اشعار مدح و ورود حضرت فاطمه معصومه(ٍس) به شهر قم - رحمان نوازنی

 

مثل دلتنگی یک رود که تنها می رفت

او فقط داشت به پابوسی دریا می رفت

 

داشت خورشید هم از طوس نگاهش می کرد

زائر آینه با شوق تماشا می رفت

 

صبح روزی که قدم بر سر این خاک گذاشت

آفتاب از قدمش بود که بالا می رفت

 

توی این دشت فقط یک گل مجنون روئید

آن هم آن بود که در حسرت لیلا می رفت

 

" اشهد ان رضا " را سر هر ماذنه برد

اینچنین عشق به هر گوشه دنیا می رفت

 

وقتی از زمزمه آمدنش می گفتند :

به خداوند خراسان دل مولا می رفت

 

چهارده مرتبه تکرار شد و فاطمه شد

و از آن پس همه گفتند: که زهرا می رفت..

 ***

آنقدر رفت که در ثانیه ها هم گم شد

بعد آنسوی زمان پنجره ای در قم شد

 

و همین زائره سبز زیارتگاهش

در پرواز به سمت حرم هشتم شد

 

گوشه چادر او روی سر قم افتاد

کآفتاب آمد و تاریکی شیطان گم شد

 

خاک قم عطر گل یاس گرفت و آنگاه

قم مدینه شد و او فاطمه دوم شد

 

یازده  کعبه به همسایگی اش آمده اند

یازده  مرتبه اینجا حرم مردم شد

 

جمع بودند در اینجا همگی تا اینکه

جمکران آمد و همسایه این خانم شد

**

لطف همسایگی اش بود؛ که احسان می ریخت

بر سر سفره او این همه مهمان می ریخت

 

بر لب حوض برای همه ماهی ها

مثل یک حوریه با دست خودش نان می ریخت

 

مثل ابری که پر از مرحمت زهرا بود

بر دل تشنه این باغچه باران می ریخت

 

از دل مشرقی ای او چه بگوئیم که تا-

پلک می زد همه جا صبح خراسان می ریخت

 

یا بگویییم که با یک نگه زهرایش

دور تا دور علی این همه سلمان می ریخت

 

یا سحرگاه که آیات خدا را می خواند

در صفوف حرمش سوره انسان می ریخت

**

دختری را که پدر هم به فدایش بشود

آمده بود فدایی رضایش بشود 

 

آمده بود کمی بار بلا بردارد

زینب قافله ی کرب و بلایش بشود 

 

آمده بود که زینب سر مقتل برسد

آمده بود که این بار فدایش بشود

 

رحمان نوازنی

 

*********************

 

اشعار ورود حضرت فاطمه معصومه به شهر قم(س)

 

با همه عزت و مقام آمد

باز هم خواهر امام آمد

با سلام و درود وارد شد

قم که آمد به احترام آمد

**

همه اش احترام می کردند

دسته دسته سلام می کردند

همه جا مهر بود و گل باران

حق او را تمام می کردند

**

هیچکس ناسزا نگفت به او

جز درود و ثنا نگفت به او

هیچکس وقت آمدن غیر از

آیه انمّا نگفت به او

**

در دلش حول و التهاب که نیست

دست او بسته در طناب که نیست

لرزه بر جان او نیفتاده

حرفی از مجلس شراب که نیست

**

خوب شد که سری به نیزه ندید

خوب شد هیچ حرف بد نشنید

خوب شد وقت دست و پا زدنش

نیمه جان برادرش نرسید

 

**

قم عجب میهمان نوازی کرد

تا ابد ماند و سرفرازی کرد

قم عجب کرد آبرو داری

کوفه با آبرو چه بازی کرد

**

ای امان از غریبی زینب

وای از غم نصیبیِ زینب

هیچ چشمی به شام و کوفه ندید

دل قرار شکیبی زینب

**

بس که همچون حسین محو خداست

درد و غم پیش چشم او زیباست

تا خدا همچو زینبی دارد

پرچمش تا همیشه پابرجاست

 

برگرفته از وبسایت حاج منصور

 

*******************

 

اشعار ورود حضرت معصومه(س) به شهر قم - یوسف رحیمی

 

آئينه توحيد به قم مي آيد

يا خواهر خورشيد به قم مي آيد

نذر نفحات فاطمي اش صلوات

با آمدنش عيد به قم مي آيد

 *

هم زمزمه‌ي سبز بهاران با تو

هم روح بلند چشمه ساران با تو

از راه رسيدي و کويري تشنه

جنت شده، اي حضرت باران با تو

 *

تا خاک مرا سرشت، يا معصومه

روي دل من نوشت: يا معصومه

يک پنجره پرواز مرا خواهد برد

از صحن تو تا بهشت، يا معصومه

 

یوسف رحیمی

 

*******************

 

 ۲۳ ربیع الاول سالروز ورود حضرت معصومه (س) به شهر قم - حاج غلامرضا سازگار

 

اى دختر و خواهر ولايت

آيينه ی مادر ولايت

 

بر ارض و سما مليكه در قم

آرام دل امام هفتم

 

معصومه به كُنيه و به عصمت

افتاده به خاك پايت عفت

 

در كوى تو زنده ، جان مرده

بر خاك تو عرش سجده برده

 

در قصر تو جبرئيل حاجب

زُوّار تو را بهشت واجب

 

گفتند و شنيده اند ز آغاز

كز قم به جنان درى شود باز

 

حاجت نبُوَد مرا برآن در

قم باشدم از بهشت بهتر

 

قم قبله ی خازن بهشت است

اين جا سخن از بهشت ، زشت است

 

قم شهر مقدس قيام است

قم خانه يازده امام است

 

قم تربت پاك پيكر توست

اينجا حرم مُطهَّر توست

 

گر فاطمه(س) دفن شد شبانه

نَبوَد ز حريم او نشانه

 

كى گفته نهان زماست آن قبر

من يافته ام كجاست آن قبر

 

آن قبر كه در مدينه شد گم

پيدا شده در مدينه ی قم ...

 

مريم به بَرَت اگر نشيند

اين منظره را ، مسيح بيند

 

سازد به سلام سَرو قد خم

اول به تو ، بعد از آن به مريم ...

 

روزى كه به قم قدم نهادى

قم را شَرَفِ مدينه دادى

 

آن روز قرار از مَلك رفت

ذكر صلوات بر فلك رفت

 

تابيد چو موكبت ز صحرا

شهر از تو شنيد بوى زهرا(س)

 

درخاك رهت ز عجز و ناله

مى ريخت سرشك ، همچو لاله

 

با گريه ی شوق و شاخه ی گل

بُردند به ناقه ات توسل

 

دل بود كه بود ، محفل تو

غم گشت به دور محمل تو

 

آن پير كه سيد زمان بود

رويش همه را چراغ جان بود

 

گرديد به گردِ كاروانت

شد پاى برهنه ساربانت

 

بردند تُرا به گريه هودَج

تا خانه موسى اِبن خِزرَج

 

ازشوق تو اى بتول دوم

قم داد ندا به مردم  قم

 

كاى مردم قم به پاى خيزيد

از هر در و بام گل بريزيد

 

آذين به بهشت قم ببنديد

ناموس خدا مرا پسنديد

 

قم شام نبود تا كه در آن

دشنام دهد كسى به مهمان

 

قم شام نبود ، تا كه از سنگ

گردد رخ ميهمان ز خون رنگ

 

قم كوفه نبود تا كه خواهر

بيند سر نى ، سر برادر ...

 

حاشا كه قم اين جفا پذيرد

مهمان به خرابه جاى گيرد ...

 

بستند به گرد ميهمان صف

قم با صلوات و - شام با كف ...

 

قم مهمان را عزيز خوانند

كى دخت و را كنيز خوانند؟ ...

 

«میثم» همه عمر آن چه را گفت

در مدح و مصیبت شما گفت

 

حاج غلامرضا سازگار

 

******************

 
 

 

برای بانو

 

هر کس به احترام مقام تو خم نشد

آقا نشد بزرگ نشد محترم نشد

 

دل خسته بود و راهی این آستانه شد

دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد

 

گفتند مرقدت حرم آل فا طمه است

با این حساب هیچ کسی بی حرم نشد

 

این حاجت من است الهی قلم شود

دستم اگر برای تو بانو قلم نشد

 

باز این چه لطفی است که در حق ماشده

ما شاعرت شدیم ولی محتشم نشد

 

می خواستم برای تو بهتر از این غزل

من را ببخش آنچه که می خواستم نشد

 

مجید تال

 

*******************

 

 

خواهر بهشت

 

دست مرا گرفت وبه دست قلم گذاشت

حسی که باز پای مرا درحرم گذاشت

حسی که اشکوار به چشمم قدم گذاشت

تا ((اشفعی لنا))به لبم دم به دم گذاشت

 

پس از کنار هجره ی پروین که رد شدم...

بی اختیار شعر سرودن بلد شدم

 

در این حرم که آمده ام پا به پای عشق

عاشق شدن دعای من است و دعای عشق

مادست خالی آمده ایم ای خدای عشق

اذن دخولمان بده محض رضای عشق

 

تا چشم کار می کند اینجا کرامت است

اینجا شفیعه هست پس این جا قیامت است

 

ما اشک می شویم که بارانمان کنی

ما درد میشویم که درمانمان کنی

مارا غریب و بی کس و بی خانمان کنی

تا شب نشین صحن شبستانمان کنی

 

یادش بخیر ماه مبارک‌ بهار تو

سی جزء عشق خوانده شده در کنار تو

 

خوش روییت نبود چنین رو نمی زدیم

نورت نبود با دل شب مو نمی زدیم

صحنت نبود دست به جارو نمی زدیم

بالا اگر نبودی  زانو نمی زدیم

 

ما با حضور لطف تو حاجت نداشتیم

ما بی حضور لطف تو بهجت نداشتیم

 

بال فرشته است و قدم های مردم است

در حوض صحن آینه اش آسمان گم است

دیگر نگرد مادرمان در همین قم است

((اینجا که آب هست چه جای تیمم است؟))

 

گفتند باز می شود از قم در بهشت

مارا ببر بهشت تو  ای خواهر بهشت

 

آهو شدیم در دل صیادمان ببر

پروازمان بده به گهر شادمان ببر

مشهد به پاست در سرمان شور عشق تو

پس مال ماست کوچه ی سرشور عشق تو

 

مجید تال

 

********************

 

 

هوای دیدن خورشید درسرم افتاد

که ناگهان به دلم جذبه ی حرم افتاد

 

کسی میان دلم ((اشفعی لنا ))میخواند

کسی که خاک ترین بود و از طلا میخواند

 

تویی سرودن شعرم تویی ترانه ی من

بهانه ای به غزل های عاشقانه ی من

 

درخت بی ثمری را به بار آوردی

دراین زمین کویری بهار آوردی

 

نداشت فاطمه در شهر خود مزار اما

برای فاطمه در قم مزار آوردی

 

نگه ندار زما سایه ی پناهت را

وقدر یک مژه بر هم زدن نگاهت را

 

دوباره بال گشودم شبیه پروانه

و با اجازه سرودم شبیه پروانه

 

کسی که پای ضریحت دخیل می بندد

دخیل را به پر جبرئیل می بندد

 

طلا زخاک در کوی تو محک خورده است

کنار سفره ی توآب هم نمک خورده است

 

برای وصف قم از رود نیل باید گفت

غزل،قصیده نه بحر طویل باید گفت

 

به چشم می خورد اینجا زیارت مریم

سمیه، آسیه ،حاجر،خدیجه،حوا هم

 

زمین همیشه تو را با برادرت می دید

تو ماه بودی و نام برادرت خورشید

 

چقدر در حرمت بوی عشق می آید

خیال می کنم عطر دمشق می آید

 

شبی که فال بجز عشق را نمی آورد

دلم برای زیارت بهانه می آورد

 

کسی میان دلم ((اشفعی لنا))می خواند

صدا صدای خودم بود از شما می خواند

 

مجید تال

 

*******************

 

 

دلم -شاید یکی از کفتراتون-

حسابی خو گرفته با هواتون

 

شبا وقتی که می بندن درارو

دلم می مونه تو صحن و سراتون

 

یه عمره عاشقونه هر شب و روز

توی شادی و غم کردم صداتون

 

صُبا گفتم : سلام ، خورشید بانو !

شبا گفتم : سلام ، مهتاب خاتون !

 

ببخش از اینکه گفتم عاشقونه

نه خانم ، ما کجا و عاشقاتون ؟

 

سر راه حرم گاهی اگر چه

دوتا شاخه غزل چیدم براتون...

 

همه ش تقصیر خوبیتونه خانم

که کرده ما بَدارم مبتلاتون

 

همیشه درد دل کردیم و رفتیم

نشد با ما بگید از ماجراتون

 

اگر چه ؛ تو دلا می پیچه گاهی

مناجات رضا جانم رضا تون

 

وَ یا بین صدای ندبه خونا

صدای ناله ی آقا بیاتون

 

یه عمره سائلم اما یه بارم

شما چیزی بخواین از این گداتون

 

مگه تا کی قراره زنده باشم

بیام تا کی بگم جونم فداتون ؟

 

چی می شه زیر پاهاتون بشم خاک

منی که عمریه پایین پاتون ...

  

حسن بیاتانی


*****************


حضرت معصومه(س)-مدح و وفات *اسماعيل شبرنگ*


با صد امید دربه دَرِ خانه ات شدم 

محتاج یک نگاه کریمانه ات شدم

روز ازل، نگاه شما شد نصیبِ ما

 از این سبب کبوتر آستانه أت شدم

نانی که می خورم همه از برکت شماست

 مدیون لطف آب و همان دانه أت شدم

عشق رضا، چو ارثیه ای، از شما رسید

 مدیونِ ارثِ کامل و جاودانه ات شدم

شمع محبتی که به ما نور می دهی

 از لطف یک نگاه تو، پروانه أت شدم

هستی شفیعه ی همه در موسم جزا

دست مرا بگیر، تو ای خواهر رضا

وقتی میان صحن شما می زنم قدم

 انگار در بهشت خدا می زنم قدم

آری بَدَم ، ولی به هوای تو آمدم

 با ذکر تو، به صحن و سَرا می زنم قدم

در باز کن ، رسیده گدا تا کرم کنی

کنج حرم به شوق عطا می زنم قدم

فرقی که نیست بین حریم تو و رضا

 پیش تو در کنار رضا می زنم قدم

شب های جمعه در حرم با صفای تو

 انگار بین کرببلا می زنم قدم

بانو میان لطف و عطای شما گُمیم

شکر خدا که زائر معصومه در قُمیم  

باز آمدم زیارتِ بالا سَرِ شما

 با دست خالی آمده ام بر دَر شما

این روزها که غرق عزای تو عالَمی است

 شد روضه خوان ماتم تو، نوکر شما

امّا اگر که جان شما روی لب رسید

 دستی نداشت نیّت آن معجر شما

از روی بام که سنگی به تو نخورد

 یا خیزران نخورد، لبِ سرور شما

گیرم که زهر تاب و توانِ تو را گرفت

 امّا نشد کبود، که بال و پَرِ شما

تا آمدی نثــارِ شما شد ســلام ها

کِی؟ سنگ برتو زد کسی از پشت بام ها

قم از نگاه لطف تو بانو بها گرفت

 با مهر تو وجود مراهم خدا گرفت

شب های جمعه در حرَمَت غلغله به پاست

 آری دوباره از تو کسی کربلا گرفت


اسماعيل شبرنگ


******************


 حضرت فاطمه معصومه(س)-مدح *غلامرضاسازگار*


ای غبار آستانت، آبروی اهل قم

داده زینت خاک زوارت بـه روی اهل قم

وصف تو محفل به محفل، گفتگوی اهل قم

روز و شب چشم عنایاتت به سوی اهل قم

آفتاب و ماه، تا در چـرخِ گیتی‌ پرور است

سایه ی‌ گلدسته‌هایت بر سرِ این‌کشور است

*****

دخت موسایی و صد موسی مقیمِ طور توست

وسعت ملک خــدا، غـرق شعـاع نور توست

عصمت و تقوی و پاکی و شرف، منشور توست

قم اگر گردیده مشهور جهان، مشهور توست

نه فقط «موسی‌بن‌جعفر» را سرورِ سینه‌ای

چـارده معصـوم را سـر تـا قدم آیینه‌ ای

*****

نخل موسـای ولایت، بـر نـدارد مثل تو

بعـد زینب فاطمـه، کوثـر ندارد مثل تو

هفتمین بحر شرف، گوهر ندارد مثل تو

حجت هشتم، رضا، خواهر ندارد مثل تو

چارده خورشیدِ خورشید آفرین را کوکبی

بر سـر دست پدر، هم فاطمه، هم زینبی

*****

ای به جان و پیکر پاکت، سلام فاطمه

بضعـه ی پیغمبـر اکـرم، تمــام فاطمه

از دهـانت ریختــه دُرِّ کـلامِ فاطمه

بر تو چون زهرا برازنده است، نامِ فاطمه

گفتگویت یاد از «امّ ابیهـا» می‌کند

تا رضا روی تو بیند، یاد زهرا می‌کند

*****

خاک قم بالد که دارد نقشِ جای پای تو

وحیِ مُنزَل جوشد از گفتارِ روح افزای تو

می‌بـرد دل از امـامـان هُـدا، سیمای تو

تـا صـف محشـر ســلام‌ ا... بـر آبای تو

گـر جهان بـار دگـر «موسی‌ بن‌ جعفر» آورد

می‌توان چون حضرت معصومه، دختر آورد

*****

روی تو روی بهشت و خوی تو خوی بهشت

نی عجب کز سینه‌ ات بوی پـدر، بوی بهشت

قم شـده بـا مقـدم نـورانیَت، کوی بهشت

محو شد از ذهن اهل قم، هیاهوی بهشت

تا به سـوی قم تو را طیّ سفر، آغاز شد

یک در جنّت به خلق، از جانب قم، باز شد

*****

شعلـه ی داغ پـدر بـر سینـه می‌ زد آذرت

بود از هجر رضا سـوز دل و چشم ترت

حیف در سنّ جوانـی مثل زهرا مادرت

بعد هفده روز پر زد مرغ روح از پیکرت

کس نداند آتش داغت به اهل قم چه کرد

با دل زار رضـا آن حجت هشتم، چه کرد

*****

اهل قم کز مکتبت علم حـدیث آموختند

پای تا سر در عزایت چون شرار افروختند

دیده بر تابوت تو از چار جانب دوختند

روز تشییعت به یاد دفن زهرا سوختند

پیکر پـاک تـو را روز از زمیـن برداشتند

جسم زهرا را دل شب در لحد بگذاشتند

*****

تربت پـاک تـو را مـادر زیـارت می‌ کند

هم رسول ‌ا...، هم حیدر زیـارت می‌ کند

هم رضا، هم موسی‌ جعفر زیارت می ‌کند

هر امـام و هـر پیـام‌ آور زیـارت می ‌کند

بارگاه قدس تو، برتـر ز عرش کبریاست

تا خدا دارد خدایی کعبه ی دل ‌های ماست

*****

ای مـزارت کعبـه ی دل، تربتت، بیـت‌ الحرام

تا تو را، یا فاطمه!، در شهـر قم باشد مقام

از خراسان می‌دهد هر صبح، خورشیدت سلام

گویـی از قبـر رضـا، بـر اهـل قم آید پیام:

هر که چون «میثم» به خاک این حرم صورت نهشت

روز محشـر می‌شـود واجـب برای او بهشت


غلامرضاسازگار