اشعار به مناسبت عيد سعيد غدير ، بخش اول *8*
اشعار عید سعید غدیر خم - وحید قاسمی
درظهر غدير تا كه موساي نبي
بوسه به رخ منور هارون زد
چشمان حسودان و بخيلان عرب
از شدت غم ، از حدقه بيرون زد
**
از مشرق دستهاي پر مهر نبي
خورشيد ولايت و امامت تابيد
با شوق ملائك همه فرياد زدند:
« تا كور شود هر آنكه نتواند ديد»
**
فرمود نبي به امر معبود وَدود
بر امت من علي امام است امام
اين مژده ي من به شيعيانش، دوزخ
بر شيعه ي مرتضي حرام است حرام
**
گُل كرد سپيده ي تبسم به لبش
تا آيه ي «اكملتُ لكُم» نازل شد
فرمود: خوشا به حالتان اي مردم
با حُب علي دين شما كامل شد
**
فرمود خدا ولايت حيدر را
بر آدم و نسل بعد او واجب كرد
در روز ازل كليد فردوسش را
تقديم ِ علي بن ابيطالب كرد
**
فرمود: برادرم علي مَحرم ماست
از عالم غيب مثل من آگاه است
قرآن چقدر مدح و ثنايش را گفت
او نقطه ي زير باء بسم الله است
**
فرمود كه يادگار من بين شما
تا روز حساب، عترت و قرآن است
بايد كه به هر دوشان تمسك جوييد
اين راه نجات اصلي انسان است
**
ذكر صلوات عرشيان مي آمد
تا رفت به سوي آسمان دست ِ علي
از عرش بلند و يك صدا مي گفتند:
اَلحَق كه اميرمومنان است علي
**
جبريل به خدمت علي آمد و گفت
تبريك؛ كه اين مقام زيبنده ي توست
اي حضرت بوتراب درهر دو جهان
هاروني ِ اين قوم برازنده ي توست
**
جبريل به جانشين پيغمبر گفت
اي مظهر افتادگي و آقايي
مردم اگر امروز امامت خوانند
عمريست امام عالم بالايي
**
اين قوم تو را هنوز نشناخته اند
اي مرد غيور صاحب تيغ دو سر
از خانه نشيني شما مي ترسم
لعنت به سقيفه و ابوبكر و عمر
**
از فتنه ي بين كوچه ها مي ترسم
از سيلي و بغض يك پسر مي ترسم
دلواپس غربت تو هستم آقا
از آتش و ميخ پشت ِ در مي ترسم
**
با ديدن اين بركه و گودال غدير
يكباره به ياد كربلا افتادم
در گودي قتلگاه خود را ديدم
بر پاي حسين سر جدا افتادم
وحید قاسمی
*******************
اشعار عید سعید غدیر خم - هادی جانفدا
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
تا سوز عطش نکشته ما را باید
تا برکه ی اکملت لکم برگردیم
**
هرجا که غدیر رفته باران رفته
جنگل به کویر و کوهساران رفته
هر جا که امام هست در مکتب او
حیوان هم اگر آمده انسان رفته
**
این بغض هنوز سر به شورش دارد
این چشم هزار چشمه جوشش دارد
این زخم هزارو چارصد ساله ما
اندازه زخم تازه سوزش دارد
**
بر جای بماند از تو یک رد کافیست
از عشق نشانه ای در این حد کافیست
درک تو فقط حد رسول الله است
یک شیعه اگر تو را بفهمد کافیست
**
دور و بر نور را که خلوت دیدند
انکار تو را چقدر راحت دیدند
این کوردلان تو را ندیدند اگر
یک عمر فقط از تو کرامت دیدند
**
از تو اثری شگرف مخفی مانده
آئین تو پشت حرف مخفی مانده
برگرد به تیغ حنجرم را بتکان
آهنگ تو زیر برف مخفی مانده
**
چشمی که به یک اشاره برمیخیزد
با دیدن یک ستاره برمیخیزد
شب را به نگاه خیره سنجاق نکن
خورشید تو هم دوباره برمیخیزد
**
توصیف تو حال دیگری میخواهد
نیروی خیال دیگری میخواهد
محدوده واژه ها برایت تنگ است
این شعر مجال دیگری میخواهد
هادی جانفدا
********************
اشعار عید سعید غدیر خم - صابر خراسانی
آیینه از نگاه تو مبهوت می شود
حیـرت، شـهید تیـغ دو ابروت می شود
محراب چشم تو همه را سر به راه کرد
شد سر به راه، هر که به چشمت نگاه کرد
در سایـه ات هر آنکه نشست آفتاب شد
حاتم گدای تو شد عالیجناب شد
دنیا به زیر سایه ی دستـت پنـاه برد
هر کس که ماند زیر همین بارگاه، بُرد
دست کسی به پای مقامت نمی رسد
سیمرغ هم به قاف قیامت نمی رسد
هرجا حدیـث حسن تو تکرار می شود
دل بیشتر اسیر تو دلدار می شود
روزی هزار مرتبه شکر خدا کند
هر کس به درد عشق گرفتار می شود
حجی به سر نیـامده حجی شروع شد
پیش از غروب، تازه زمان طلوع شد
گرد علی به امر نبی جمع می شدند
پروانـه وار مُحرم این شمع می شدند
دست نبی و دست علی تا که پا گرفت
یک خطبه روی دست همه خطبه ها گرفت
فریاد زد که می رسد آیا صدای من
یا گوش می دهید به امر خدای من
پوشیده نیست معنی اکملت دینکم
حُبّ علیست معنی اکملت دینکم
مردم به آن خدا که مرا آفریده است
دنیا به خود شبیه علی را ندیده است
ایـن مرد بوده یار من و بی کـسی من
هـمراه و همنشین و همیشه وصی من
آرامش من و دل آشفته ی من اســت
هر گفته ی علی به خدا گفته ی من است
هر دل که داشت مهر علی را فقیر نیست
غیر از علی کسی به دو عالم امیر نیست
من ضامنم کسی کـه به او اقتـدا کند
زهرا براش بین نمازش دعا کند
صابر خراسانی
*******************
اشعار عید سعید غدیر خم - خلیل عمرانی
چه صدايي ست كه احساس مرا مي خواند
مثل آوازحرا سمت خدا مي خواند
چه شگفت است كه باران صدا مي بارد
واژه در واژه غزل هاي رها مي بارد
واژه هاطعم اهورايي كوثردارد
وحي مي بارد وحس خوش باوردارد
باوراين است كه تا قافله ها برگردند
واجب اينجاست همه نافله ها برگردند
شد مقدر كه رسالت به ولايت برسد
دين شكوفا به درختي كه نهايت برسد
دين شكوفا برسد آينه لبريز شود
عشق در ذوق غدير عاطفه انگيزشود
دستي ازسلسله ي نور به بالا برسد
اوج من كنت به سرشانه ي مولا برسد
هركه مولاي من اويم...و محمد مي گفت
نور از نور هرآيينه مجدد مي گفت
پيش از اين گفت نه يك بار ولي نشنيدند
هر چه با صوت رسا گفت علي، نشنيدند
ولي امروز غدير است و شنيدن جاريست
همه جا زمزمه ي روشن ديدن جاريست
و شنيديم نبي گفت علي تان مولاست
و پس از اين نفس سبز ولي تان مولاست
يازده مرتبه اين نور سفر خواهد كرد
نسل ها را نفسي تازه خبر خواهد كرد
كه غدير آمد تا جاري كوثر باشد
چهارده آينه گسترده ي باور باشد
باور اين است كه هر لحظه ولايت با ماست
از غديري كه نفس هاي هدايت با ماست
باز اي همنفسان حس شكوفا دارم
بويي از پيرهن يوسف زهرا دارم
ناگهان مي رسد آن ماه كه هستي با اوست
خم سربسته ي راز است كه مستي با اوست
مست مهدي شده ام ساز سكوتي بزنيد
در غديري كه شكوفاست قنوتي بزنيد
خلیل عمرانی
********************
اشعار عید سعید غدیر خم - مهدی رحیمی
چو شهر علم نبی گشت در علی بشود
بدا به حال هرآن کس که بر علی بشود
غدیر صحنه ی اوج ولایت است ببین
پیمبر آمده از هر نظر علی بشود
خدا شود به خداونداگر که یک پله
از این که هست علی بیشتر علی بشود
چه محشری شده برپا به روی بار شتر
حساب کن که نبی ضرب در علی بشود
در این معادله اصلا درست هم این است
خبر رسان که نبی شد خبر علی بشود
نه اینکه نام علی حافظ ابوالبشر است
قرار بود دعای سفر علی بشود
تبر به دست اگر بت شکن شد ابراهیم
نبی ست بت شکن اما تبر علی بشود
چه در غدیر چه در خیبر و چه در محشر
فرار هست فقط یک نفر علی بشود
به غیر فاطمه آن هم نه درتمام جهات
نمی شود که کسی این قدر علی بشود
فقط برای حسین است این فضلیت که:
پدر علی و هرآنچه پسر علی بشود
نه هر جدال که در اوج جنگ کرب و بلا
حسین تر شود عباس تر:علی بشود
چه در زمان نبی و چه در دل محراب
همیشه باعث شق القمر علی بشود
مهدی رحیمی
********************
اشعار عید سعید غدیر خم - رضا جعفری
این صدای گرد و خاک بال کیست؟
این تلاطم های موج یال کیست؟
اولین بار است میخواند سرود
آخرین بار است می آید فرود
آمد و شوقی شد و در سینه ریخت
برسرم بارانی از آئینه ریخت
بند تسبیحم برایش دانه شد
مسجد قلبم کبوترخانه شد
آیه ای آورده سنگین و ثـقیل
زیر این آیه تلف شد جبرئیل
آیه ای از حضرت قدوس خم
شیعیان ، الیوم اکملت لکم
آیه ای آورد و خود پرواز کرد
باب عشق و عاشقی را باز کرد
آیه اش ظرفیت سی جزء بود
وه که هم اعجاز وهم ایجاز کرد
میشود با گفتن یک واژه اش
یکصدو ده مرتبه اعجاز کرد
میشود با خواندنش جبریل شد
سینه ی هفت آسمان را باز کرد
گفت باید از همین ساعت به بعد
روز را با یا علی آغاز کرد
گفت و گفت و گفت از حمد خدا
با عبارات و اشاراتی رسا
گفت حمد آن که باران آفرید
از کویر و ابرها نان آفرید
استجابت را شبیه آب کرد
آه را از پشت طوفان آفرید
شیعه ی خورشید ، یعنی ذره را
آفرید اما فراوان آفرید
از نکاح اسم رحمن و رحیم
طفل اقيانوس امکان آفرید
بعد از آن که شانه ای بر باد داد
حال دریا را پریشان آفرید
خود نمایی کرد بر جن و ملک
حیدری از جنس انسان آفرید
سایه را دنباله ی خورشید کرد
نور را بر ذره ها تأکید کرد
گفت زین پس هر کسی دارد نیاز
سوی حیدر پهن سازد جانماز
هر که را من قبله بودم تا به حال
کعبه اش باشد علی ، تم المقال
ابن که دستم منبر دستش شده
این که جبرائیل هم مستش شده
روی این آئینه حق تابیده است
عکس تجریدی خود را دیده است
حرف حق را می زند آئینه وش
با لب شمشیر تیز و مخلصش
دستهایش بوی خیبر میدهد
خستگی را از همه پر میدهد
منبری از خطبه های ناب خواند
در غدیر اسم علی را آب خواند
السلام ای آب دریای صمد
ای زلال قل هو الله احد
ای که میگردی شبیه انبیا
بر هدایت کردن قومت بیا
ای رسول مردم آئینه ها
بعثت غارت، حرای سینه ها
ای به بالای جهاز اشتران
شأن تو بالاست در بالا بمان
از تو میریزد صفات کبریا
ذات تو ممسوس ذات کبریا
نردبان وصف تو بی انتها
پله ی این نردبان سوی خدا
چون تکلم میکنی موسائی ام
تا که خلقم میکنی عیسا ئی ام
جفت دردم کشتی توحن کجاست؟
جسم سردم گرمی روحت کجاست؟
ای مسح دردهای لاعلاج
ما همه دردیم ، ظرف احتیاج
ما همه زخم یتیم کوچکیم
کن مدارا با همه ، ما کودکیم
ما نسیم ذکر تقدیس توأئیم
حاجیان فصل تندیس توأئیم
کوچه را میگردی و طی میکنی
کوزه را ظرفیت می میکنی
روی دوشت کیسه ی خرما و نان
میروی در کوچه ها دامن کشان
کیسه نه دل میبری بر روی دوش
شیعه هستم شیعه ی خرما فروش
ای سفیدی ای کبودی ای بنفش
ای به چشم پای سلمان ، جای کفش
ای به هر گام تو صدها التماس
کیسه بر دوش سحر ای ناشناس
ما همه مدیون شمشیر توئیم
تشنه ی نان جو و شیر توئیم
در پی گنجیم ما را راه بر
با خودت تا اشتهای چاه بر
رضا جعفری
************
اشعار عید سعید غدیر خم - عباس احمدی
سنگ است دلم عشق علي سنگ نوشته
ميسوزم از اين عشق چو اسفند برشته
با جوهر اشك و قلم بال فرشته
بر لوح دل خسته ام اين جمله نوشته:
جز مهر علي در دل من خانه ندارد
"كس جاي در اين خانه ی ويرانه ندارد"
ما از مي مرد افكن اين ميكده مستيم
شاديم كه پيمانه و پيمان نشكستم
تا عشق علي هست در اين ميكده هستيم
پس خورده نگيريد كه ما باده پرستيم
هشدار كه نوشيدن اين باده مجاز است
"المنت لله که در میکده باز است"
فهميدم از اين راز كه در كعبه شكاف است
هرجا كه بود نام يدالله مطاف است
اين گفته نه بيهوده و اين دم نه گزاف است
در روز جزا شيعهات از نار معاف است
چون غير علي در دو جهان هيچ نديدند
"مردان خدا پرده ی پندار دريدند"
تا نام تو پيچيد در آن شبه جزيره
شد پاك از اين خاك گناهان كبيره
زد چنگ به دامان تو هر ايل و عشيره
شد ثابت و سيار در اوصاف تو خيره
جز ساقي كوثر ز كسي جام نگيريم
"ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم"
زان باده كه در روز غديريه به خم بود
پيداي تو شد هر كه در آن حادثه گم بود
فرياد ملائك بابي انت و ام بود
زان راز كه در آيه اكملت لكم بود
بيتي است امامت در اين خانه تويي تو
امروز امير در ميخانه تويي تو
آن بازوي خيبر شكنش رفت چو بالا
با دست شريف پدر ام ابيها
دادند دو دريا چو به هم دست تولا
شد ولوله و غلغله در عرش معلا
گفتند ملائك همگي عيد مبارك
اين عيد به هر پيرو توحيد مبارك
اي عقل در اوصاف تو حيران و مردد
وصف تو نگنجيده به هفتاد مجلد
عالم همه گم گشته آن موي مجعد
محبوب ابوالقاسم محمود محمد
نامش همه جا هست بگوييد كجا نيست
"كس نيست كه آشفته آن زلف دوتا نيست"
هركس كه ز حب تو به لب ناد علي داشت
در جام دل خويش صفايي ازلي داشت
آسودگي از شرك خفي شرك جلي داشت
گمراه نگرديد هر آن كس كه ولي داشت
از نام علي كاخ ستم در خطر افتاد
"با آل علي هركه در افتاد ور افتاد"
تا صورت پيوند جهان بود علي بود
يعني هدف از عالم موجود علي بود
تسكين دل آدم و داود علي بود
از آيه انفاق چو مقصود علي بود
اي محو جمال تو صاحب خانه
"مقصود تويي كعبه و بتخانه بهانه"
اي كاش شود ميثم و سلمان تو باشم
تا روز جزا دست به دامان تو باشم
در هردوجهان ريزه خور خوان تو باشم
كافر شوم از خويش و مسلمان تو باشم
كرديم نثار قدم تو دل و دين را
"تقديم كرديم همان را و همين را"
افسوس كه با نام تو كردند خرافات
در دايره تنگ جنايات و مكافات
يك عده پي شطح و گروهي پي طامات
در كاخ نشستند به عنوان خرابات
ما با تو نشستيم و از اين قوم بريديم
"ما چون ز دري پاي كشيديم، كشيديم"
عباس احمدی
باتشكر از شعر شاعر