شعر ولادت حضرت زینب کبری(س)

 

امشب شب میـلاد امید حسین است  

عید حسین عید حسین عید حسین است  

گویـی خدا کوثر به کوثر داده امشب  

یک حیدر دیگر به حیدر داده امشب  

کوثـر بــه روی دامـن کوثـر ببینید  

قـرآن به روی دست پیغمبـر ببینید  

امشـب دوبــاره پنـج تـن را آفریدند  

احمد، علی، زهـرا، حسن را آفریدند  

در پنج مهـر آمد بـه دنیـا مـاه دیگر  

یــا آمــده میــلاد ثــارالله دیگــر؟  

بـر زینـت دیــن خـدا زین اب آمـد  

الله اکبــر! زینـب آمــد زینـب آمـد  

در خلق و خو زهرا و ختم‌المرسلین است  

هنگام خطبه یک امیرالمؤمنین است  

این شیردخت شیر حی کردگار است  

فریاد، نه! حتی سکوتش ذوالفقار است  

هــر صبحـدم بـا یـاد او یک یادواره  

هــر روز دازد عید میــلادی دوبـاره  

چشم علـی بـر چهـرۀ زهرایی اوست  

در چشم شیعه اشک عاشورایی اوست  

بــا گریــه می‌جــوید امـام کربلا را  

انگــار می‌بینــد قیـــام کربـــلا را  

اُم و اَب و جان و سرم گردد فدایش  

انگـــار آوای علــی دارد صــدایش  

این عمۀ سادات این، زهرای زهراست  

این مثـل زهـرا مـادرش ام‌ابیهـاست  

این انبیا و پنج تن را نور عیـن است  

زین اَب و زین اُم و زین حسین است  

سر تا قدم جان است و جانانش حسین است  

می‌گرید و گهواره‌جنبانش حسین است  

در خواب و در بیداری خود با حسین است  

در هر گل لبخند او یک یاحسین است  

الله اکبــر! از کمــال و از جــلالــش  

الحق کـه شیـر فاطمـه بــادا حلالش  

گر شیرحق شیر حقش گوید،عجب نیست  

عطر بهشت از سینه‌اش بوید، عجب نیست  

کــرب‌وبــلا بی‌نــام او معنــا نـدارد  

لـوح رضــا بـی‌صبــر او امضــا ندارد  

هر خطبـه‌اش یک سورۀ آمـال نهضت  

هر جملـه‌اش یک آیـۀ اکمـال نهضت  

پیوسته بــوده جـا در آغــوش الهش  

از گـاهــواره تــا کنــار قتلـگــاهش  

وقتی سخن مثل امیرالمؤمنیـن گفت  

بر او سـر بــالای نیـزه آفـریـن گفت  

با احمـد و زهـرا و حیـدر هم‌صدا بود 

الحـق کـه او پیغمبـر خـون خدا بود  

چشم حسین از خطبۀ او گشت روشن  

احمد، علی، زهرا، حسن، گفتند احسن!  

وقتی که شد با خنجر خونین لبش جفت  

هم بوسه می‌زد هم خدا را شکر می‌گفت  

با سیل اشکش عقده از دل باز می‌کرد  

اول سفـر را بـی حسیـن آغاز می‌کرد  

انگــار می‌بینـم تـن در خـون تپیده  

بــر او اذان گوینـد رگ‌هــای بـریده  

در گریــۀ او ناقه‌هــا امــداد کـردند  

گویــی فـرات دیگــری ایجاد کردند  

آتش بــه ســوز سینــۀ او باد می‌زد  

تنهـا بــرای او جــرس فریـاد می‌زد  

لب‌ها ترک‌خوردۀ فضا در چشم‌ها دود 

آب فـرات از خجـلت زینـب گِل‌آلود  

صحرا‌به‌صحرا کـوبه‌کـو منزل‌به‌منزل  

زینب، سوار و فاطمـه دنبـال محمل  

زینب، همیشه یاد او هـم گریه دارد  

حتـی شب میـلاد او هـم گریه دارد  

در هر مقامی یاد او یاد حسین است  

میلاد او هم مثل میلاد حسین است  

«میثم»! از آن روزی که پیغمبر نبی بود  

زینب حسینی و حسینـش زینبـی بود

 

شاعر : استادحاج غلامرضا سازگار(ميثم


 

شعر ولادت حضرت زينب (س)

آن شب که گل از دامن مهتاب مى ریخت

شبنم به پاى نخل باور آب مى ریخت

آن شب که غم آهنگ شادى ساز مى کرد
قفل اسارت را به گرمى باز مى کرد

آن شب که ساقى بوسه بر پیمانه مى زد
گیسوى شب را بهر مستان شانه مى زد

آن شب که بهر باغ دل غم لاله مى کاشت
در نیستان نینوانى ناله مى کاشت

آن شب شفق دیوان فتح نور مى خواند
بهر فلق شعر شب عاشور مى خواند

شهر مدینه طالب دیدار حق بود
چشم انتظار مطلع الفجر فلق بود

فطرس فراز آسمان ها بال مى زد
فریاد آزادى و استقلال مى زد

کاى اهل عالم در دیار شور و شادى
زد خیمه روز پنجم ماه جمادى

دیوان خلقت را خدا زیب و فرى داد
ساقى کوثر را ز کوثر کوثرى داد

شیر خدا را داد خالق ماده شیرى
قامت قیامت دختر روشن ضمیرى

جبریل بر ختم رسل پیغام مى داد
پیغام از پیروزى اسلام مى داد

مى گفت یا احمد شکوه باور آمد
بهر حسینت سینه چاک سنگر آمد 

بر خلق عالم نعمتى عظمى ست دختر
سوم گل و گل واژه زهراست دختر

دختر مگو چون همتى مردانه دارد
از آیه "قالوا بلا" پیمانه دارد

دختر مگو که دختران را رهبر آمد
بى پرده گویم صبر را پیغمبر آمد

بر روى ما تا مهر رخشان در گشاید
در بردبارى مثل او مادر نزآید

از صبر او دین خدا پاینده گردد
هر مرده اى ز انفاس گرمش زنده گردد

ثابت قدم مانند او گیتى ندیده
زیرا خدا او را حسینى آفریده

در روز عاشورا که روز آزمون است
او فارغ التحصیل آن دارالفنون است

قنداقه اش را تا که پیغمبر گرفتى
صد بوسه از رخسار? او برگرفتى

در دست پیغمبر ز دیده اشک مى ریخت
کز اشک او از چهره او رشک مى ریخت

در دست باب تاج دارش گریه مى کرد
گویى که از هجر نگارش گریه مى کرد

با گریه اش صلح حسن را زنده کرد او
چون غنچه بر روى حسینش خنده کرد او

یعنى تو را جان برادر خواهر آمد
خواهر نه تنها یاور و همسنگر آمد

 

شاعر : حجت الاسلام جواد محمد زماني


 

شعر ولادت حضرت زینب کبری(س)

 

نسیم؛ پرده ی گهواره را تکان می داد

برای عرض ارادت خودی نشان می داد

 

ستاره های درخشان خوشه ی پروین

کنار پنجره مبهوت کودکی شیرین

 

شمیم قدسی او در  مدینه پیچیده

بهار آمده بلبل به غنچه خندیده

 

چکاوکان به در باغ ریسه می بندند

شکوفه ها همه دیوانه وار می خندند

 

نشانه های ظهور مسیح ظاهر شد

مدینه مرکز ثقل خیال شاعر شد

 

نسیم گرد سر نو رسیده دف می زد

بنفشه داخل گلدان مدام کف می زد

 

صدای خواندن پروانه ها چه زیبا بود

تبسم لب شیر خدا چه زیبا بود

 

ز نور طلعت رویش ستاره حیران شد

و ماه با عجله پشت ابر پنهان شد

 

ستاره گفت به خورشید: بی خبر ؛ساده

خدا به فاطمه خورشید دیگری داده

 

زمان سیطره و سلطه گشته طی خورشید

شکسته حرمت پوشالی تو ای خورشید

 

حریر جذبه ی چشمان او اهورایی ست

طلوع خنده ی زینب عجب تماشایی ست

 

بساط فخر فروشی ز آسمان بر چین

بیا زمین به تماشای دخترک بنشین

 

بیا ببین که ندیدی کسی به این پاکی

شدند خادمه اش حوریان افلاکی

 

نگاه حیرت خورشید تا بر او افتاد

اسیر بند جنون گشت و نعره ها سر داد

 

هوار می زد و میگفت: وه چه نوری داشت

شبیه مادر خود چهره ی صبوری داشت

 

بدون شبه و شک از قبیله ی نور است

میان هاله ی انوار خویش مستور است

 

وقار و نور جبینش به مصطفی رفته

ولی غرور نگاهش به مرتضی رفته

 

چه کودکیست! که خود اشهدین می گوید

و گاه خنده کنان یا حسین می گوید

 

چه کودکیست! که گوید ثنای رب جلی

دوچشم او شده خیره به ذوالفقار علی

 

شاعر :وحید قاسمی


 

شعر مدح حضرت زینب کبری(س)

 

مادرت آسمان خوبي ها

پدرت از اهالي بالا

 

اي كه شاگرد اشك تو آدم

اي هوادار عشق تو حوّا

 

گوشه اي از نجابتت مريم

شمّه اي از عروج تو عيسي

 

متحير ز صبر تو ايوب

متوسل به طور تو موسي

 

همه شاگرد مكتبت هستند

از مسيحي گرفته تا بودا

 

پرچم كربلا به شانه ي توست

اي علمدار عصر عاشورا

 

فتنه ها را تو بر ملا كردي

كربلا را تو كربلا كردي

 

روح مضمون ناب يعني تو

رمز پاكي آب يعني تو

 

وامدار تلألؤت خورشيد

حضرت آفتاب يعني تو

 

ملأت كل شي يا زينب

همه با اين حساب يعني تو

 

صاحب رايت القيام حسين

واژه ي انقلاب يعني تو

 

منجي تنگناي آخرتي

پس حساب و كتاب يعني تو

 

غير محرم كسي نديده تو را

جلوه ي در حجاب يعني تو

 

جنس نوري عقيله ي عشقي

تو بزرگ قبيله ي عشقي

 

مستجاب دعاي باراني

رحمت لحظه هاي باراني

 

گاه گاهي كه چشم تو ابريست

رنگ حال و هواي باراني

 

روي سجاده نم نم باران

نيمه شب ها صداي باراني

 

آسمان با دل تو ميگيرد

پس تو بي شك خداي باراني

 

بي برادر چقدر ميباري

خواهر نينواي باراني

 

كربلا،كوفه،شام،كرب و بلا

همه جا پا به پاي باراني

 

خرّم و سبز در بهاراني

شيعيان نزول باراني

 

هم به دنيا هم آخرت هستي

شأن آيات مغفرت هستي

 

اي كه در اشك هم مساوي با

اجر هر دو برادرت هستي

 

تو شبيه خديجه اي بانو

يعني يار پيمبرت هستي

 

مادري ميكني براي حسين

خوب شد بعد مادرت هستي

 

چوب محمل گواه عاشقي است

پاي معشوق با سرت هستي

 

ابر خون روي چهره ات يعني

و اذا الشمس كورت هستي

 

خواهر بوي سيب بانو جان

يار شيب الخضيب بانو جان

 

آفتاب نگاه تو زيباست

آسمان پناه تو زيباست

 

چشمهايت نديده جز خوبي

كربلا در نگاه تو زيباست

 

رخ خورشيد مغربي شده است

بس كه بر نيزه ماه تو زيباست

 

ناله هاي تو نوحه ميخواند

روضه ي اشك و آه تو زيباست

 

كودكان پابرهنه دنبالت

چقدر اين سپاه تو زيباست

 

تو و هشتاد و چهار كودك و زن

بي كس و خسته و جدا ز وطن

 

شاعر : حسین رستمی


 

شعر ولادت حضرت زینب کبری(س)

امشب صفا دارد صفای دیگری را

مروه مناحال و هوای دیگری را

 

از سوی شرق و غرب یثرب می شنیده

گوش فلک لبخندهای دیگری را

 

وقت سحر در قاب چشمانش ببیند

شهر نبی خیرالنّسای دیگری را

 

خورشید دیگر سر زده یا این که جبریل

نازل نموده والضحای دیگری را

 

تاریخ عشق از نو شروع شد،ای قلم ها!

از سر بگیرید ابتدای دیگری را

 

در باز مانده مثل این که می پذیرند

افتاده از پا و گدای دیگری را

 

بنده نوازی رسم آیین است اینجا

حاتم گدا،محتاج و مسکین است اینجا

 

وقت دعا را پاسی از شب می شناسند

در صبحدم دل را مقرّب می شناسند

 

شرط پریدن تا خدا بال دعاهاست

معراج را با ذکر یا رب می شناسند

 

اینجا بنای نوکری بر احترام است

ذاتاٌ گدایان را مؤدّب می شناسند

 

معنای صبر و عفّت و حلم و حیا را

در شیعیان با نام زینب می شناسند

 

تنها نه زینب بلکه یک یک بانوانِ

این خاندان را زینت اَب می شناسند

 

حتی گمان دارم ملک رویش ندیده

ازبس که ایشان را محجّب می شناسند

 

وصف حیا مدح و ثنای معجر اوست

عالم دخیل رشته های معجر اوست

 

حوریه ای ! نه...حُسن را اوجی،کمالی

پهنای دشت فاطمّیون را غزالی

 

از باغ سبز مهر تو بس باشدم گر

گیرم بیاید از درختش سیب کالی

 

یک چند وقتی می شود که تنگ دستم

شد کاسه های چشم من از گریه خالی

 

تا بیرق گریه به دست توست، بی شک

این روضه خوانی ها ندارد انحلالی

 

آنقدر بار غصّه روی دوشتان بو

کز پا فتادی و شدی شکل هلالی

 

رویم زمین ننداز...مزد نوکری ها

بانو بیا و از کرم تو در قبالی

 

حاجت روایی کن مرا تازنده هستم

 کرب و بلایی کن مرا تا زنده هستم

 

یاد حسن اشک از دو دیده می فشاندی

وان را سپس بر زخم هایت می کشاندی

 

از کودکی ها سینه ات اُلفت گرفته

با داغ هایی که در آن می پروراندی

 

معراج غم را دیده ای، ام المصائب!

وقتی که در بالای تل خود را رساندی

 

در شام همراه رباب و ام کلثوم

با آه دل ها را به آتش می کشاندی

 

آیینه ها جنس غمت را درک کردند

وقتی که بانو روی محمل سر شکاندی

 

مثل شما تاریخ روضه خوان ندیده

یک یاحسین گفتیّ و گریه می ستاندی

 

ای همنوا با هق هق و اشک سکینه

ای روضه خوان شام دلگیر مدینه

 

شاعر :توحید شالچیان ناظر


 

شعر مدح حضرت زینب کبری(س)

 

السلام ای ملیکه ی دنیا

السلام ای شفیعه ی عقبی

 

السلام ای زلال تر از اشک

السلام ای مطهر والا

 

نوه ی دختری پیغمبر

نور چشمان سید بطحا

 

مثل آیینه ی تمام نما

روی تو شد خدیجه در زهرا

 

خوش به حال علی که گردیده...

...نام پاک تو زینت بابا

 

صد هزاران فرشته می خواهد

تا کشد ناز دختر مولا

 

بال جبریل بالش سر تو

سایه بان تو قامت طوبی

 

دور گهواره ات چه می بینم

لشگری صف کشیده از حورا

 

همه در نوبت اند تا گیرند

بوسه از خاک زیر پای شما

 

قدری آهسته وحی نازل شد

بر وجود مقدس طاها

 

کلیات کلام حق گردد

بی کم و بیش این چنین معنا

 

واجب الاحترام شد زینب

دختر ارشد کنیز خدا

 

هرکه گرید برای این دختر

اجر آن می شود معادل با...

 

...گریه بر غربت امام حسن

گریه بر داغ سیدالشهدا

 

مادر عشق دختر حیدر

لب کنم باز بهر مدح و ثنا

 

در طریق تو مست باید شد

از طهوران باده ی الا

 

هر دلی شد دخیل کوی تو

در قیامت نمی شود رسوا

 

ما گدایان بین راه توایم

علیا حضرتا تصدقنا

 

کرم ار توست ورنه کاسه ما

به خدا نیست مستحق عطا

 

من چه گویم که آیه ی قرآن

ز کراماتتان بود گویا

 

قرص نان تو می کند نازل

هل اتی بر سرای آل کسا

 

چه سحرها نماز شب خواندم

تا که شاید تو را کنم پیدا

 

همه شب های تو مسیحه ی عشق

می دهد بوی لیله المحیا

 

در قنوت تهجدت دیدم

رتبه های مقام محمودا

 

در رکوع تو جلوه های خضوع

سجده ات مست ربی الاعلی

 

در نماز شبت چه ها می دید

که حسین گفت التماس دعا

 

نفحات مقدست بانو

زنده سازد دو صد مسیحا را

 

شصت و نه بار ذکر یا زینب

رمز توحید را کند افشا

 

هرکه آواره ی حسینت شد

در حریم تو می کند ماوا

 

خاطرت را ز بس خدا می خواست

با حسین آفرید قلب تو را

 

السلام ای شریکه الارباب

فانیا للحسن سر تا پا

 

تا که مهر تو در دلم باشد

سایه ی عشق بر سرم بادا

 

دستگردان شدی میان حرم

تا رسیدی به دامن لیلا

 

کشتی ارباب عشق بازان را

ناز دار خدا دودیده گشا

 

بین هر تار معجرت بینم

آیه ی کاملی ز حجب و حیا

 

چادرت محترم تر از کعبه

صورتت در حجاب بی همتا

 

در چهل سال گفته همسایه

که ندیده است سایه ات حتی

 

کسب فیض از تو کرده ام بنین

تا که گردیده مادر سقا

 

آمدی تا که پر کنی جای

مادرت را میان بیت ولا

 

آمدی و چه زود می پیچد

بین خانه صدای «وا اُمّا»

 

کاش این جا تمام می شد کار

تازه آغاز می شود غمها

 

دومین داغ داغ محراب است

فرق منشق و ناله ی ابتا

 

سومین غربتت به یک تشت است

لب خونین و ذکر واحسنا

 

مادر درد السلام علیک

صاحب هر مصیبت عظما

 

جبرییل دلم خبر داده

می شوی ار حبیب خود تو جدا

 

چه می آید سرت خدا داند

الامان الامان ز عاشورا

 

بین گودال بنگری زینب

یک گلویی که گشته منحورا

 

ناله هایی ضعیف می آید

گوییا در میان هلهله ها

 

هاله ی نور گوشه ی مقتل

ناله های غریب واغوثا

 

مادرت بود و دور تا دورش

آسیه، مریم، هاجر و حوا

 

ناله می زد حسین را کشتند

با لب تشنه بر لب دریا

 

یک سوالی برای من مانده

بی جواب ای عقیله ی دنیا

 

تو چه دیدی کسی نمی داند

که زدی ناله آه «یا جدا»

 

از چه بر جد خود نشان دادی

تن بی سر دو بار با هذا

 

این حسینت مرمل بدما

گشته جسمش مقطع الاعضا

 

مو کنان سوی خیمه گاه مرو

بهر بوسیدن گلو بازآ

 

سر خود را بلند کن بنگر

روی نیزه سری رود بالا

 

کاش دشمن دگر حیا می کرد

ختم می شد مصیبتت اینجا

 

بوی جسم حسین می آید

ازچهل نعل تازه در صحرا

 

بعد از آن شد رسالتت آغاز

ای علمدار صبر روح وفا

 

تویی آن اولین ولی فقیه

در زمان امام کرب و بلا

 

این قصیده دگر کنم کوتاه

با تمام قصور ای والا

 

دامنت را به گریه می گیرم

تا نمایی برات ما امضا

 

نذر کردم اگر رسیدم من

زنده در آن حریم و صحن و سرا

 

هر قدم نام تو فقط ببرم

تا کنم در حرم به پا غوغا

 

در شب عید خواهشی دارم

می پذیری ز نوکرت آیا؟

 

آبرودار بر گل نرگس

بنما تو سفارش ما را

 

از حبیبم بخواه برگردد

از سفر آن امام خوبی ها

 

با تمام وجود می گویم

اعتقادم میان لوح قضا

 

کافر عشقم و خراب خراب

عاشق زینبم به اذن شما

 

شاعر : قاسم نعمتی

 


 

شعر ولادت حضرت زینب کبری(س)

با خبر کرد نسيمي همه ي دنيا را

متلاطم شده ديدند دل دريا را

گل سرخي که مي از قطره ي شبنم مي زد

مست مي کرد ز بوي نفسش صحرا را

چه صفايي چه هوايي چه دلي داشت زمين

شور مي داد ز حال خوش خود بالا را

چشمهايي به روي چشم دگر وا شد و بعد

دل مجنون کسي برد دل ليلا را

بين آغوش برادر چقدر آرام است

چقدر ناز ربودست دل بابا را

گوييا بار دگر حضرت پيغمبر ديد

عکسي از ماه رخ کودکي زهرا را

زينت خانه ي مهتاب به دنيا آمد

زينب حضرت ارباب به دنيا آمد

چهره اش منعکس از طلعت روي زهراست

عشق بازيش از آن حال و هوايش پيداست

حضرت زينب کبري خودش اقيانوسيست

گرچه چشمان پر از گوهر نابش درياست

اگر عباس علمدار صف کرب و بلاست

از ازل تا به ابد پرچم زينب بالاست

مادري کرد براي سه امامش زينب

پس ولايت به پرستاري او پا برجاست

سوره ي مريم قرآن نمي از تفسيرش

وسعت روح بزرگش چقدر نا پيداست

بهترين خوبترين خواهر دنيا آمد

حضرت فاطمه ي ديگر دنيا آمد

 

شاعر : مسعود اصلاني


 

حضرت زینب(س)-مدح

ای بتول علی نما زینب

دومین عصمت خدا زینب

جامع افتخار آل الله

مرکز اقتدار ها زینب

هر چه خوبی که آفریده خدا

همه حاصل بود ترا زینب

علی دیگر و حسین دگر

افرید از تو کبریا زینب

حق اخت الحسین بودن را

 خوب آورده ای به  جا زینب

نهضتی کز حسین شد آغاز

تو رساندی به انتها زینب

در رسانیدن پیام حسین

ای تو جبریل کربلا زینب

وارثان قیام عاشورا

همه گویند یک صدا زینب

عدد شصتو نه که هست یکی

در حساب حروف با زینب

زان سبب گفته اند هر کس را

حاجتی هست از تو یا زینب

شصتو نه سکه را به نام شما

به مساکین کند عطا زینب

تا که از پنجه خدایی تو

حاجت او شود روا زینب

 ای شهادت به صبر تو مدیون

مرد میدان هر بلا زینب

یک زن و اینهمه جوان مردی

 مرحبا بر تو مرحبا زینب

نهضت سرخ کربلا چون هست

حاصل رنج انبیا زینب

زآنچه کردی که تا بجا ماند

نهضت سرخ کربلا زینب

از تو  وصبر تو سپاسگذار

انبیایند و اولیاء زینب

کعبه نهضت حسینی را

مروه عباس و تو صفا زینب

یادروزی که گرد کعبه عشق

داشتی حجه النساء زینب

بود قربانیت دو فرزندت

که در آن عرصه شد فدا زینب

دو توان سوز روز عاشورا

ای لبت چشمه بقا زینب

گر فرات از لب تو ماند به دور

 داشت از همتت حیا زینب

ای هماهنگ و هم دل و همگام

با حسین ابن مرتضی زینب

چونکه در گیر ودار عاشورا

زد کسی ظهر را صلا زینب

تا که محکم کنید در عالم

پایه های نماز را زینب

او به میدان نماز خوف بخواند

تو بدامان خیمه ها زینب

سید الساجیدین که در هر امر

بد امام و ولی ترا زینب

بوسه دادن به حلق خونین را

به تو کرده است اقتدا زینب

در ره شام شد امامت را

نور روی تو رهنما زینب

کودکان در مسیر کوفه و شام

به تو آرند التجا زینب

زیر زنجیرو تازیانه بود

حرفشان یا حسین و یازینب

ای که یاد تو می شود هرجا

که بود یاد کربلا زینب

هست و در هر نگاه و هر نفست

روح ارشاد نسلها زینب

شد زاشک تو باغ دین سر سبز

ای عزادار لاله ها زینب

گرچه فریاد غربتت آنروز

گشت خاموش در فضا زینب

تا ابد از بلند  گوی زمان

می رسد خطبه ات به ما زینب

 

شاعر : استاد سيد رضا مويد

 



 

شعر مدح حضرت زینب کبری(س)

 

آن قدر عاشقیم که املا نمی شود

مستی ما که در قلمی جا نمی شود

زلف مرا به پنجره های ضریح عشق

طوری گره زدند ، دگر وا نمی شود

باید که ناز داشت ، کمی نیز غمزه داشت

هر دختر قبیله که لیلا نمی شود

آن کس که خاک پای مریدان میکده ست

محتاج معجزات مسیحا نمی شود

«تاک» مرا به عشق تو در خم گذاشتند

حالا شراب می شود و یا نمی شود

ما مثل باده ایم شبی امتحان کنید

انگور زاده ایم شبی امتحان کنید

شکر خدا که نام مرا مبتلا نوشت

از حاجیان کعبه سبز شما نوشت

شکر خدا که دست قدر ، دست سرنوشت

نام مرا شریف ترین خاک پا نوشت

صبح ازل به خاک تو پیشانی ام رسید

این سجده را فرشته به پای خدا نوشت

از ما سوال شد که اسیر تو می شویم؟

ما خواستیم و آیه ی «قالو بلی» نوشت

بالای سر در حرم کبریاییش

نام تو را به خط خودش با طلا نوشت

یعنی تمام جلوه آل عبا تویی

آیینه تمام نمای خدا تویی

اعجاز بی مثال شما تا ادامه داشت

موسی ادامه داشت مسیحا ادامه داشت

ای بارش همیشه سجاده های نور

در امتداد چشم تو دریا ادامه داشت

بانو اگر به آینه ها سر نمی زدید

تاریکی همیشه ی دنیا ادامه داشت

در آسمان چهارم افلاک جا زدیم

آیات رد پای تو اما ادامه داشت

تا زندگیت را به تماشا گذاشتی

آن عمر جاودانه زهرا ادامه داشت 

ای آفتاب روشن شبهای کربلا

ای زینب مدینه و زهرای کربلا

گفتیم آسمانی و دیدیم برتری

گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری

گفتیم دختر اسد الله غالبی

ایام کوفه آمد و دیدیم حیدری

تو از زمان کودکیت تا بزرگیت

شیواترین مفسر الله اکبری

تو از کدام طایفه هستی که مستقیم

فیض از حضور علم خداوند می بری

بر شانه های سبز تو باز رسالت است

تو اولین پیمبر بعد از پیمبری

خورشید روی تو شرف مشرقین شد

یک نیمه ات حسن شد و نیمت حسین شد

ای ماورای حد تصور کمال تو

بالاتر از پریدن جبریل بال تو

از مادری چنین-چنین دختری شود

هم خوش به حال فاطمه هم خوش به حال تو

غیر از حسین فاطمه، چیزی ندیده ایم

در انعکاس آینه های زلال تو

نزدیک سایه های عبورت نمی شویم

نامحرمان عشق کجا و خیال تو ؟

از گوشه های چشم تو ساحل درست شد

محض رضای پای تو محمل درست شد

تو زینبی و شیر زن بعد کربلا

تفسیر نفس مطمئن بعد کربلا

زهرا، نبی ،حسین و علی و حسن تویی

بانو تویی تو «پنج تن » بعد کربلا

گاهی که طعنه می شنوی صبر میکنی

یعنی تویی همان حسن بعد کربلا

ای گریه غریبی عریان بی کفن

حالا تویی و پیرهن بعد کربلا

قلبت تپید وسوره مریم شروع شد

غمگین ترین غروب محرم شروع شد

ای سایه بلند اباالفضل بر سرت

ای بال جبرئیل گلستان معبرت

عباس هم رشیدی قد تو را ندید

از بس که سر بزیر بود در برابرت

شب زنده دار شام غریبان کربلا

دل بسته بر نماز شب تو برادرت

ای خطبه صدای تو نهج البلاغه ات

وی محمل بدون جهاز تو منبرت

هجده سربریده به دنبال چشم تو

هجده سر بریده نگهبان معجرت

ای قله نجابت توحید ، جای تو  

  عطر حضور فاطمه دارد حیای تو

 

شاعر : علي اكبر لطيفيان 


 شعر ولادت حضرت زينب (س

نماز عشق به پا می کنم به نام حسین
به نای سینه نوا می کنم به نام حسین

تو زینبی و همه قاصرند از وصفت
کتاب عشق تو وا می کنم به نام حسین

به نام دلبرت اذن دخول می گیرم
طواف کوی تو را می کنم به نام حسین

به نام نامی معشوق شهره اند عشاق
تو را همیشه صدا می کنم به نام حسین

من از تو یاد گرفتم چنین عبادت را
میان سجده دعا می کنم به نام حسین

قسم به سجده ی تو اعتقاد من این است
نماز سوی خدا می کنم به نام حسین

تو آمدی که گویی برای قرب خدا
وجود خویش فدا می کنم به نام حسین

دمشق و کربلا هردو تربت عشق است
شب ولادت وقت صحبت عشق است

خدا عنان دل ما به دست تو داده
اسیر دام تو اما ز غیر آزاده

اگر پیاله ی ما بوی چشم تو گیرد
شود برای همیشه لبالب از باده

نوای زین ابی را به هرکسی ندهند
که این مدال فقط گردن تو افتاده

اگرکه باز شود دیده ها ز نور اشک
اگر قدم بگذاریم بین این جاده

به چشم خویش ببینیم پای پرچم عشق
هنوز با کمری راست زینب استاده

خدا شهود شود بی حجاب در دل شب
 نشسته دختر زهرا میان سجاده

به بی نظیری تو اعتراف باید کرد
شبیه کعبه به دورت طواف باید کرد

زمان بوسه رسیده کمی مدارا کن
رسیده ایی بغل یار دیده ات وا کن

در این نگاه برای همیشه ای خواهر
تمام حسن خداوند را تماشا کن

به فکر عبد گنه کار باش و یک لحظه
به احترام حسین دست خویش بالا کن

به پشت معجر خود با کمی دعا کردن
تمام شهر پر از مور مثل زهرا کن

همه به یاد خدیجه رخ تو بوسیدند
جلال بانوی مکه دوباره احیا کن

ببین پگونه پدر مست دیدن تو شده
نظر به چهره ی پر افتخار مولا کن

سلام دختر حیدر شریکه الارباب
بزرگ زاده بیا و گدای خود دریاب

کسی که دست توسل بر این سرا بزند
قدم به وادی ممنوعه ی خدا بزند

حرام باد به هر عاشقی که بی اذنت
قدم برای زیارت به کربلا بزند

شناختی که من از دستهایتان دارم
بعید باشد اگر دست رد به ما بزند

همین کرامتتان شد سبب هر شب و روز
که حلقه دور نگین کرم گدا بزند

تو قرص نان خودت را به سائلی دادی
که حق به خانه ی تان مهر هل اتی بزند

تهجد سحرت بسکه غرق ذات خداست
حسین تکیه ی آخر بر این دعا بزند

اذان دمی که شده احترامتان واجب
به دست های شما بوسه مصطفی بزند

ز محضر همه سادات عذر می خواهم
اگرکه گفته ام آتش به قلب ها بزند

خدا  نیاورد آن روز را که در شهری
کسی به بی ادبی نامتان صدا بزند

به غیر حضرت زهرا کسی اجازه نداشت
که  دست بر گره معجر شما بزند...

شاعر:قاسم نعمتی