شعر امام حسن (ع) - يوسف پور
امام حسن مجتبی(ع)-مدح چه سفره ای، چه كرم خانه ای، چه مهمانی چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی چه ازدحام عجیبی یقیناً آقا نیست… …گدایی
درِ این خانه كار آسانی دخیل دست كریمت شده ست میكائیل فقط نه اینكه تو روزی دهِ هر انسانی به رازقیّت تو می خورم قسم كه تو را رها نمی كنم آنی و كمتر از آنی هر آینه دل من چون كویر می خشكد بدون لطف تویی كه جناب بارانی بیا و بر دلم امروز یك دقیقه ببار بیا و با نَفَست بویی از بهشت بیار من و هوای تو و شوق نوكری كردن تو و حوالی دنیا و سروری كردن دلم اسیر تو شد، چشم های معصومت چه خوب یاد گرفته است دلبری كردن من عادتی شده ام، عادتی این اطراف من و فراز بقیعت كبوتری كردن همیشه روزی من را تو داده ای؛ ننگ ست... ....كنار
سفره ی تو میل دیگری كردن كریم شهر مدینه چقدر می آید به دست های شما ذره پروری كردن مرا كه ذره ی ناچیزتر ز ناچیزم بیا و پرورشم ده كه دست آوریزم به غیر وصله ی نعلین یا عبای تو نیست و جز گلیم پر از نور زیر پای تو نیست كرم نما ، به من سائلت هم احسان كن كه تكیه گاه دلم غیر دست های تو نیست شروع می شوی از انتهای آقایی تویی كه نوكری شیعه جز برای تو نیست كسی كه از همه در آخرت فقیرتر است همان كسی ست كه در این سرا گدای تو نیست چقدر بی كس و تنهاست آن كه در دنیا همیشه با تو غریبه ست و آشنای تو نیست مرا گدای خودت كرده ای خدا را شكر و آشنای خودت كرده ای خدا را شكر
مسعود يوسف پور
شوکت و دولت و منصب به کسان ارزانی