اشعار"حضرت قاسم ابن الحسن(ع)" حاج غلامرضاسازگار *13*
مناجات محرمي امام زمان(عج) - شب ششم
گفتند میایی ؛خودت هم بی قراری
ما منتظر ماندیم و طی شد روزگاری
در جستجوی خیمه ی سبزی که گفتند...
آواره ایم آواره ی کوه و صحاری
عباس احمدي
حضرت قاسم بن الحسن(علیه السلام)
تا كه از چهره ات نقاب افتاد
رونق از بزم آفتاب افتاد
چهره ي مجتبائيت گل كرد
در دل دشت التهاب افتاد
حضرت قاسم بن الحسن(ع)
ای عمو! تنها امیدم در رهت ترک سر است
مرگ در راه تو بر من از عسل شیرین تر است
گرچه می دانی یتیمم، اذن میدانم بده
حضرت قاسم بن الحسن(ع)
بی تو در بین حرم بانگ عزا افتاده
وای قاسم، عوضِ وا عطشا افتاده
چاره ای كن كه نمانند به رویِ دستم
عمه ات از نفس و نجمه ز پا افتاده
حسن لطفي
حضرت قاسم ابن حسن(ع)- بحر طویل
سیزده ساله گلی بود ز گلزار حسن
چشم شهلاش چنان چشم گهربار حسن
هر که بر او نظر افکنده خدا میداند
شد دلش سوختۀ عشق شرر بار حسن
مجتبي روشن روان