قصیده ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

باز اشکم به دیده ام دریا است
باز هم بین سینه ام غوغاست
زا‌یرم زایر شکسته دل
بانوی قم که زاده موسی ست
حرمی کز جلالت و وز قدر
قبلگاه و مطاف اهل ولاست
یک نگاهش به درد ما درمان
ذکر نامش کلید باب شفاست
یکی از زایران او موسی
وان یکی نوح و آن یکی عیسی است
او نگین حلقه برترین زنها
مریم و ساره وان یکی حواست
بی سبب تو کریمه اش که مخوان
همه دم خوان جود او بر پاست
جای گلبوسه ملک همه جا
از میان ضریح او پیداست
گر نگاهت به گنبدش افتد
به گمانت که بارگاه رضاست
این همان دختر است که بارها
گفته بابا فدای او باباست
این همان عالمه است که از طفلی
پاسخش بر همه درست و به جاست
آفرین بر کلام ناب ٬٬حسان٬٬
زایران یک در بهشت اینجاست
هر که آید دراین حرم گویا
زایر قبر مخفی زهراست
خواهری بر برادرش دلسوز
غم او را برای خود می خواست
آخرین ذکر او فقط این بود
بارالها برادرم تنهاست
برسرش کسی نزد سنگی
گرچه ثانی زینب کبری ست
با دو چشمش دگر نظاره نکرد
سر خونین میان طشت طلاست
پهلویش را کسی دگر نشکست
که گناهت حمایت از مولاست

مجيداحدزاده