته است
هر روز ابِ خوردني ات سلسبيل بود
در خانه فاطمه غمِ كوثر نداشته است
تا تربت تو هست طبيب و دوا چرا
تا كربلاست حاجت قبله نما چرا
عاشق كه ميشوم به خدا از شما شوم
زير سر شماست اگر مبتلا شوم
هر روز در هواي شما بال ميزنم
پايين پاي روضه تان تا رها شوم
حتمآ اسير در چه كنم ميشوم حسين
وقتي به قدر يك نفس از تو جدا شوم
من بي نگات، لحظه به لحظه جهنمم
يك ثانيه بدون تو بايد قضا شوم
كم كم صدام در نفست پير ميشود
شايد كه مستجاب به ياليتنا شوم
بي تو بهشت جاذبه كوچكي نداشت
اصلآ خدا نخواسته بي كربلا شوم
حالا كه شعر مي كشدت سمت كربلا
دنبال ضجه هاي حروف دلم بيا
اي بوي سيب شهر سحر هاي فاطمه
سجاده بهشتيِ دنياي فاطمه
اي بالش سرت شده بال فرشته ها
ارام ميشوي تو به لالاي فاطمه
وقتي شما نيامده گفتي انالغريب
ديگر چه امده سر رؤياي فاطمه
روزي كه رنگ سرخي پيراهنت نشست
يك گوشه زير گردنتان جاي فاطمه 2
تا ديد رنگ چهره مادر غروب كرد
حتي گرفت گريه باباي فاطمه
تا سوره مقطعه تفسير مي شوي
يك نينوا شود همه ناي فاطمه
عيد و عزا به شعر من اصلآ نيامده
تا روضه هست جشن گرفتن نيامده
شاعر كه شعر را به جلوتر كشيد و بعد...
پنجاه و چند سال گذشت و رسيد و بعد...
از محتشم به منبر سبز رسول تا
:اين كشته فتاده به هامون:شنيد و بعد...
حالا غروب زخمي روز دهم شد و
دامن كشان كه خواهرتان مي دويد و بعد...
مي ديد هر چه نيزه و شمشير و سنگ بود
گويا به سمت چشم شما مي پريد و بعد...
او مي دويد و كاش نمي ديد صحنه را
:الشمر جالسَُ:به روي سينه ديد و بعد...
با ضربه هاي پشت سر هم ز پشت سر
پيش نگاه فاطمه سر را بريد و بعد...
پيش نگاه حيرت زينب مقابلش
خون گلوت را سرِ نيزه چشيد و بعد...
بس كن كه سنگ اب شد از روضه هاي تو
دارد چكيده مي شود اشك خداي تو
حسن کردی
امام حسین(ع)-ولادت
هوای عشق به سر دارم و دلی شیدا
و چشم های پر از شوق رو به خدا
هوای این دل مجنون چقدر طوفانی ست
چقدر شور تلاطم گرفته چون دریا
از آسمان خدا بوی سیب می آید
که برده هوش تمام اهالی دنیا
زمین شهر مدینه چو عرش اعلاء شد
ز ازدحام ملائک به شادی آن ها
نگاه خیره ی بالا به سمت خانه ی عشق
میان خانه دلی پر کشیده تا بالا
ببین دلی پدرانه تپید و شیدا شد
و مادرانه کسی گرم کفتن لالا
از آسمان خدا نور عشق تاپیده
به روی دامن مادر حسین خوابیده
علی دوباره در آغوش خود قمر دارد
میان خانه ی خود دلبری دگر دارد
کرامت قدم نو رسیده باعث شد
که باز فطرس پر بسته بال و پر دارد
پیمبر از لب او شهد عشق می نوشد
نمی تواند از این جام چشم بر دارد
ز ازدحام گدایان مجال حرکت نیست
شنیده اند دوباره علی پسر دارد
برای سوره ی کوثر شکوه فجر آمد
فقط خدا ز دل فاطمه خبر دارد
کنار مهد حسین آمده حسن امشب
شبی که نخل امید دلش ثمر دارد
ز بوی سیب، زمین خدا معطر شد
به آب، کشتی اربابمان شناور شد
پریده ایم به شوقی که آسمان باشی
و قطره ما و تو دریای بی کران باشی
مگر نگفته پیمبر حسین و منی پس
تو باید اشهد ربانی اذان باشی
بعید نیست که اصلاً حسین باشی و بعد
خدایگان دل بیقرارمان باشی
تو آفریده شدی این و آن گرفتارت
تو آفریده شدی عشق این و آن باشی
قسم به کعبه ی شش گوشه ای که تو داری
مدار شش جهت هفت آسمان باشی
تو سیدالشهدایی امام عاشورا
بعید نیست خداگونه جاودان باشی
امام کرب و بلایی و مثل مهتابی
خوشا به حال دل من که نعم الاربابی
مسعود اصلاني
امام حسین(ع)-مدح و ولادت
برسانند اگر تربت دلداران را
در می آرند ز هر دلهره بیماران را
همه سرمایه ی یك اهل كرامت كرم است
احتیاجی به دِرَم نیست، كرم داران را
یوسف آن است كه از تخت تنزل نكند
بارها گر بفرستند خریداران را
در بهشتِ تو چرا حرف جهنم بزنیم
قلم عفو بگیرید گنه كاران را
سر كه گرم است پی كار تو دل هم گرم است
باز دلگرم تو كردند سرِ یاران را
كورتر كن گره ام را، نكند باز كنی
وا مكن از سر خود جمع گرفتاران را
گریه تا هست حرام است نماز باران
چه خیالی است بگیرند اگر باران را
بعد از این پیرهنی با یقه ی تنگ مپوش
خون مكن این جگر سرخِ هواداران را
×××
رب الارباب شد، الله صفاتی كه رسید
شد حسین ابن علی جلوه ی ذاتی كه رسید
بود منظور همان گریه برای ارباب
اندر آن ظلمت شب آب حیاتی كه رسید
ظاهرش كرب و بلا، باطنش عرش الرّحمان
اذن معراج شد آن برگ براتی كه رسید
كرمت دست نینداخت مرا دست گرفت
طیب الله به كشتی نجاتی كه رسید
بیشتر از همه تو گردن ما حق داری
به دلیل همه ی این بركاتی كه رسید
لبم از مهریه ی فاطمه سیراب نشد
تشنه تر كرد مرا آب
فراتی كه رسید
×××
بال فطرس به عنایات تو پر می گیرد
تا غلام تو شود بال سفر می گیرد
دل ما خرج كه شد قیمت آن بالا رفت
سنگ در كنج حرم، قیمت زرّ می گیرد
بهترین سود همین است كه در چشم تر است
به تو دل می دهد و چند گُهر می گیرد
چقدر زود درِ خانه ی تو ریخته اند
وقت خیرات، گدا زود خبر می گیرد
بین فرزند و غلامت نگذاری فرقی
كرم تو همه را مدِّ نظر می گیرد
چقدر فاطمه تشنه ست در این شش ماهه
انَا العطشان تو انگار جگر می گیرد
×××
اَرنی گفتنم از هر سخنم می آید
ولی از سمت تو هر بار لَنی می آید
كاروان راه مینداز، بمان تا برسم
دارد از راه اُویس قرنی می آید
تا زمین های یمن مِهر علی را دارند
به قنوت تو عقیق یمنی می آید
كرم ذاتی دست تو از آن جانب در
قبل هر گونه عرق ریختنی می آید
رنگ هر آن چه ببافد به تنت سرخ بُود
به تو از فاطمه هر پیرهنی می آید
پیرهن نیز به جسم تو افاقه نكند
به تو انگار همان بی كفنی می آید
علي اكبر لطيفيان
امام حسین (ع)-مدح
و ولادت فقیر روی حسینم که
قبله ام عشق است گدای کوی حسینم که
قبله ام عشق است به لطف دوست منم
از تبار احبابش محبّ کوی حسینم که
قبله ام عشق است به رسم عشق دعاگوی جمع عشّاقم که راه پوی حسینم
که قبله ام عشق است چو پرچمی که نشان
از طریقتی دارد رهی به سوی حسینم
که قبله ام عشق است سر قنوت نمازم هر
آن چه می گویم به گفتگوی حسینم
که قبله ام عشق است من از سبوی ولایت
شراب می نوشم خراب خوی خسینم که
قبله ام عشق است مرا پناه به جز
کشتی نجاتش نیست پناه جوی حسینم که
قبله ام عشق است حسین کیست که در
هر بلا هو التسلیم همان که در وصف
قالو بلا هو التسلیم من از دیار حبیبم
که مست دلدارم هزار بار برای
حسین جان دارم من آن غلام سیاهم
که رو سفید شوم چو سر به خاک قدوم
حسین بگذارم ز جان نثاری عابس
گرفته ام الهام که در جهاد
شجاعانه راه بسپارم منم که فطرس پر سوخته
به محضر دوست همیشه وقت سلامش
گرفته آمارم قسم به بوسۀ احمد
به زیر غبغب او برای بوسه ای از
گرد پاش بیمارم به زلف باد صبا
آشیانه می سازم که هست حامل انفاس
قدسی یارم دخیل بادۀ سقّای
تشنه می بندم چنانچه تشنۀ صهبای
آن علمدارم خوشم که بر سر
خود تاج انّما دارم ز آل فاطمه
ارباب انبیاء دارم
ز کوی دوست خوشم
هر بلا بگیرم من دلی دهم جگری
مبتلا بگیرم من هزار سر شوم و روی
نیزه بنشینم پیاله ای چو ز جام
بلا بگیرم من به اعتبار چهل سال
نوکری اینک سزاست تذکرۀ کربلا
بگیرم من خدا نیاورد آندم
که در همه عمرم به غیر راه شهید
ولا بگیرم من نه در خوشی بشوم
گم نه در بلا نا شکر پیام لطف ز هر
ابتلا بگیرم من پل صراط که مشکل
ترین گذرگاه است به سادگی ز حبیبم
صلا بگیرم من چو داد هم وزن موی
او نقره نشسته ام ز قدومش طلا بگیرم من سؤال رزق خدا
هم سلیقه می خواهد گدا ز لقمه ای
از آن عقیقه می خواهد میان خانۀ زهرا
عجب صفایی بود سرور و شرور و شعف
ورد آشنایی بود ز طاق عرش معلّی
ستاره می بارید هبوط نور در آن
بیت روشنایی بود ز آسمان به زمین
نه که از زمین به سما شعاع تابش خورشید
ماجرایی بود قدوم عرشی سلطان
عشق در یثرب به روی بال ملائک
عجب خدایی بود بنای روضه از آن
جا گذاشت پیغمبر که بوسه زد به
گلویش چه روضه هایی بود به سینه می فشرد
مصطفی حسینش را که روی سینۀ احمد
چه کربلایی بود چه مایه ای ز سر
انگشت جدّ خود نوشید ز رنگ می الوان
لبش حنایی بود ولادت پسر
فاطمه تماشایی است شهادت پسر
بوتراب غوغایی است
محمودژوليده
امام حسین(ع)-ولادت
سرود قمری عاشق نوید میلاد است
بشیر خوش خبر روز عید میلاد است
نماز شكر اقاقی به سمت قبله ی نور
وضو گرفتن مریم ز آب دجله ی نور
نسیم صبح، به جشن ترانه آمده است
به سوی شهر مدینه شبانه آمده است
سر مناره ی گل قاصدك اذان داده
مسیر مزرعه ی سیب را نشان داده
صدای چاوش ناقوس می رسد بر گوش
چراغ صومعه را باد می كند خاموش
ز عطر سیب تمام مدینه مدهوش است
درخت تاك در آغوش باغ بیهوش است
عجب شبی، همه جا رد نور می بینم!
عجب شبی، چقدر كوه طور می بینم!
شبی بزرگ، شب آفرینش مهتاب
شب تجلی ذات مقدس ارباب
شب تبسم خالق برای خلقت عشق
شب سجود ملائك به پای حضرت عشق
چه افتخار عظیمی ست بهر اهل سما
شوند خادم دربار سید الشهدا
شب شكفتن گلخنده ی لب مولا
شب ظهور مسیحای حضرت زهرا
سكوت پنجره ها منطقی و سنجیده
حسین داخل گهواره تازه خوابیده
ستاره ها همه مات كران چشمانش
شدند معتكف آسمان چشمانش
هزار یوسف مصری اسیر لبخندش
هزار حاتم طائی فقیر لبخندش
غرور حیدری اش جلوه ای ز ایمانش
بهشت اصلی فطرس، بهشت چشمانش
حسین فاطمه تا خنده بر پیمبر كرد
تمام آینه ها را همیشه كافر كرد
ضریح لعل لبش بوسه گاه پیغمبر
شكسته قلب دقایق ز آه پیغمبر
كنار زخم جگر كاسه ای نمك می دید
لبان كودك خود را ترك ترك می دید
تبسم نبوی از لبان شان افتاد
به یاد روضه ی دندان و خیزران افتاد
امام حسین و حضرت عباس(ع)-ولادت
امشب برای فاطمه گوهر رسیده است
شادی به قلب و جان پیمبر رسیده است
حیدر نظاره كن كه دلبر رسیده است
مژده بده حسن برادر رسیده است
كوری چشم دشمن زهرا و مرتضی
حالا دوباره فاطمه مادر شده خدا
او آمده تا كه خدایی كند مرا
مشغول كسب و كار گدایی كن مرا
بال و پرم دهد هوایی كند مرا
امشب زلطف كرببلایی كند مرا
او امده تا كه مرا مبتلا كند
عاشق ترین گدا كند و پر بها كند
ای مدعی جذبه ی روحانی اش ببین
بالاترین رتبه ی عرفانی اش ببین
از كودكی قاری قرانی اش ببین
عشاق این قبیله ی سلمانی اش ببین
مجنون اگر كه خواستی ز ایرانی اش بخوان
اسلام ما همه زمسلمانی اش بدان
این بزم عیش بایم چه عالی است
اینقدر عالی است كه گویا خیالی است
فطرس به گریه گفت كه بالم چه بالی است !
جایش چقدر خواهر ارباب خالی است
این بزم عیش بی می و ساغر نمی شود
كامل بدون تك یل حیدر نمی شود
آن تك یلی كه علمدار كربلاست
ساقی خیمه ها و سپهدار كربلاست
امید بچه هاست و سردار كربلاست
عشق حسین و زینب و غمخوار كربلاست
از مادر ادب ادب آفریده اند
یك بار جز احد ز او كی شنیده اند *
وقتی رسید شادی به این انجمن رسید
پایان غصه و درد و محن رسید
خنده به لبهای حسین و حسن رسید
حیدر به غمزه گفت - عجب ...مثل من رسید !
سائل بیاورید كرم بی حساب شد
دوران مستی و می و جام و شراب شد
كودك كه در خانه ی مولا بزرگ شد
با مهر و حب حضرت زهرا بزرگ شد
تحت تعلم حسنین تا بزرگ شد
شیری برای روز مبادا بزرگ شد
مشكی به دوش گرفت و به آب زد
مرحم به زخم های وجود رباب زد
رفت و نیامد و به حرم التهاب شد
رویای اب بود كه دیگر سراب شد
با تیر حرمله علی اش تا كه خواب شد
شرمنده از خجالت او افتاب شد
حالا حسین یكه و تنها و دشمنان
صحبت ز سنگ های زمخت و سر سنان
مظلوم واقع شد عاقبتش هم غریب شد
عیسای خانواده شد و بر صلیب شد
در سجدههای عاشقی خدالتریب شد
جرمش چه بود حسین كه شیب الخضیب شد ؟
زینب كه بعد از او پیام اورش شده
یك شیرزن كه یك تنه خود لشگرش شده
((حقش نبود كعبه ی نیلوفرش كنند))
در طول آن سفر مدام مضطرش
یكباره بی برادر و بی معجرش كنند
بر نیزه سایه ی بالا سرش كنند
ياسرمسافر
امام حسین(ع)-ولادت
ای دلنواز قاری قرآن خوش آمدی
در بیت وحی با لب خندان خوش آمدی
ای العطش ترانه ی قبل از ولادتت
مادر فدات با لب عطشان خوش آمدی
ای تشنه! شیر مادرت از غصه خشك شد
از بس كه بود صوت تو سوزان خوش آمدی
گریه مكن كه كشته اشك خدا شدی
خون خدا ! به جمع شهیدان خوش آمدی
اشك تو از تلاطم دریاست بیشتر
ای آشنای ابر بهاران خوش آمدی
میلت لبن زدست پیمبر مكیدن است؟
ای جرعه نوش ختم رسولان خوش آمدی
اینجا مدینه است سر آغاز كربلا
شش ماهه! آمدی؟ چه شتابان؟ خوش آمدی
این گونه كه تو سر زده از ره رسیده ای
گویا حدیث غربت مادر شنیده ای
دریای رحمتی كه به آیات گفته اند
چشمان توست جان روایات گفته اند
طوفان ترنُمی ز نفس های گرم تست
این را یكی ز خیل كرامات گفته اند
چشم طمع به دست كریم تو بسته اند
آنان كه از بَضاعت مُزجاة گفته اند
صدها هزار حور و ملك مِدحت ترا
با صد هزار فخر و مباهات گفته اند
آئینه را مقابل بابا گذاشتی
وقتی سخن ز مومن و مرآت گفته اند
پیش از فَیاسُیوف خُذینی به محضرت
شمشیرها سلام ملاقات گفته اند
آنان كه با نوای تو پیمان گذاشتند
لبیك تو به نغمه ی هیهات گفته اند
ای عالمی فدای تو لبیك یا حسین
گوید به تو
خدای تو لبیك یا حسین
تو كوه نور را به تماشا كشیده ای
موسی و طور را به تماشا كشیده ای
باید حدیث عشق تو فهمید و جان سپرد
درك و شعور را به تماشا كشیده ای
از بس نبی به غبغب تو بوسه بوسه زد
جشن و سرور را به تماشا كشیده ای
استادگی كوه ز اوج وقار توست
مجد و غرور را به تماشا كشیده ای
با استقامتی كه تو داری به راه عشق
قلب صبور را به تماشا كشیده ای
هر كس تو را شناخت خدا را شناخته
درک و حضور را به تماشا کشیده ای
بعد از پدر وجود امامان ز نسل توست
صبح ظهور را به تماشا كشیده ای
تو با شفای فطرس بشكسته بال و پر
غلمان و حور را به تماشا كشیده ای
با قطره های آب ز دست مباركت
چشمان كور را به تماشا كشیده ای
نجوایت از حبیب، مسیحی دوباره ساخت
تا نفخ و صور را به تماشا كشیده ای
بی خود نبود محرم اسرار شد زهیر
رمز عبور را به تماشا كشیده ای
با روضه ات قیامت كبرا به پا مكن
شور و نشور را به تماشا كشیده ای
ای هم اراده ی تو خدا یابن بوتراب
توحید نیست از تو جدا یابن بوتراب
ای آبشار چشم غزل یا اباالعطش
وی اعتبار صبح ازل یا اباالعطش
نوشانده ای به لشكر خود روز تشنگی
شیرین تر از شراب عسل یا اباالعطش
حب تو هم پیاله ی حب خدا حسین
ای تشنه ات تمام ملل یا اباالعطش
شش ماهه ی تو ساقی آب حیات شد
وقتی چشید طعم بغل یا اباالعطش
طفل رضیع سخت تر از ذوالفقار شد
وقتی رسید روز عمل یا ابا العطش
سقای تو به تیغ امان نامه كشته شد
این شرم داشت هُرم اجل یا ابالعطش
آخر به روی ماه امان نامه می زنند؟
ماه حرم کجا و دغل یا ابالعطش
ای اكبرت پیمبر اعظم به كربلا
احمد نداشت این همه یل یا اباالعطش
گر زینب تو آینه ی فاطمی نبود
بودی تو بی شبیه و بدل یا اباالعطش
بی پنج تن مباهله ات با صفا نبود
آورده ای مثل به مثل یا اباالعطش
این كوفیان همان سپه نهروانی اند
دارند بغض روز جمل یا اباالعطش
ای دجله و فرات عطشناک حنجرت
آب حیات مانده ز امساك حنجرت
زیباترین ترانه دم نینوای تو
قالوا بلی همان شرف كربلای تو
نجوای استغاثه ات آهنگ نوحه داشت
وقتی رسید سینه زن خیمه های تو
تو یك تنه تمام طنین ولایتی
قرآن نشسته با همه عترت به پای تو
بی عشق تو بهشت خدا فلسفه نداشت
احیاگر ولای علی شد ولای تو
دین خدا بدون تو بی سرنوشت بود
ای تا بهشت دین خدا مبتلای تو
دین خدا كه تكیه گهش نیزه ی تو بود
احیا شد از غریب ترین روضه های تو
از ساربان ناقه ی بی ساربان مپرس
شد تازیانه قاتل نام و صدای تو
بی خود نبود بر همه اعضات بوسه رفت
تكثیر شد به كرب و بلا دست و پای تو
تیغ ستم گلوی تو را شرحه می كند
جاری ست در گلوی تو خون خدای تو
در خون خویش غسل شهادت كنی حسین
ای بی كفن فدای تو و بوریای تو
روز ولادتت به تن تو حریر بود
روز شهادتت كفن تو حصیر بود
محمودژوليده
امام حسین(ع)-ولادت
امشب شب نزول تمام ملائک است
باور کنید بخت، به کام ملائک است
هم کوثـر ولایـت و هم بادۀ بهشت
پیوسته بحر بحر به جام ملائک است
بــارد بـرات عفــو الهـی ز آسمـان
صبح قیامت است، قیام ملائک است
بر هـر ملک کـه مینگرد از چهارسو
چشمش به ماه روی امام ملائک است
امشب ز صد هزار شب قدر، بهتر است
قنداقـۀ حسین بـه دسـت پیمبر است
ملک وسیـع حـق، یـم عفو عنایت است
لبریــز، آسمــان ز فـروغ ولایـت است
هر سورهای که مینگرم صورت حسین
هر آیـه در ولادت او یـک ولایت است
نور حسین، ارض و سما را به بر گرفت
این نور، همچو نور خدا بینهایت است
دوران تیـرگی و ضلالت بـه سر رسید
امشب شب طلوع چراغ هـدایت است
این شمع جمع محفل اولاد آدم است
این کشتی نجـات غریقان عالم است
پیغمبـران همـه شـده محو نظارهاش
صف بستهانــد دور و بـر گاهـوارهاش
این است آن سپهر ولایت که وقت صبح
خورشید و ماه گشته به دور ستـارهاش
خلـق زمیـن و اهـل سمـاوات، تـا ابد
مرهون لطف و مرحمت بـیشمارهاش
بالله عجیب نیست که در روز رستخیز
دوزخ بهشت گـردد بـا یـک اشارهاش
در روز حشر با کَرَم خود چهها کند
ترسـم ز نار، قاتل خود را رها کند
ملک وجود بسته به یک تار مـوی او
گل کرده بوسههای محمّد به روی او
این است کعبـهای که تمامی کائنات
بگرفتهانــد دست توسـل به سوی او
صورت نهد به خـاک قدمهـاش آبرو
تـا کسب آبــرو کنــد از آبــروی او
هرجــا کـه انبیـا بنشیننـد دور هـم
باشد چراغ محفلشان گفتوگوی او
باید نـدا دهیم کـه عالم حسینی است
بالله قسم! رسول خدا هم حسینی است
امام حسین(ع)-ولادت
جهان گردیده دریای كرامت
شب جشن است یا صبح قیامت
تو گویی ملك نامحدود هستی
چراغانی ست از نور امامت
ملك، جن، آدمی بستند امشب
سراسر بر نماز شكر قامت
بهشت وحی، آبادِ حسین است
مبارك باد، میلاد حسین است
عروج کل هستی تا حسین است
محمد گرم شادی با حسین است
تمام آرزوهای محمد
تمام هستی زهرا حسین است
نماز شكر خلقت، شادمانی
دعای آفرینش، یا حسین است
محمد در بغل آیینه دارد
علی قرآن به روی سینه دارد
سلام الله بر قدر و جلالش
خدا را چشم بر ماه جمالش
پر جبریل میسوزد به برقی
كند گر قصد معراج كمالش
زمان تا حشر با مهرش هم آغوش
قیامت هم بود صبح وصالش
لبش سرچشمۀ نوش محمد
عروجش بر سر دوش محمد
لبش با دوست در راز و نیاز است
ولای او قبولی نماز است
میان انبیا تا صبح محشر
محمد زین ولادت سر فراز است
ز كوی او همه درهای رحمت
به روی انس و جان پیوسته باز است
قیامت، در قیامت بندۀ اوست
شفاعت لاله زار خندۀ
اوست
به شعبان المعظّم ماه دادند
بشر را رهبری آگاه دادند
به جسم آفرینش جان تازه
به چشم دل چراغ راه دادند
به ثارالله، ثارالله دیگر
به وجهالله، وجهالله دادند
محمد نقش لبخندت مبارك
علی میلاد فرزندت مبارك
دل عالم گرفتار حسین است
محمد محو دیدار حسین است
به بازار محبت صحنه صحنه
دوصد یوسف خریدار حسین است
خدا با دست قدرت تا قیامت
علم گیرو علمدار حسین است
دو عالم سایهای از پرچم اوست
محرّم نه، زمان ماه غم اوست
تو خون در جسم توحید آفریدی
تو بانگ ارجعی از حق شنیدی
تو قرآن را ز نوك نیزه خواندی
تو مقتل را به مهد ناز دیدی
تو عزّت را، شرف را، روح دادی
تو ذلّت را سر از پیكر بریدی
تو وقتی بر شهادت خنده كردی
تمام انبیا را زنده كردی
شهادت بوسه زد بر پیكر تو
ولادت یافت خون از حنجر تو
چهل منزل به دنبال خدا رفت
به نوك نیزة دشمن سر تو
به حلق تشنهات، قرآن هماره
خورد آب حیات از ساغر تو
شهادت میدهم نزد خدایت
تو خون دادی، خدا شد خونبهایت
تو خود احیا گر اسلام نابی
درون تیرگیها آفتابی
تو در رگهای قرآن خون پاكی
تو بر گلزار سبز وحی آبی
تو در هر فصل ایمان را بهاری
تو در هر نسل روح انقلابی
تو با هر زخم فریاد خدایی
تو روی نیزه هم یاد خدایی
شهادت خطّ سرخ خامۀ ماست
خط تو، مشی تو، برنامۀ ماست
پس از هیهات منّا الذّلة تو
كفن پیراهن و خون جامۀ ماست
هزار و نهصد و پنجاه زخمت
به موج خون زیارتنامۀ ماست
تو حجّی، تو صلاتی، تو زكاتی
تو اسلام محمد را حیاتی
خوشا آنانكه در خون پا فشردند
به عشقت از دل و جان سر سپردند
به دین زندۀ ما مرده آن است
كه گوید كشتگان عشق مردند
همیشه میوههای نخل میثم
ز خون عاشقانت آب خوردند
ویَبقی وجه ربّك دولت تو است
تمام آفرینش ملت تو است
غلامرضاسازگار
امام حسین(ع)-ولادت
دلبری که خرید دل ها را
با نگاهش کشید دریا را
آسمان داشت میل عطر زمین
و زمین داشت میل بالا را
پر پرواز من شکست امروز
تا بگیرد شفای فردا را
فطرسانه دخیل می گیرم
پر قنداق طفل زهرا را
کودکی آمده رقم بزند
سهم دیوانگی دنیا را
عقلم از اختیار افتاده
مثل مجنون که دید لیلا را
می رود تا به آسمان فریاد
آسمان نه، بگو حسین آباد
شب تاریک در به در شده است
روشنی آمده سحر شده است
فاطمه مادرانه می خندد
مرتضی باز هم پدر شده است
گفته پیغمبر از حسینم من
جمع ما هر دو یک نفر شده است
با بغل کردن حسین خودش
بین خانه حسین تر شده است
لب او را چقدر می بوسد
آتش شوق بیشتر شده است
کوری چشم مردمان حسود
دومین طفل هم پسر شده است
بوی کرب و بلا گرفته زمین
در مدینه نزول عشق ببین
مسعود اصلاني
امام حسین(ع)-مدح
اگر چه بال و پر ناتوانمان دادند
ولی برای پریدن زمانمان دادند
خبر دهید دوباره به بال فطرس ها
مجال پر زدن آسمانمان دادند
به احترام ملائك امانت حق را
به دست فاطمه ی مهربانمان دادند
بدون واسطه امشب كنار سجاده
تمام حُسن خدا را نشانمان دادند
قسم به بوسه ی لب های سبز پیغمبر
برای بردن نامت زبانمان دادند
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
برای آن كه بیابیم ما خدایت را
گرفته ایم نشانی ردَپایت را
برای آن كه به سمت خدایشان ببری
گرفته اند ملائك نخ عبایت را
و جبرئیل دلش تنگ می شد ای آقا
نمی شنید اگر یك شبی صدایت را
فرشتگان مقرب هنوز حیرانند
تو را به سجده درآیند یا خدایت را
زمین به دور خودش چرخ می زند تا كه
نشان دهد به سماوات كربلایت را
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
به بوم عشق به مژگان تر كشید تو را
به وقت نافله های سحر كشید تو را
نه از برای زمین ها و آسمان ها بود
فقط برای خودش بود اگر كشید تورا
تو را مشاهده كرد و اسیر رویت شد
كه از جمال خودش خوب تر كشید تورا
تو مثل جام پر از عشق و عاشقی بودی
كه زینب آمد و یكباره سر كشید تورا
برای آن كه نشان زمینیان بدهد
سوار نی شدی و در سفر كشید تورا
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
تو آسمان بلندی و ما كبوتر ها
نمی رسند به بالای بامتان پرها
بدون بردن نام تو بی نتیجه بود
توسَل سر سجاده ی پیمبرها
شریعت از سخن تو حیات می گیرد
تویی كه جاذبه بخشیده ای به منبرها
تو جای خود كه قیامت كسی نمی داند
كجاست حدِّ نصاب مقام قنبرها
تو مثل كعبهی سیّار آسمان بودی
كه در طواف تو بودند جمله ی سرها
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
تو بی كران، تو بلندی، تو آسمان، تو صعود
تو آفتاب، تو دریا، تو آب هستی و رود
حكایت من و چشمم حكایت عبد است
حكایت تو و چشمت حكایت معبود
و قبل از آن كه شود جبرئیل حاجی عشق
كبوتر حرمت بود و كربلایی بود
یكی ز گریه كنان مُحرمت موسی
یكی ز مرثیه خوانان ماتمت داود
به نیت همهی خانواده پیغمبر
«حسین منی انا من حسین» می فرمود
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
رسیده است زمان غروب عاشورا
چه می كشد ز وداع تو زینب كبری
تو روی شانهی جبرئیل منزلت داری
به زیر این همه نیزه چه می كنی آقا؟
میان این همه نیزه كه رو به پایین اند
صدای زینب كبراست، می رود بالا
حسین توست بله، باورش اگر سخت است
مُرمّل بدماء و مُقطّعُ الأعضا
كنار چشم ملائك به سمت تو خم شد
گذاشت روی گلوی بریده لب ها را
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق خوش به حال خدا
امام حسین(ع)-مدح و ولادت
روز ازل که قسمت ما را نوشته اند
ما را به نام حضرت دریا نوشته اند
کار جنون ما به تماشا کشیده است
ما را غبار محمل لیلا نوشته اند
بر روی بال های تمام فرشتگان
از سرگذشت عاشقی ما نوشته اند
یوسف کجاست تا سر خود را فدا کنیم
ما را ز دودمان زلیخا نوشته اند
گیرم نوشته اند که ما هم کسی شویم
تنها به خاطر دل زهرا نوشته اند
روز ازل مقابل اسمی که تا ابد
یک یا حسین گفته مسیحا نوشته اند
هم چون تو را نه این که دو عالم ندیده است
مثـل تو را به خاک
خدا هم ندیده اسـت
آن جلوه ای که نور تو را آفریده است
در پیش خویش قبله نما آفریده است
حتی تمام بود و نبودی که هست و نیست
محض گل جمال شما آفریده است
یک کعبه را برای خودش خلق کرده است
شش گوشه را به خاطر ما آفریده است
تا قبله را برای همیشه نشان دهد
در خاک خویش کرببلا آفریده است
جبریل زیر پای تو فهمیده است غیب
این بال را برای کجا آفریده است
مردم خدا شنیده ولیکن ندیده اند
ما دیده ایم آن چه که مردم شنیده اند
تو انتهای جاده قالوا بلی شدی
زهرا شدی علی شدی و مصطفی شدی
روزی که هر فرشته بر آدم به سجده رفت
ای سر ناگشودۀ حق بر ملا شدی
در سایه سار جلوه ات عباس قد کشید
یعنی چقدر بی حد و بی انتها شدی
ما قسمت همیم خدا خواست این چنین
ما بر تو مبتلا تو به ما مبتلا شدی
ما قسمت همیم که با عمر روزگار
ما دردمند عشق و تو دارالشفا شدی
دیدی که بی کسیم و نداریم دل خوشی
همسایۀ قدیمی این چشم ها شدی
چون فطرسیم گر چه به زنجیر می شویم
شکر خدا به پای شما پیر می شویم
روز الست، روز ازل، لحظه های عشق
روزی که آفریده شد همه عالم برای عشق
روزی که آفرینش گیتی تمام شد
آغاز شد به دست خدا ماجرای عشق
بودیم گر چه در دل سر گشتگان ولی
کم کم شدیم بین همه آشنای عشق
چشمی میان آن همه ما را سوا نمود
دل را ربود و داد دلی مبتلای عشق
دستی به روی شانۀ مان خورد و ناگهان
ما را صدا نمود کسی با صدای عشق
روز الست لحظه ی آغاز عاشقی
ما را خدا نمود اسیر خدای عشق
عکس خدا نشسته بر آیینه هایمان
روز ازل حسینیه شد سینه هایمان
هستی بهانه بود كه سِرّی بیان شود
مستی بهانه بود كه ساقی عیان شود
خلقت ادامه یافت و رازی گشوده شد
تا معنی وجود زمین و زمان شود
با دست غیب برق ظهورت نوشت عشق
وقتش رسیده نوبت دیوانگان شود
قلب مدینه می طپد از خاك پای تو
جارو كش همیشه ی این آستان شود
حتی بهشت با سر مژگان رسیده است
تا قبله گاهِ وسعت هفت آسمان شود
تو حیدری، تو فاطمه ای، تو پیمبری
سوگند بر خدا كه خداییش محشری!
بی تو هزار گوشه ی دنیا صفا نداشت
اصلاً خدا بدون تو این جلوه را نداشت
گیرم هزار کعبه خدا خلق می نمود
چنگی به دل نمی زد اگر کربلا نداشت
حتی ز معجزات مسیحا خبر نبود
مشتی اگر ز خاک قدوم شما نداشت
بی تو هوای خانه ی زهرا گرفته بود
این قدر جلوه جاذبه ی مرتضا نداشت
شکر خدا که خانۀ تان هست روی خاک
ور نه زمینِ تیره که دارالشفا نداشت
مجموعه ی خصائل بی انتها شدی
یك جا تمام سلسله ی انبیا شدی
گیرم بهار نیست دمی جان فزا که هست
گیرم بهشت نیست غبار شما که هست
بر خشت خشت كعبه نوشتند با طلا
گیرم كه قبله نیست ولی كربلا كه هست
در ازدحام خیل گدا جا اگر کم است
تشریف آورید دو چشمان ما که هست
جایی اگر نبود خدا را صدا کنید
باب الجواد و سایه ی ایوان طلا که هست
کوتاست سقف عالم اگر وقت پر زدن
غم نیست روی گنبد و گلدسته ها که هست
خوش گفته اند قطره که دریا نمی شود
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
تو آمدی قیامت کبری رقم زدی
بر تارُک همیشه ی عالم علم زدی
می خوستی كه رَشك بَرَند دیگران به من
زلف مرا گره به نسیم حرم زدی
حس می کنم میان دلم بوی سیب را
از آن زمان که در حرمِ دل قدم زدی
می خواستی که شعله بگیریم بی امان
آتش به جان هر غزل محتشم زدی
با شیر، طعم روضه تان را چشیده ام
وقتی سری به چشم ترِ مادرم زدی
مجنون کوچه های غمم دست من بگیر
دل تنگ دیدن حرمم دست من بگیر
تو تشنه و دریغ ز یک جرعه آب، آه
تو تشنه و تمامی صحرا سراب، آه
در زیر نیزه های شکسته نهان شدی
با زخم های تازه تر و بی حساب، آه
یک سو صدای العطش آرام می رسید
یک سو صدای هلهله ها در شتاب، آه
یک سو صدای ضجه ی زینب بلند بود
یک سو صدای مادرت اما کباب، آه
یک سو علم به خاک و علمدار غرق خون
یک سو به روی نیزه عزیز رباب، آه
كم كم نگاه بر بدنت سخت می شود
كم كم نفس زدنت سخت می شود
محسن عرب خالقي
امام حسین(ع)-ولادت
باز از عرش غزل های مرا آوردند
شیشۀ ناب عسل های مرا آوردند
باز آغوش در آغوش دلم را بردند
طعم شیرین بغل های مرا آوردند
باز هم هیئتیانِ من و جشن ارباب
باز هم بچه محل های مرا آوردند
باز هم کرببلا، عشق، زیارت، ارباب
باز هم خیر العمل های مرا آوردند
آن طرف وسعت من عرش حسین است ولی
این طرف حداقل های مرا آوردند
وسعت روز مرا روز جزا می آرند
چون مرا از سفر کرببلا می آرند
ناز این آینۀ پنج تنت کشته مرا
ناز زهرا و علی و حسنت کشته مرا
از عقیق یمنت زیر زبانم بگذار
جلوۀ سرخ عقیق یمنت کشته مرا
سجده بر نیزۀ تو روح مرا بالا برد
به خدا شیوۀ عاشق شدنت کشته مرا
دلبری کرده مرا پیرهن سبز حسن
منتها سرخی این پیرهنت کشته مرا
تو همان اشک منی؛ می روی و می آیی
که همین رفتن و این آمدنت کشته مرا
تو همان کشتۀ عشقی که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که جهان خرم از اوست
بین اسماء خدا اسم شما شیرین تر
با شما خواندن اسماء خدا شیرین تر
چهارده چشمۀ شیرینِ شفا هست ولی
به خدا دست شما هست شفا شیرین تر
آی حاجی به غم زمزم ما لب تر کن
که به والله بُوَد زَمزم ما شیرین تر
سعی در کعبۀ شش گوشه نمودم اما
نچشیدم به جز این سعی و صفا شیرین تر
مانده ام تا که در خانۀ تان پیر شوم
چون بُوَد میوۀ این کرببلا شیرین تر
میوۀ کرببلا خون شهید است شهید
عشق یک عالمه مدیون شهید است شهید
تو که یک گوشۀ چشمت غم عالم را بُرد
نم اشکت گنه حضرت آدم را بُرد
از بهشت تو چه گوییم که از روز ازل
روضه ات را که خدا خواند؛ جهنم را برد
شیشۀ عطر شما در دل آدم که شکست
عطر انفاس بهشتت دل آدم را برد
هر که از کرببلا رفت محرم را باخت
هر که در کرببلا ماند محرم را برد
زمزم کعبه پس از کرببلا شیرین شد
اشک شش ماهۀ تو شوری زمزم را برد
تو که رفتی به خدا چادر خیمه افتاد
و سپس باد جفا معجر مریم را برد
کینه های عرب از بدر و حنین و اُحُدَت
ساربانی شد و انگشتر خاتم را برد
آه انگشتر تو دست جسارت افتاد
بعد از آن پیرهنت نیز به غارت افتاد
رحمان نوازني
امام حسین-امام سجاد-حضرت عباس(علیهم السلام)-ولادت
ماه عشق است ماه عشاق است
ماه دل های مست و مشتاق است
درِ میخانهی کرم شد باز
الدخیل، این حریمِ رزاق است
ریزه خوارش فقط نه اهل زمین
جرعه نوشش تمام آفاق است
بی حساب است فضل این ساقی
شب جود و سخا و انفاق است
بین دل های بیدلان امشب
با سر زلف یار میثاق است
شب زلف مجعدش «والّیل»
صبح چشمش به عالم اشراق است
«قبره فی قلوب من والاه»
حرمش قبله گاه عشاق است
ماه شعبان رسید! ماه سه ماه
کربلا می رویم! بسم الله
السلام ای پناه مُلک و مکان
در ید قدرتت عنان جهان
رفته قنداقه ات به عرش خدا
تشنۀ پای بوسیات همگان
در طوافت قیامتی شده است
می رسد هر فرشته با هیجان
پَر قنداقة تو می بخشد
پر و بالی به فطرسِ نگران
از سر زلف عنبر افشانت
سدرة المنتهی گرفته ضمان
عطر و بوی ملیح پیرهنت
مانده در خاطر نسیم جنان
بوسه می چیند از لب تو رسول
رحمت واسعه گشوده دهان
از سر انگشت پاک مصطفوی
جرعه جرعه بنوش شیرۀ جان
خواند جدت «حسینُ منّی» را
«وَ أنا مِن حسین» را تو بخوان
با تو جود و شجاعت نبویست
ای شکوه حماسه های عیان
در نمازت شبیه فاطمه ای
بین میدان علی ست جلوه کنان
چشمهای تو مرز خوف و رجاست
قَهر و مِهر تو آتش است و امان
رحمت محض! یا ابا الأیتام!
پدری کن برای عالمیان
ای که آقائی تو بی حد است
باز ما را به کربلا برسان
شب جمعه شمیم سیب حرم
منتشر می شود کران به کران
روضه هایت بهشت اهل ولاست
چشم ما چشمه های کوثر آن
«وَ مِنَ الماءِ کُلُّ شَیءٍ حَیّ»
اشک ها از غمت همیشه روان
السلام ای شهید روز دهم
السلام ای امام تشنه لبان
تا ابد در فراز پرچم توست
خون سرخت همیشه در جَرَیان
کربلای تو از ازل بوده
مبدأ حرکت زمین و زمان
شب سوم رسیدهای، ای ماه!
السلام علیک ثارالله
السلام ای نگین عرش برین
ماه بالا بلندِ ام بنین
گره از گیسوان خود مگشا
هر سر موی توست حبل متین
جذبه های نگاه هاشمی ات
ماه را می کشد به سوی زمین
عبد صالح! مواسی لله!
پدر فضل! روح حق و یقین!
به حضورت گشوده دست، فلک
به قدوم تو سوده عرش، جبین
وقت هوهوی ذوالفقار علی ست
به روی مرکب حماسه نشین
می شود با اشارۀ تو دو نیم
هر کسی آید از یسار و یمین
زینبت «إن یکاد» می خواند
آسمان محو هیبت تو! ببین
کاشف الکرب اهل بیت نبی!
بازوان تواند حصن حصین
ماه من بازوی رشید تو را
که برافراشته است بیرق دین
زده بوسه علی به گریه چنان
بوسه ها چید از آن حسین چنین
نقش باب الحوائجی داری
به روی بازویت شبیه نگین
سائلان تو بی شمارند و...
گوشه چشمی به ما! بس است همین
شب جود و کرامت و بذل است
شب چارم شب اباالفضل است
السلام ای حقیقت جاری
روح تقوا و زهد بیداری
سید السّاجدین شهر رسول
عبد مسکین حضرت باری
روزهایت مجاهدت، ایثار
نیمه شب هات بخشش و یاری
در مناجاتت ای صحیفۀ نور
آیه آیه زبور می باری
همه مجذوب ربنای تواند
محو این سیر و این سبکباری
گوش کن این صدای داوود است
که به شوق تو می شود قاری
پا برهنه به حجّ که می آیی
کعبه را هم به وجد می آری
در شکوه و حماسه بی مثلی
خطبه هایت زبانزدند آری
واژه های تو تیغ برّانند
ثانی حیدری و کراری
شام و کوفه به لرزه افتادند
سرنگون پایۀ ستمکاری
در مصاف تو سهم دشمن دون
چیست غیر از مذلت و خواری
وارث عزت و سخای حسین
ای که بعد از عمو، علمداری
به محبان خود نظر فرما
بیشتر موقع گرفتاری
رو سیاهی من گذشت از حدّ
تو برایم مگر کُنی کاری
در نماز شبت دعایم کن
تو عزیزی تو آبروداری
دلم از بند هر غم آزاد است
شافع من امام سجاد است
شد روا حاجت همه، ما! نه
کربلا شد نصیب ما یا نه؟
رزق ششگوشه می دهند امشب
کِی شنیده گدا ز آقا: نه
کربلا رفته در شب جمعه
می شناسد مگر سر از پا؟ نه
کربلا می روی بخوان روضه
روضه های جوان لیلا، نه
زخم ها التیام پیدا کرد
زخم فرق دوتای سقا، نه
التیامِ دمادمِ سیلی
می دهد فرصت تماشا؟ نه
از شب خیزران مگر مانده
لب و دندان برای بابا؟ نه
زینب است و نوای جان کاهش
ذکر أین بقیة اللهش
يوسف رحيمي
امام حسین(ع)-ولادت
چه سایه سار پر از لطف و رحمتی داری!
به جمع سایه نشینان عنایتی داری
غبار تربت تو با دم مسیح یکی ست
عجب دوای عجیبی چه تربتی داری!
در آن جمال علی وار و نور زهرایی
عجب شکوه و جلالی چه هیبتی داری!
به عشق تو همه عالم شده حسینیه
چقدر مجلس روضه، چه هیئتی داری!
بدون این که عتابم کنی، عطا کردی
چقدر خوب و کریمی چه عادتی داری!
چقدر بنده نوازی چقدر آقایی!
چقدر حضرت آقا شبیه زهرایی!
کبوتر دل من پر زده به سوی حرم
مگر که اوج بگیرد دوباره روی حرم
خدا کند که بیایم دوباره پا بوست
خدا کند که نمیرم در آرزوی حرم
اگر چه خیر ندیدی تمام عمر ز من
وجود من زده لطمه به آبروی حرم ...
... تو را دوباره قسم می دهم به عبّاست
تصدّقی سرِ حضرتِ عموی حرم
بده اجازه شبی باز زائرت باشم
و روی خاک بیافتم به روبروی حرم
منی که خاک توام دلبر ثریّایی
تویی در اوج، که آقا شبیه زهرایی
در اعتکاف نشستم به پای چشمانت
منی که بوده دلم مبتلای چشمانت
هزار بار بگردان مرا به دور سرت
فقط به خاطر درد و بلای چشمانت
اشاره ای نه، نگاهی نه، من دلم راضی ست
به یک بهم زدن پلک های چشمانت
تو آمدی و علی و پیمبر و زهرا
شدند زائر کرب و بلای چشمانت
تو یک نگاه کن آقا ببین که بعد از آن
هزار بار بمیرم برای چشمانت
علی تو را بغلت کرد و مات روی تو شد
صدا زد ای گل بابا فدای چشمانت
و خیره ماند روی چشم های رویایی
به اشک شوق صدا زد شبیه زهرایی
تمام محو تماشا شد عالم ایجاد
دمی که قابله قنداقه را به زهرا داد
مدینه سبز شد و خانه سبز و دنیا سبز
و با حضور تو شد این جهان حسین آباد
شب تولدت آقا تولد گریه ست
شبی که پرده ز چشمان مادرت افتاد
تو را گرفت غریبانه بین آغوشش
به روی دست شریفش تو را تکان می داد
و دید لحظه ی تلخ غروب عاشوراست
شکست بین گلوی شریف او فریاد
)هوا ز باد مخالف چو قیرگون می شد
حسین فاطمه از اسب بر زمین افتاد(
و دید جسم تو را که میان صحرایی
به سینه می زد و می گفت: عشق زهرایی ...
امام حسین(ع)-ولادت
گله و گریه ام از مصرع آهی طی شد
شب باران زده با نور نگاهی طی شد
بین موی تو گرفتار شده دست و دلم
روز من در گذر از راه سیاهی طی شد
دائم الخمر شراب لب تو بودم کاش
عمر، در حسرت انجام گناهی طی شد
نمک چشم مرا زخم زبان می فهمد
طول درمان دلم با دو سه ماهی طی شد
کاش در شیشه ی ما گرمی آتش باشد
"عاشقی شیوه ی رندان بلا کش باشد"
عاشقی جز گذر از عقل ندارد راهی
عقل در مذهب من نیست بجز گمراهی
رود اشکم همه ی دار و ندارم را شست
نیست در سینه ی من بار بقدر آهی
یاد تو دست گرفت از نفس افتاده
نیست در راه جنون بهتر از این همراهی
دست این نامه اگر بر پر فطرس نرسید
مطمئنم که تو از حال دلم آگاهی
منتت بود از آغاز تولد به سرم
"من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم"
نفست داد به این آینه حیرانی را
غمت آورد به این
بادیه ویرانی را
بست پشت در فردوس الهی آدم
به ضریح کرمت توبه ی بارانی را
حاتم آن وقت که در روضه ات آمد فهمید
بر سر سفره ی تو معنی مهمانی را
ما که از قافلۀ مست ترین ها هستیم
از تو داریم همه مهر مسلمانی را
خاک تو مهر مسلمانی ما شد آقا
سفرۀ درد دلم پیش تو وا شد آقا
پنجمین راه رسیدن به خدا یعنی تو
پنجمین کشتی دریای بلا یعنی تو
عابر کوچۀ حیرانی تو یعنی ما
نور شب های پریشانی ما یعنی تو
با تو زنجیر توسل به خدا کامل شد
آخرین حلقۀ اصحاب کسا یعنی تو
همه در آینه ها روی تو را می بینند
کاظمین و نجف و کرب و بلا یعنی تو
من به مستیِ میِ علقمه کردم عادت
"ساقیا آمدن عید مبارک بادت"
امام حسین(ع)-ولادت-رباعیات
ای آن که تو را حُسن خداداد بود
میلاد تو جلوه گاه ایجاد بود
ما را به نگاه لطف خود شادان کن
امروز که قلب فاطمه شاد بود
×××
امشب که فضا پُر است از بوی حسین
عطر گل سرخ آید از سوی حسین
ای فطرس پر سوخته احرام ببند
از بهر طواف کعبۀ روی حسین
×××
ما ریزه خور خوان گل فاطمه ایم
پروردۀ احسان گل فاطمه ایم
خاریم ولی به یمن میلاد حسین
صد شکر که مهمان گل فاطمه ایم
×××
از عشقِ حسین تا تکلّم کردند
قدسی نفسان باز تبسّم کردند
از بهر زیارتِ حسین بن علی
در خاکِ قدوم او تیممّ کردند
سيدهاشم وفايي
امام
حسین(ع)-مدح و ولادت نقد هستی را خدا
بر آل طاها هدیه کرد تا علی را غنچه ای
بی مثل و همتا هدیه کرد در بهشت آرزو با
خلقت نور حسین عشق را عشق آفرین
مفهوم و معنا هدیه کرد در سپهر عشق و آزادی
خدای ذوالجلال در پگاه نور خورشیدی
دل آرا هدیه کرد باز بحر بیکرانِ
رحمت حق موج زد گوهری از بحر لطف
خود به زهرا هدیه کرد غنچۀ لب های حیدر
با تبسم باز شد زین گل سرخی که بر
او حق تعالی هدیه کرد عرشیان گفتند از
عرش برین با فرشیان گوشوارِ عرشِ خود
را، حق به مولا هدیه کرد من نمی گویم خدا
گل داد در دست علی بلکه می گویم به
او باغی مصفا هدیه کرد تا حسین بن علی
چشمان خود را باز کرد فطرس بی بال و پر
را بال زیبا هدیه کرد با شکوفائیِ خود
دلدادگان عشق را یک جهان شیدائی و
شور و تمنا هدیه کرد تا دل ما را به نور
خویش نورانی کند مهر او را دست رحمت
بر دل ما هدیه کرد روز اول حق به او
بخشید عرش و فرش را روز آخر او تمام
هستیش را هدیه کرد شکر لله ای «وفائی»
از ولا و مهر او توشه ای بر ما خدا
از بهر فردا هدیه کرد
سيدهاشم وفايي
امام حسین(ع)-مدح و ولادت
هر کسی در پی گم گشته ی ما می گردد
دل جدا می رود و دیده جدا می گردد
بر سر راه چو فطرس به حریم کرمش
دل هر جائی ما در همه جا می گردد
بر لب تشنه او موج زند آب بقا
خضر هم در پی این آب بقا می گردد
ای گل گلشن این عالم ایجاد حسین
خلق را رحمت تو عقده گشا می گردد
به دعای عرفاتت که چو لب باز کنی
خار و خاشاک همی دست دعا می گردد
ای کریمی که ز سرشاری بحر کرمت
پیک جود تو به دنبال گدا می گردد
دل که بر سلطنت کون و مکان راضی نیست
به غبار سر کوی تو رضا می گردد
باده نوشان همه را مژده که از میلادت
در میخانه احسان تو وا می گردد
سيدرضامويد
امام حسین(ع)-ولادت
تا آبشار زلف تو را شب نوشته اند
ما را اسیر خال روی لب نوشته اند
در اعتکاف گیسوی تو سال های سال
مشغول ذکر و سجده و یا رب نوشته اند
در مسجد الحرام خم ابروان تو
مثل فرشتگان مقرب نوشته اند
در محضر نگاه الهی تو مرا
در خیل نوکران مهذَب نوشته اند
شب های جمعه که دل من مست کربلاست
از اشتیاق وصل لبالب نوشته اند
با یک نگاهِ مادرت این جا رسیده ایم
با این دلی که فاطمه مذهب نوشته اند
از هر چه بگذرم سخن دوست خوشتر است
ما را فدای دلبر زینب نوشته اند
من را که بی قرار حرم می کنی بس است
اصلاً مرا غبار حرم می کنی بس است
شرط نزول کوثر رحمت دعای توست
اصلاً تمام خلقت عالم برای توست
بالاتری ز درک تمام جهانیان
وقتی که انتهای جهان ابتدای توست
حتی نداشت روح الامین اذن پر زدن
آنجا که از ازل اثر رد پای توست
بی حب تو کسی به سعادت نمی رسد
رمز نجات اهل زمانه ولای توست
آسوده خاطران هیاهوی محشریم
وقتی رضای حضرت حق در رضای توست
فردوس ماست تا به ابد روضة الحسین
تنها بهشت اهل ولا ، کربلای توست
در آستانة تو کسی نا امید نیست
صحن امیر علقمه دار الشفای توست
از ابتدای صبح ازل فضل می کنی
ما را گدای دست اباالفضل می کنی
وقتی که هست دوش نبی آسمان تو
یعنی تو از پیمبری و او از آن تو
فرزند خویش را به فدای تو کرده است
بسته ست جان حضرت خاتم به جان تو
معلوم کرد نزد همه حرمت تو را
با بوسه های دم به دمش بر دهان تو
فرمود هفت مرتبه تکبیر عشق را
تا بشنود ترنم عشق از زبان تو
آوای «من أحب حسیناً» وزیده است
هر روز پنج مرتبه از آستان تو
ما از در حسینیه جایی نمی رویم
هستیم تا همیشه فقط در امان تو
هر شب نشسته فطرس اشکم به راه عشق
آنجا که صبح می گذرد کاروان تو
این اشک ها برای دلم توشه می شود
اذن طواف مرقد شش گوشه می شود
حال و هوای قلب من امشب کبوتریست
وقتی که کار صحن و سرای تو دلبریست
شب های جمعه عکس حرم زنده می شود
تصویر رقص پرچم و گنبد چه محشریست
ما را اسیر عشق تو کرده، تفضلت
با این حساب کار شما ذره پروریست
با تربت تو کام دلم را گشوده اند
آقا ارادتم به شما ارث مادریست
در ماتم تو محفل اشک است چشم ما
اصلاً بنای هیات ما روضه محوریست
ما سال هاست در غم تو گریه میکنیم
هم ناله با محرم تو گریه میکنیم
يوسف رحيمي
مام حسین(ع)-مدح و ولادت
باز هم شب شده بر خواسته ام «لَم» دادم
این جوابی است که بر نفس، دمادم دادم
علّتش صنعت شعری است اگر پاسخ را
بر تن لفظ دگر کردم و مبهم دادم
در حرارت کده ی عیسوی ات پخته شدم
از دم دم به دم تو چه قدَر دم دادم!
دِرهم دَرهم تو فقر مرا زائل کرد
بعد آن تکیه به دخل پر حاتم دادم
در کرم خانه ی تو هر که بیاید شاه است
این خبر را به همۀ عالم و آدم دادم
مرده ای بیش نبودم که به هوش آمده ام
مثل فطرس ز شراب تو به جوش آمده ام
مهربانی تو را در همه جا جار زدم
پا به جای قدم میثم تمّار زدم
قاب تصویر تو که نورٌ علی نور بُوَد
گوشه ی خانه ی دل بر روی دیوار زدم
فصل حج آمده و دور تو ای کعبه ی دل
چند دوری مَثَل گردش پرگار زدم
وحی آمد که تو مصداق «انا الحق» هستی
این چنین شد که سرم را به روی دار زدم
تا بدانند همه یوسف زهرا آمد
نرخ بالای تو را سر در بازار زدم
یوسفی آمده و باز ترنج آوردند
در خرابات وجود همه گنج آوردند
فاطمه مثل صدف، گوهر نایاب تویی
آفتاب و فلک و انجم و مهتاب تویی
آن که مشغول عبادت شده همچون زهرا
نیمه ی شب روی سجّاده ی محراب تویی
در بزرگی و مقامات تو این بس، پسر
شیر بدر و احد و خیبر و احزاب تویی
نخل شعرم چه قدَر واژه ی تازه دارد
سوره ی فجر تویی و اولوالباب تویی
به تو سوگند شعار همه ی ما این است
ما همه نوکر این خانه و ارباب تویی
«فاش می گویم و از گفته ی خود دل شادم»
از همان روز ازل اهل حسین آبادم
موج ظاهر شد و کشتی نجات آوردند
«اندر این ظلمت شب آب حیات آوردند»
«چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی»
که برای همگان برگ برات آوردند
حافظ از گفتن اوصاف تو مستأصل شد
علّت این بود اگر شاخه نبات آوردند
این چه سرّی است که در وزن کلامت وزن
فاعلاتن فعلاتن فعلات آوردند
تا که پیغمبر ما کام تو را بردارد
از دل کرب و بلا آب فرات آوردند
از همان کودکی ات کرب و بلایی شده ای
خون بهای تو خدا شد که خدایی شده ای
فطرس سینه ی ما میل پریدن دارد
بس که شش گوشه ی زیبای تو دیدن دارد
عطر سیب حرمت جلوه دو چندان کرده
آن چنان که به سرش شوق وزیدن دارد
خاک کوی تو دوای همه ی محنت هاست
تربت کرب و بلای تو چشیدن دارد
شیر هر روز تو بر عهده ی پیغمبر بود
سر انگشت مبارک چه مکیدن دارد
بوسه از روی لبت کار شب و روزش بود
بوسه از غنچه ی لب های تو چیدن دارد
شهد شیرین شکر از لب تو می ریزد
به گمانم که جگر از لب تو می ریزد
محمودژوليده
امام حسین(ع)-ولادت
ای اتصال نوری ما تا خدا حسین
بی تو نبود خلقت ما كیمیا حسین
ای نور تو امانت اصلاب شامخه
گشتی شهود خلق وعیان شدخدا حسین
دنیا و آخرت به جمالت جلا گرفت
عالم حجاب محض و تو بدر الدجا حسین
روشن تر از درخشش خورشید مشرقین
در جان ماست نور جمال شما حسین
تسلیم عشق هول قیامت نمی چشد
ای سایه ی ولای تو تایید ما حسین
بی تو بشر قابل ذكر و ثنا نبود
تو آمدی و شد گل ما بر ملا حسین
خیل ملك به طینت ما سجده كرد وگفت
مسجود ماست آیه ای از هل اتا حسین
هر جا كه هست نور خدا سجده واجب است
آری به پیشگاه خدا سجده واجب است
بی تو اله نور پرستش نمی شود
رب جلی بدون تو كرنش نمی شود
ای باطن حقایق واسرار لو كشف
در ذات دین بجز تو سفارش نمی شود
دستی نمی رسد به تو الا المطهرون
بی دست تو تكامل و جوشش نمی شود
عشق حقیقی دل مومن ولای تست
با تو خیال عشق مشوش نمی شود
ای صورت گذشته و آینده دست تو
بی پاسخت ز نزد تو پرسش نمی شود
هرگز پیمبری به مقام پیمبری
بی اشك روضه ی تو پذیرش نمی شود
ای ساقی سبوی شهادت اراده كن
جان را اراده كن كه به كوشش نمی شود
آن ساغری كه پرده ی پندار می درد
ما را ز خویش
تا به سر دار می برد
دل را شعاع جلوه ی جانان عوض كند
غم را نگاه مست طبیبان عوض كند
مستی كجا و باده ی هجده عیار عشق
جان را پی امام شهیدان عوض كند
عشقت چو پیش دوزخیان عرضه میشود
صدها زهیر خیمه به رضوان عوض كند
ای از نسیم یكدم تو نو بهار ها
نامت مسیر گردش طوفان عوض كند
ما از ره تراجمه الوحی می رویم
دل را صدای ناطق قرآن عوض كند
آن را كه از مسیر تو بیرون نهد قدم
هر روز رنگ چهره ی ایمان عوض كند
باور نمی كنیم به جز بِر والدین
نیكی به تو مسیر گناهان عوض كند
رفتار تو معلم رفتار انبیاست
گفتار تو
ملین دلهای اولیاست
ای گاهواره ی تو همان كشتی نجات
ما را رسان به ساحل سرخابی فرات
جبریل در ترنم لالایی تو دید
مادر گرفته بود به نجوای كربلات
قامت بلند از چه به كوته ترین زمان
طاقت نداشتی به رحم مادرت فدات
از بس نوای العطش تو بلند بود
خشكیده شیر مادر مظلومه ات برات
گفتا مرا به تشنه جگر حاجتی نبود
گفتند این گلوست همان چشمه ی حیات
گفتا مگر كه گریه كنی دارد این پسر
گفتند تا قیام قیامت چو امهات
گویا ز راز سینه ی مادر شنیده ای
سازم نثار، كودك شش ماهه ای به پات
مهدی بیاید و تو خطاب از حرم كنی
رجعت بیاید
و تو علی را علم كنی
ای خوی تو به نرمی احساس فاطمه
وی لهجه ات ز گرمی انفاس فاطمه
ای وارث شجاعت وجود پیمبری
دست كرامتت گل احساس فاطمه
آن صورتت كه صورت تمثیلی خداست
یك جلوه است از دل حساس فاطمه
ای سرو ناز باغ علی زودتر ببال
شاید كمك شوی تو به دستاس فاطمه
چندان مجال نیست به این روز های خوش
وای از هجوم دشمن خناس فاطمه
بعد از عروج فاطمه نیلی شوند باز
باغ شكوفه های گل یاس فاطمه
روز ی كه خون زاده ای ام البنین چكد
عباس اوست حضرت عباس فاطمه
با عاشقان سخن زجدایی ملال نیست
تا عصر كوفه فاصله بیش از هلال نیست
محمودژوليده
امام حسین (ع)-ولادت
خدا را شکر بی پایان دل ما را خدایی کرد
در اول لطف خود بر ما عجب حسن عطایی کرد
بدون این که ما باشیم یا این که از او خواهیم
دلی دیوانه داد و عقل ما را هم هوایی کرد
بلای بی حد و بی حصر را بخشید بر ارباب
و یک قطره از آن دریا نصیب ما بلایی کرد
بلا را شکر می گوییم وقت سجده بر تربت
که از راه بلا دیدن دل ما را خدایی کرد
بلا دیدیم تا یک ذره ما مانند او باشیم
چو صبر بر بلا کردیم ما را کربلایی کرد
چو می از جام او خوردیم فرمودند: نوش جان
چو نان از سفره اش بردیم فرمودند: نوش جان
تمام دوستان ما همه اهل ولای او
پدر، مادر، عیال و خانواده مبتلای او
تمام رحمتش را خرج ما کرده که ما هستیم
در اوج عزت و آقایی عالم گدای او
اگر ثابت قدم باشیم محشر جایمان خوب است
بود سرهای ما در نزد زهرا زیر پای او
اباالفضلی برای حضرت ارباب می میریم
پدر، مادر، عیال و خاندان ما فدای او
تمام حاجت ما سوم شعبان روا گردد
که معطوف دل بشکسته می گردد دعای او
دعای او فراهم می نماید هر سعادت را
نصیب هر دل مشتاق بنماید شهادت
را
اگر همت کنیم آیینه دار کربلا باشیم
میان خلق باید سفره دار کربلا باشیم
شبیه گنبد و گلدسته اش باید نشان گردیم
خلایق در کنار ما، کنار کربلا باشیم
به هرجا می رویم آن جا علمدار غمش گردیم
شرف بر هر مکان بخشیم و یار کربلا باشیم
بگیرد هر چه ما داریم و بخشد هر چه را خواهد
که در این شکل انسانی دیار کربلا باشیم
مبادا از مرام او که آقایی است دور افتیم
که در فصل خزان حتی بهار کربلا باشیم
دو چشم ما فرات علقمه شد از عطای او
که هر چه اشک می باریم می ریزیم پای او
حسینی بودن ما بوده لطف حضرت زینب
به هر جا روضه ای برپاست باشد هیئت زینب
عزاداری او خالصترین روضه ها باشد
ز نم بر سینه و بر سر که باشد سنت زینب
اگر شد غیرت الله مجسم حضرت عباس
خدا داند که بوده ریزه خوار غیرت زینب
اگر چشم حسین بن علی بر این جهان افتد
بود از زحمت و رنج و تلاش و همت زینب
اگر چشم حسین بن علی در این جهان وا شد
فقط امید دارد تا ببیند صورت زینب
همین خواهر، برادر، آبروی دین و قرآنند
برای یکدگر جانند و معشوقند و جانانند
الا ای نوکران حضرت ارباب برخیزید
برای یک نگه بر صورت ارباب برخیزید
بگیر از حضرت زهرا هر آن چه دوست می داری
گدا باشید سوی رحمت ارباب برخیزید
الهی مهدی اش آید بگوید ای حسینیان
دگر آمد زمان دولت ارباب برخیزید
اگر در نیمه ی شعبان نشد کرب و بلا باشیم
سحرگه بهر درک خدمت ارباب برخیزید
به فکر بانی و دلواپس این روضه ها باشید
به پای پرچم هر هیئت ارباب برخیزید
اگر امنیت و آرامشی داریم از اینجاست
که هیئت باعث دفع بلا از شیعه ی مولاست
حسینٌ مِنّی پیغمبر اینجا خوب معنا شد
که ماه حضرت خاتم از او پاک و مصفا شد
" الم نشرح لک صدرک" از این مولود شد تفسیر
که شرح صدر پیغمبر این نوزاد زیبا شد
خدا "لا تقنطوا" گفته به جمع ما گنه کاران
که باب توبه ی ما در میان روضه ها وا شد
هر آن که دور شد از هیئت او خوار و بی دین شد
هر آن که ماند پای روضه ها والله آقا شد
صفا و بندگی، رحمت، مروت، عاشقی اینجاست
که هیئت مورد لطف و عطای خاص زهرا شد
شب میلاد او چون روز عاشورا عزاداریم
به سر شور و هوای قتلگاه کربلا داریم
نبی بوسید حلقومش که دارد بوسه این حنجر
ولی زینب زند بوسه به این حنجر پس از خنجر
نبی بوسید لب هایش که زیبا و عسل ریز است
ولی زینب ببیند خون این را روی خیزر
نبی می گفت از کرب و بلا با حیدر و زهرا
ولی زینب خودش در کربلا گردد چه بی یاور
نبی فرمود از لب تشنگی حضرت ارباب
ولی زینب علی اصغر ببیند تشنه و مضطر
نبی بر دوش خود بنشاند این نور دو عینش را
ولی زینب به زیر دست و پا بیند تن بی سر
یکایک تیر ها را از بدن بیرون کشید اما
نشد کس همنوای او به غیر مادرش زهرا
جواد حيدري
امام حسین(ع)-مدح و ولادت
عید است و جهان روضۀ رضوان حسین است
از عرش الی فرش، گلستان حسین است
بـا گریـۀ شـوق نبـی و حیــدر و زهـرا
چشم همگان بر لب خندان حسین است
تنها نه به سویش شـده فطرس متوسّل
خلق دو جهان دست به دامان حسین است
ای خیـل مـلک حـرمت او پاس بدارید
کاین طایرِ پرسوخته، مهمان حسین است
میلاد حسین آمده سر تا به قدم گوش
زیرا که خداوند ثناخـوان حسین است
»فطرس» طلب عفو کن از یوسف زهرا
العفو بگو، عفو به فرمـان حسین است
گمــراه نگــردید کــه مصباح هدایت
تا روز جزا حُسنِ فروزان حسین است
آدم نــه فقــط بــر در او بــرد تــوسّل
عالـم بـه سـر سفرۀ احسان حسین است
آزادگـی و غیــرت و ایثــار و شجــاعت
این چـار، الفبـای دبستـان حسین است
بـا خــون شهیــدان بنویسید و بخوانید
این بیت که سرلوحۀ دیوان حسین است
سـردادن و مهـلت بــه ستمــکار ندادن
خط و هدف و مکتب و ایمان حسین است
گـــر تشنــهلبِ آب بقاییــد، بیاییــد
سرچشمۀ آن در لبِ عطشان حسین است
شیعـه اسـت کـه تـا دامنـۀ صبح قیامت
با آتش دل شمع شبستـان حسین است
ای شیعـه مکـن بــر دگــران باز درِ دل
ایـن خانـۀ آتـشزده از آن حسیـن است
خونی که از آن یافت جهان رنگ خدایی
والله قسـم خـون جوانـان حسیـن است
تا صبـح قیـامت بـه سـر نیـزه عیان است
هفتـاد و دو آیـه که ز قرآن حسیـن است
بر گوهــر اشکــش نتــوان یافــت بهایی
آن دیده که میگرید و گریان حسین است
در معرکـۀ عشـق نگـه کـن کــه ببینـی
سرها همه چون گوی به چوگان حسین است
اعجـاز مسیحـا کنـد از زخـم تـن خود
هر کشته که افتاده به میدان حسین است
حاشا که ز شمشیر ستمگـر بهـراسیم
در سینۀ ما چاک گریبان حسین است
هرگـز نـرود آبـش بـا کفـر به یک جو
تا امـت اسـلام، مسلمـان حسین است
حـق است اگر ناز فروشیـم به فردوس
زیرا دل ما روضۀ رضوان حسین است
»میثم» اگر امروز ز قرآن خبری هست
ایـن از اثـرِ فتــح نمایان حسین است
غلامرضاسازگار