اشعار مديحه و ولادتي حضرت زينب (س) - بخش سوم
شعر ولادت حضرت زینب کبری(س)
خدای من! صدف بحر نـور، گوهر زاد
ادب کنید که دخت رسول، دختر زاد
چه دختری که ز مردان دهر، بهتر زاد
بـرای حیــدر کـرار، بـاز، حیــدر زاد
به جلوۀ حسنینش خجسته خواهر زاد
یقیـن کنیـد کـه امالحسین دیگر زاد
سلام باد بر این خواهر و به خواهریاش
خـدای داده مقــام حسیــنپروریاش
****
محمدنـد و علـی هر دو محـو دیدارش
نشان بوسـۀ زهــرا بــه مـاه رخسارش
هــزار مریــم و هاجـر شـده گرفتارش
شـرف گرفتـه شرافت بـه ظل دیوارش
عفـاف و عصمت و ایثار، جنس بازارش
فقط به روی حسین است و چشم بیدارش
برات عفو خدا ریخته است در قدمش
یقیـن کنیـد بود قلب فاطمه حرمش
****
چـه دختـری که جلال پیامبـر دارد
ز خردسالی خـود صـولت پـدر دارد
فرشتهایست ولی صورت بشـر دارد
نه! بلکه طینتی از حور، خوبتر دارد
بـه سیـدالشهـدا الفتــی دگـر دارد
از آن جمال، محال است چشم بردارد
فقط نه محو جمالش نبی شده امشب
حسینِ فاطمـه هم زینبی شده امشب
****
حجـاب فاطمه از چادرش نمودار است
ز کودکی به علی مثل مادرش یار است
مقـــام امابیهـــاییاش ســزاوار است
چو ذوالفقار، زبانش به خطبه کرار است
حسین از وی و وی از حسین، سرشار است
نمــاز نافلـهاش را خـدا خریـدار است
زهی نمـاز شب آن حقیقت زهرا
که سیدالشهدا گفت التماس دعا
****
جمال اوست به چشم علی تماشایی
خطابههاش همـه حیدری و زهرایی
نکــرده شـوی بــود مادر شکیبایی
گرفتـه سایـهاش از آفتــاب زیبایی
نهـاده چهـر بـه خاک درش توانایی
نخوانـده درس، معلـم بـود به دانایی
ز خردسـالی پرواز کرده تا حیدر
به ذوالفقار زبانش نوشته یاحیدر
****
در آسمــان علـی اختــری چنین باید
ز کوثـــر نبــوی کوثــری چنین باید
کنـار خـون خـدا خواهـری چنین باید
به حلم و صبر و رضا مادری چنین باید
به بانـوان جهـان رهبـری چنین باید
به حق که فاطمه، دختری چنین باید
نه صبر رفت ز دستش؛ به صبر فرمان داد
کنـار مقتـل خون بـر امام خود جان داد
****
تو کیستی که علیگونه رهبری کردی؟
به صبـر و همت و ایثار، مادری کردی
سلام بر تو که خون را پیمبری کردی
تو بـا خطابـهات اعجاز حیدری کردی
تو بـا امــام شهیــدان برابـری کردی
تو مثـل فاطمـه اسـلامپروری کردی
حسین، فلک نجات است و ناخداش تویی
علــی زبـان خـدا باشـد و صداش تویی
****
سلام بر تـو که تـو هم فرشتـه هم بشری
سلام بر تو که هم تیغ خشم و هم سپری
سلام بر تو که در صبـر، مادر و پدری
سلام بر تو که بر هفت شهر نور، دری
سلام بر تو که در بحر معرفت گهـری
سلام بر تو کـه تیـغ زبـان دادگــری
سلام بر تو که آیینۀ حسینی تو
شـرار سوختۀ سینۀ حسینی تو
****
تو مثـل مادر خـود بینهایتی زینب
تو کـل کربوبـلا را حـکایتی زینب
تو چون حسین، چراغ هدایتی زینب
تو در صحیفـۀ ایثــار، آیتـی زینب
تو بحــر موجفــزای عنـایتی زینب
تو فوق مـدح و ثنـا و روایتی زینب
مصائب تـو بـه چشمت قلیـل بود قلیل
سر بریده به چشمت جمیل بود جمیل
صدای توست صـدای خـدای ذوالمنت
سلام گـرم همـه انبیا بـه جـان و تنت
زبان تـو تبـر و خطبههــای بتشکنت
روان و روح بزرگ علـیست در بـدنت
یزیــد، لاشـۀ مـردار گشت با سخنت
حسین بوسه زد از زیر چوب بر دهنت
هماره تا که بود آب و خاک و آتش و باد
نثار خاک رهت اشک چشم «میثم» باد!
شعر ولادت حضرت زينب (س)
با نام عشق، نام خدا، عشق نام تو
دارم شروع می شوم از فیض عام تو
بر دستهای هرکه رسیدی دلش شکست
غم را چکانده اند مگر بین کام تو؟
تو آمدی عصاره ی این پنج تن شدی
ای مظهر خدایی عصمت مرام تو
مثل خدیجه هستی تو وقف می شود
یعنی که دینمان شده مدیون نام تو
از جانب خدای تمامی یاسها
واجب شده برای همه احترام تو
قائم مقام فاطمه ی خانه ی علی
تندیس صبر! عالمه ی خانه ی علی
ای قلّه ی نجابت توحید جایتان
تا آسمان کشیده شده ردّ پایتان
باران هم از لطافتتان حرف می زند
وقتی نزول می کند از چشم هایتان
طوفان نور! بال و جبرئیل ریخت
در اولین شب حرم کبریایتان
ای سایه ی ندیده شده، آیه ی حجاب
ارث نجیب فاطمه بوده حیایتان
حالا که بر رسالت محمل نشسته اید
مائیم و خطبه های پس از کربلایتان
دلواپس نگاه حسن ای تب حسین
بنیانگذار عشق، تو ای زینب حسین
مضمون من به قدّ شماها نمی رسد
ذهن حقیر قطره به دریا نمی رسد
از معجزات سوره ی مریم لبالبم
با این همه دوباره مسیحا نمی رسد
ای قبله گاه شمع، از این پس به دست توست
آتش اگر به پیکر پروانه می رسد
چشمان من نشسته سر راه محملت
یا می رسد به پای شما یا نمی رسد
هر دختری که زینب کبری نمی شود
هر دختری به دامن زهرا نمی رسد
آغوش گرم یاس فقط مستحقّ توست
حتی اگر خدات بخوانیم حق توست
سجاده ها دم سحرت را شنیده اند
باران چشمهای ترت را شنیده اند
آه ای قنوت وتر! تمام فرشته ها
توصیف های بال و پرت را شنیده اند
وقتی که حرف می زنی انگار خاطرات
طوفان خطبه ی پدرت را شنیده اند
این ابرهای گریه ی ما قبل کربلا
آن سایه های روی سرت را شنیده اند
پر اضطراب بودی و پروا نداشتی
جز ذکر یا حسین به لبها نداشتی
ای آیه آیه آیه ی تو سرگذشت غم
در رگ رگ جنون من آخر بزن قدم
می آیی از تنفس یک ظهر پر ز آه
ای جبرئیل خسته به طوفان گریه ام
هر قطره قطره اشک تو صد علقمه عطش
هر آه سینه سوز تو صد آسمان حرم
آئینه ی شکسته ی محمل! مسیح زخم
در کوچه های سنگدل کوفیان بدم
با چشم های خیس خودم می نویسمت
من تا ابد تلاطم دریای زینبم
از پشت آن نقاب نجیبت نگام کن
بر روضه های ابری خود مبتلام کن
قلبت تپید و سوره ی مریم شروع شد
تفسیر زخم های مجسم شروع شد
از پشت کوه های ازل با شعاع اشک
نامت طلوع کرد و از آن غم شروع شد
اندازه ی تمامی دنیا دلت شکست
از چشم تو مراثی ماتم شروع شد
از زینبیه سینه زنان تا لب فرات
خون گریه ی سلاله ی زمزم شروع شد
وقتی وزید معجر تو دست بادها
غمگین ترین غروب محرم شروع شد
طوفان گرفت و دار و ندارت به باد رفت
پیراهن عزیز بهارت به باد رفت
دار و ندار آخرتان را گرفته اند
بر روی نیزه ها سرتان را گرفته اند
تنگ غروب روز دهم بی مروّتان
راه عبور معجرتان را گرفته اند
با تازیانه یکنفس از عصر تا به شام
بال و پر مطهرتان را گرفته اند
این لاله های سرزده از باغ مقنعه
سر تا به پای پیکرتان را گرفته اند
چیزی نمانده بر تن این آسمانِ زخم
پیراهن برادرتان را گرفته اند
بی شک اسیر شهر پر از رذل می شوی
وقتی بدون دست ابالفضل می شوی
شاعر :علیرضا لک
حضرت زینب(س)-مدح و ولادت
شهر مدینه نور گرفت از نگاه تو
روشن شد از فروغ رخ همچو ماه تو
ای زینب ای شکوفۀ گلزار مرتضی
ای آن که هست باغ ولا جلوه گاه تو
چون بوی گل که دامن گل هست جای او
دامان پاک فاطمه شد جایگاه تو
در گوش تو چه گفت که لب بستی از فغان
افتاد چون به روی حسینت نگاه تو
تا پرده دار عصمت و شرم و حیا شدی
حق در عفاف و شرم و حیا شد گواه تو
اندیشه را به درک مقام تو نیست راه
تا عرش کبریاست چو معراج جاه تو
فردا که نامۀ عملم را کنند باز
با اشک شرم خویشتنم عذرخواه تو
روزی که آفتاب قیامت کند طلوع
ای کاش جا دهند مرا در پناه تو
تا رشته ای ز چادر تو آورد به دست
چون خاک ره نشسته «وفائی» به راه تو
شاعر : سيد هاشم وفايي
شعر ولادت حضرت زینب(س)
مثل رنگین كمانی از پسِ ابر، روی دامان یاس افتادی
اشك شوق حسین را دیدی، باده ی ناب را نشان دادی
زینت خانواده ی عصمت!...، دختر نور، دختر دریا!...
با اصالت ترین نواده ی وحی، خواهر عشق، مادر بابا...!
تا كه گل های باغ كامل شد، تا كه نور جمال تو تابید
ماه با دیدنت تبسّم كرد، عازم پشت كوه شد خورشید
آمدی و به جلوه آوردی، عشق خورشید را به یك مهتاب
دامنت را ستاره باران كرد، خنده ی آسمانی ارباب
لایی لایی خواب شیرینت، طبق معمول عشق با عشق است
گفته ای بین گاهواره ی خویش، مهد دست حسین را عشق است
حلقه ی اشك شوق یار آمد، زلف هایت به پیچ و تاب افتاد
تا كه بوسه گرفت از تو پدر، دهن جبرئیل آب افتاد
نازهای دخترانه ای داری، دست های علی خریدار است
فاطمه پای گاهواره ی تو، تا بلندای فجر بیدار است
وصف هركس به قالب مدح است، در قبال تو اینكه تكراری ست
تو كه خود منحصر شدی در خویش، مدح تو در مصیبتت جاری ست
در هیاهوی بزم نامحرم ، چه وقاری چه شوكتی داری
ای حجاب از حجاب تو زنده، چه حیایی چه عفّتی داری
هیبت تو به عالمی فهماند، عصر طاغوتیان سرآمده است
چقدَر استوار بودی كه همه گفتند: حیدر آمده است
جمله ی مَا رَاَیتُ اِلّایت، فكر تاریخ را به هم زده است
عشق هم در كلاس عاشقی ات، بهر شاگردی ات علم زده است
نوری از خطبه ات تلالؤ كرد، شام تاریك صبح روشن شد
تا كه بغض گلوت پیدا شد،نیزه مشغول روضه خواندن شد
در بلندای سرخی مغرب، آسمانی سیاه پیدا شد
شعله ها تا كمی فرود آمد، دامنی سوخته هویدا شد
نیزه ها شاهدند كعبه ی درد، صبر تو آیتی زِ صبر خداست
مانده ام كه چرا پس از گودال، زندگانی هنوز پابرجاست
خطبه هایت به ما نشان دادند، دختر شیر، شیر باید شد
به ستمدیده ها خبر دادی ، در(اسیر)ی امیر باید شد
شاعر : حميد رمي
شعر ولادت حضرت زینب(س)
او تولد یافت طنازی کند
با الفبای جنون بازی کند
او تولد یافت گردد نور عین
تا شود سرمست از جام حسین
او تولد یافت تا زینب شود
در سخن علامۀ مکتب شود
آری آری زینب آمد بر جهان
تا شود همگام عاشورائیان
در حوادث یار می خواهد حسین
محرم اسرار می خواهد حسین
کیست زینب تابع فرمان دوست
هفت شهر عشق زیر گام اوست
کیست زینب صاحب عنوان عشق
تاج خونین سر سلطان عشق
عشق هر جا خود نمایی می کند
نام زینب دلربایی می کند
هر کجا منشور ضد مکتب است
بی گمان الغاء آن با زینب است
نوحه خوان! شعری بخوان زینب پسند
تا شوی در پیش زهرا سر بلند
نکته ای گویم به گوش آویز کن
از کلام ناروا پرهیز کن
خوانیش آواره، خود آواره ای
دانیش بیچاره، خود بیچاره ای
نسبت آوارگی بر او، مده
نسبت بیچارگی بر او، مده
کیست زینب عامل تکمیل عشق
بعد زهرا فارغ التحصیل عشق
کیست او؟ پروانۀ پر سوخته
سوختن از فاطمه آموخته
در فدک صبر علی را دیده است
عشق را با فاطمه سنجیده است
مرحبا زینب که طوفان کرده است
آنچه زهرا گفته بود آن کرده است
او به بحر العشق نوح کربلاست
عشق او فتح الفتوح کربلاست
خلق را زینب شناسی نیست نیست
فاطمه داند که زینب کیست کیست
گر چه «خوش زاد»م، حسینی منصبم
گر قبول افتد غلام زینبم
شاعر : سيد حسن خوشزاد
شعر ولادت حضرت زینب(س)
آسمان از ستاره لبریز است
آخر عمر فصل پاییز است
امشب از ذهن شاعرت بی بی
غزلی آمده که ناچیز است:
وقت بد مستی زحل آمد
اول مثنوی، غزل آمد
عید نوروز ما مبارک شد
نو بهاری در این محل آمد
شب عیدی خدا چه عیدی داد!
عید "اهلا من العسل" آمد
ماهی قرمزی که در تنگ است
برج حوت است و در حَمَل آمد
بین آغوش ساقی کوثر
ساغری ناب و لم یزل آمد
آمد و بهر مردی زن ها
تا ابد اسوه و مَثل آمد
غزل امشب هوای روضه گرفت!
یادم آمد که روی تل آمد
هم زمان با صدای وا اُماش
سوت و طبل و کف و کتل آمد...
شاعر : علي كاوند
شعر ولات حضرت زينب (س)
دل را به پاس عشق تو میل خُم است و بس
جان در ره دمشق تو سر در گم است و بس
زاندم که از بهشت تو تبعید می شدیم
تا حال ننگ ما طلب گندم است و بس
ای نور مهر و ماه طفیل نگاه تو
تنها نه مست جلوه ی تو انجم است و بس
تو چارده جمال و جلال محمّدی
کی گفته محو تو قمر سوم است و بس
عالم تمام مست ولای تو زینب اند
این میکده نمونه ای از مردم است و بس
ای صاحب مقام ولایت خوش آمدی
ای رهبر طریق هدایت خوش آمدی
ای نفس ناطقه گره ام وا نمی شود
وصف تو ای عقیله مهیّا نمی شود
گلها اگر کتاب و گیاهان قلم شوند
هرگز مقام قرب تو انشا نمی شود
ای عاقله، محدّثه، عُلیا مخدّره!
مُلک و ملک ز مدح تو ارضا نمی شود
قلب سلیمه، نفس زکیّه، مجلله!
قدّیس تر ز نفس تو پیدا نمی شود
خالص ترین عیار محبّت به قلب توست
بی مُهر عاطفه دلی امضا نمی شود
ای ثروت همیشگی و ناتمام عشق
تا روز حشر بر دل پاکت سلام عشق
ای در نگاه پاک تو توحید راستین
وی احترام واجب تو فرض مؤمنین
حوّا اگر به ذائقه گندم نمی چشاند
کامت نمی چشید به جز جنّت برین
ای شفع و وتر و نافله خانه به دوش تو
باشد همان نشسته نمازت ستون دین
دست قنوت تو به بلندای آسمان
پای رکاب تو به سراپرده ی زمین
عصمت، حیا، عفاف، متانت، ادب، وقار
یک شمّه از حجاب تو ای بانوی زمین
ای رتبه ی تو نائبة الخاص کربلا
جامی بده ز باده ی اخلاص کربلا
وقتی بناست فاش شود طینت علی
دیگر نیاز نیست به مدحیّت علی
وقتی خدای نام تو را زِین اب گذاشت
جای غُلو نمانده تویی حجّت علی
ای تارهای صوتی حیدر به حنجرت
در هیئت تو تعبیه شد هیبت علی
از امتزاج کوثر و توحید، سوره ایست
چون سوره ی مبارکه ی زینت علی
تنها نه وصف قدر علی را نمی توان
حتّی مدیح نام تو ای بهجت علی
تو برترین سلاله ی آل پیمبری
خورشید حیدری و هلال پیمبری
ای جلوه ی پیمبری فای فاطمه
وی قامت صنوبری آی فاطمه
فاطر به حقّ فاطمه در سلک ما تویی
در خلق کائنات تویی طای فاطمه
در میم فاطمه تو «تکی» مثل مادرت
همتا نداشت فاطمه، ای تای فاطمه
همتای مادرت شده ای زینت پدر!
در نام توست کاملِ معنای فاطمه
ای امتداد فاطمه تا بعد کربلا
زهرا اگر نماند تویی جای فاطمه
زینب اگر نبود حرم فاطمه نداشت
دیگر خدا به لوح و قلم فاطمه نداشت
خوف و خطر به پای تو تکریم می کنند
ایمان و صبر نزد تو تعلیم می کنند
فتح و ظفر ز سایه ی تو سر برآورند
درد و بلا ز لشکر تو بیم می کنند
دلدادگان عشق به میدان کارزار
هر دم نفس به عشق تو تقدیم می کنند
حق باوران به گوش دل کودکان خویش
نام تو را به زمزمه تعلیم می کنند
آنانکه راه کرب و بلا برگزیده اند
میثاق عشق را به تو تحکیم می کنند
هرجا تویی حسین همانجاست زینبا
کرب و بلا حریم تو یکتاست زینبا
ای آفتاب معرفت مکتب حسین
روشن ترین چراغ حرم زینب حسین
با اقتدا به فاطمه در مکتب علی
تدبیر توست پیروی از مکتب حسین
داغ و بلا به چشم تو زیباست زینبا
سنگ صبور و مرهم تاب و تب حسین
گوش دل تو محرم اسرار قتلگاه
در زیر تیغ می شنوی یارب حسین
از لحظه ی ظهور تو تا ساعت وداع
نام پر از حلاوت تو بر لب حسین
چشمی که بر مصائب تو گریه می کند
خون گلو به خون خدا هدیه می کند
شاعر :محمود ژولیده
حضرت زینب(س)
ولادت و مصائب
کارِ ما امشب است با زینب
شبِ میلادِ نورها، زینب
سِرِّ وَالنجم و وَالضُحی زینب
آمده محورِ کسا زینب
دختر صبر مرتضا زینب
السلام علیک یا زینب
ای نبوت به شأن زن زینب
اسدالله بت شکن زینب
فاطمه حیدر و حسن زینب
یک تنه کُلِّ پنج تن زینب
از ازل غرق خویشتن زینب
تا ابد غرقِ در خدا زینب
شب میلاد گریه مرسوم است
زیر پایت بهشت معلوم است
پلک های تو حَیُّ قیوم است
قلم عاجز به وصف خانوم است
در حقیقت امام معصوم است
درلباس فرشته ها زینب
زینت روزگار بابایی
سند افتخار بابایی
درجلالت کنار بابایی
دختر باوقار بابایی
توهمان ذوالفقار بابایی
ای تجلیِّ لافتی زینب
آمدی سروری به تو دادند
شأن پیغمبری به تو دادند
تبرِ حیدری به تو دادند
تا که بال و پری به تو دادند
لقب مادری به تو دادند
مات و حیرانت انبیا، زینب
آمدی و گدا شدیم همه
در مقامت فنا شدیم همه
در به در هر کجا شدیم همه
راهیِ کربلا شدیم همه
به خدا با خدا شدیم همه
قل هوالله را نَما، زینب
آمدی انّمَا الحیاتِ حسین
آمدی زمزم و فرات حسین
ساحل کشتی نجات حسین
سر پناه مخدرات حسین
خنده های تو خاطرات حسین
خَلقُک مِن حُسین، یا زینب
عشق خیر العمل درست کند
نامت از غم عسل درست کند
این برادر بغل درست کند
تا که ضرب المثل درست کند
سایه بان در محل درست کند
ای برادر تو را فدا زینب
سه برادر کبوترت بودند
بچه های برادرت بودند
راه بندانِ معبرت بودند
پاسبان های معجرت بودند
همه پروانه یِ سرت بودند
که مبادا به کوچه ها...زینب…
در مسیر تو یک نفر باشد
شمع روشن در این گذر باشد
ناشناسی به دور و بر باشد
تا مسیر تو بی خطر باشد
یک قبیله تو را سپر باشد
وای از روز کربلا... زینب
غصه و درد بی کران هم بود
کتک و سنگ بی امان هم بود
ترس از کشتن زنان هم بود
دور تو خولی و سنان هم بود
چادرت زیر دست و پا زینب
شاعر : جواد پرچمي
شعر ولادت حضرت زینب کبری(س)
با دست شوق چاک گریبان گرفته ایم
از فرط شور باده طوفان گرفته ایم
در اوج ناز تخت سلیمان گرفته ایم
امشب به دست زلف پریشان گرفته ایم
شکر خدا ز جام جنونش لبالبیم
شکر خدا که گوشه نشیان زینبیم
امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است
شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است
شور و شگفتی است و شبیه عشق مشرب است
شامی که روشنایی روز است امشب است
امشب تمام گرمی بازار زینب است
امشب شب ملیکه دادار زینب است
فصل الخطاب عاشقی ما رسیده است
ای قطره های تب زده دریا رسیده است
زیباترین حماسه دنیا رسیده است
زینب به دست حضرت زهرا رسیده است
چشمی گشود و چشم شقایق به خواب شد
زیباترین دعای علی مستجاب شد
باور نداشت چشم فلک دختر این چنین
در بین چند کعبه دل دلبر این چنین
از هرچه سرفراز زنی سرتر این چنین
غیر از خدا نداشت کسی باور این چنین
حتی فلک به چشم خواب خیالش ندیده است
امشب خدا دوباره حسین آفریده است
تا کوچه اش قبیله لیلا ادامه داشت
تا خانه اش گدایی عیسی ادامه داشت
در قامتش قیامت مولا ادامه داشت
زینب که بود حضرت زهرا ادامه داشت
زهرا نبود زهره دگر نُه فلک نداشت
زینب نبود سفره خلقت نمک نداشت
زینب اگر نبود اثر از کربلا نبود
زینب اگر نبود علم حق به پا نبود
زینب اگر نبود کتاب خدا نبود
یک یا حسین بر لب ما و شما نبود
بیخود که نیست عاشق و مجنون زینبیم
این یا حسین را همه مدیون زینبیم
ای برترین عقیله ی ایل و تبارها
صبرت صلابت همه ی اقتدارها
ای کرده با صدای علی کارزارها
ای خطبه ات برنده تر از ذوالفقارها
با خطبه هات ها حید کرار زنده شد
در هیبتت شکوه علمدار زنده شد
نهج البلاغه خوان علی آتشِ کلام
ای مرتضای دوم کوفه ؛حسین شام
حُسن ختام کرب و بلا تیغ بی نیام
با خطبه ات گرفته ای از دشمن انتقام
ای زینب مدینه و زهرای کربلا
تو تیغ میگرفتی اگر وای کربلا
تو آمدی که صبر شوی مجتبی شوی
تو آمدی حسین شوی کربلا شوی
تو آمدی به آل کسا هم کسا شوی
هم ما رأیت سمت جمیلا رها شوی
تو آمدی که کعبه دل کربلا شود
در سینه ها حسینیه غم رها شود
از کودکی برای برادر گریستی
از کودکی به خاطر مادر گریستی
گاهی کنار سرو صنوبر گریستی
گاهی کنار پیکر بی سر گریستی
حقت نبود تا که به زنجیرتان کشند
با خط تازیانه به تفسیرتان کشند
شاعر :محسن عرب خالقی