امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه


قبله می داند که باشد قبلۀ من روی تو

گر چه بی قدرم شب قدرم بُود گیسوی تو

هست محراب دعای من خم ابروی تو

کی شود یک بوسه گیرم من ز خاک کوی تو

ای مسیحائی نفس عمری ست بیمار توام

ای امیر هر دو عالم من گرفتار توام

ای تمام هستی ام تا کی ز من هستی جدا

تا به کی باید بگردم من، کجا هستی کجا

من تو را عبدم تو هستی عبد سر تا پا خدا

کی شوم من زائرت ای زائر کرببلا

تو کریمی سائل بی توشه می خواند تو را

در کدامین گوشه ای شش گوشه می خواند تو را

موج دریا و سفینه زد صدا مهدی بیا

کوچۀ تنگ مدینه زد صدا مهدی بیا

مادری بشکسته سینه زد صدا مهدی بیا

...

لاله ای تو لالۀ صحرا صدایت می زند

یوسف زهرائی و زهرا صدایت می زند

شاعر : سید محسن حسینی


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه


خبری می رسد از راه خبر نزدیک است

آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است

طبق آیات و روایات رسیده ای قوم!

جمعۀ آمدن او به نظر نزدیک است

عاقبت فصل زمستان به سر آید روزی

باز هم گل دهد این باغ ثمر نزدیک است

قطره چون رود شود راه به جایی ببرد

به دعای فرج جمع اثر نزدیک است

با ظهورش حرم فاطمه را می سازیم

بار بر بند برادر که سفر نزدیک است

راه دور دل ما تا به در خیمۀ او

از در خانۀ زهرا چقدر نزدیک است

آه گفتم که در خانه و یادم آمد

غربت مادر و اندوه پدر نزدیک است

گر چه از آتش در سوخته جانم اما

بیشتر روضۀ کوچه به جگر نزدیک است

باز کابوس سراغ پسری آمده است

باز می لرزد و انگار که شر نزدیک است

مادرت را ببر از رهگذر نامردان

کوچه بند آمده از کینه خطر نزدیک است

تا که افتاد زمین زلزله در عرش افتاد

هاتفی گفت: قیامت به نظر نزدیک است

دو قدم رفته نرفته نفسش بند آمد

پسرش گفت بیا، خانه دگر نزدیک است

***

داغ مادر به جگر می رسد اما انگار

اثر داغ برادر به کمر نزدیک است  

شاعر : محسن عرب خالقی


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه

 

هوای شهر بهاری ولی غم انگیز است

بهار اگر تو نباشی شبیه پائیز است

دلم هوای تو کرده چه میشود آیی

ببین که کاسه صبرم ز غصه لبریز است

قسم به عصمت زهرا کسی که در قلبش

ولایت تو ندارد فقیر و بی چیز است

به انتظار قدومت مسافر زهرا

ببین که جمعه به جمعه گدا سحر خیز است

به عالمی نفروشم دمی ز حالم را

که انتظار فرج قیمتی ترین چیز است

شنیده ام که به سختی جدا شدند از هم

در شکسته که با مادرت گلاویز است

فقط تویی که زیارت نموده ای هر شب

امام زاده ی نازی که بین دهلیز است

یگانه مرهم یاس شکسته سینه بیا

غریب خسته دل و دلبر مدینه بیا 

شاعر : محمود مربوبی


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه


من پسر خون خدا مهدی ام

طالب خون شهدا مهدی ام

مادر من مادر خون خداست

مادر من ائمه را مقتداست

مادر من امّ ابیها بود

مادر من حضرت زهرا بود

مادر من بهشت احمد بود

روح دو پهلوی محمد بود

مادر من سیدة الانبیاست

دائرة المعارف کبریاست

مادر من اسوۀ صبر و رضاست

آینۀ پیمبر و مرتضاست

عصمت حق، همسر حبل المتین

امّ نبی، امّ کتاب، امّ دین

مادر من روح نماز شب است

حاصلی از تربیتش زینب است

مادر من حسین می پرورد

دامن پاک او حسن آورد

مادر من دست یدالله بود

دست مگو هستِ یدالله بود

مادر من بود و نبود علی ست

مادر من یاس کبود علی ست

مادر من فدایی حیدر است

شاهد او نالۀ پشت در است

مادر من کیست امید علی ست

مادر اولین شهید علی ست

مادر من چو مرغ بی بال شد

مثل کتاب وحی، پامال شد

حیف از آن نخل که بی برگ شد

اول زندگی جوان مرگ شد

حیف که ناموس خدا را زدند

مادر مظلومۀ ما را زدند

حیف از آن سینه که در خون نشست

حیف از آن دست که دشمن شکست  

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار(میثم)


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه


از همه سو می دمد، نور تجلّای تو

غایبی و عالمی ست، محو تماشای تو

تا که نهم از شرف، پا به سر آسمان

کاش که می شد سرم، خاک کف پای تو!

روی به هر سو کنی، پای به هر جا نهی

در سر ما شور توست، در دل ما جای تو

سرو قدان قائمند تا تو قیامت کنی

ای نگه فاطمه بر قد و بالای تو!

خیز و بر آر از جگر بانگ "اَنَا المنتقم"

تا همگان بشنوند از حرم، آوای تو

زنده شود از دمت، روح هزاران مسیح

دل ببرد از کلیم، نطق دل آرای تو

از حرم فاطمه تا صف کرببلاست

چشم دو شش ماهه بر قامت رعنای تو

موسی سینای جان، چهره عیان کن عیان

تا که شود عالمی طور تجلّای تو

آرزوی فاطمه بانگ "اَنَا المهدی ات"

عقده گشای علی، دست توانای تو

آینه بگشا دمی تا که کند هر دمی

چارده آیینه نور، جلوه ز سیمای تو

"میثم" اگر می چکد، از نفسش شهد جان

میوۀ نخلش بود، شاخۀ خرمای تو 

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار(میثم)


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه و محرم


تو از سوز دل و از غربت حیدر خبر داری؟

تـو از تنهایــی اولاد پیغمبــر خبـر داری؟

تو هم چون نور در صلب حسین بن علی بودی

تـو از سـوز دل صدیقۀ اطهـر خبـر داری؟

اگر چه کرد پنهان راز خود را از علی، زهرا

تـو تنهـا از مـدال سینۀ مـادر خبر داری

عموی کوچک تو قاتل خـود را ندیـد اما

تو خود از آنچه پیش آمد به پشت در، خبر داری

تو می دانی علی با چاه کوفه شب چه ها می گفت

تـو از ناگفتـه غم هـای دلِ حیـدر خبـر داری

تو اشک خجلت عباس را در علقمـه دیدی

تو از آن کشتۀ بی چشم و دست و سر خبر داری

تو بـا جد غریب خـود بـه دشت کربـلا بـودی

تو از قلب وی و داغ علی اکبـر خبـر داری

تو روی شانۀ خورشید دیدی ماه کوچک را

تو از پیکان و ذبح حنجر اصغـر خبـر داری

تـو دیـدی عمـه ات زینب، کنـار قتلگاه آمد

تو از بوسیدن آن نازنین حنجر خبـر داری

تو می دانی که «میثم» از فراقت سوزد و سازد

تو از این بندۀ بی دست و پا بهتر خبر داری

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار (میثم)


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه


آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد

شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

آقا بیا تا با ظهور چشم هایت

این چشم های ما کمی تقوا بگیرد

آقا بیا تا این شکسته کشتی ما

آرام راه ساحل دریا بگیرد

آقا بیا، تا کی دو چشم انتظارم

شب های جمعه تا سحر احیا بگیرد

پایین بیا، خورشید پشت ابر غیبت

تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد

آقا خلاصه یک نفر باید بیاید

تا انتقام دست زهرا را بگیرد 

شاعر : علی اکبر لطیفیان


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه


این جمعه هم گذشت بدون زیارتی

یا ایّها العزیز نگاهی، عنایتی

سائل منم چگونه نگاهم نمی کنی؟

سلطان تویی کجا ببرم عرض حاجتی؟

دست ردی به سینه ی این دل غمین مزن

شاید که مادرت کند از من شفاعتی

از بعد ناله های سحر های انتظار

خاکم به سر بگویی اگر کم ارادتی

آقا اگر بناست که مرگم فرا رسد

بنما عنایتی، بده فیض شهادتی

وقتی گناه فاصله انداخت بین ما

دیگر چه جای خواب و خور و استراحتی

چشم زمان و اهل زمین مانده منتظر

تا صبح عید وصل ببیند کرامتی

حالا شما به خاطر دیوار و در بیا

یعنی ز میخ و دل بده شرح قساوتی

شاعر : سید محمد میرهاشمی


امام زمان (عج) - مناجات فاطمیه

حبل کین بر گردن حبل المتین افتاده است

 لرزه بر عرش برین و رکن دین افتاده است

کاش از مهدی بپرسم کای امام منتقم

 مادرت زهرا چرا روی زمین افتاده است؟!

آتش کین میخ در را چون گل آتش نمود

 روی سینه، جای میخ آتشین افتاده است!

عذر می خواهم اگر می پرسم از درگاه تو

 جای دست کیست بر آن مه جبین افتاده است؟!

از سر شب تا سحر با دیده گریان علی

 روی قبر فاطمه زار و حزین افتاده است

((ملتجی)) چون محبط جبریل را آتش زدند

 شعله بر بال و پر روح‏الامین افتاده است

شاعر : علی اصغر یونسیان (ملتجی)


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه-نوروز


چه دیده ها که دوخته به در شد و نیامدی

 چه عمرها ز دوری تو سر شد و نیامدی

 چه روزها که تا به شب نام تو برده شد به لب

 چه چشم ها که از غم تو تر شد و نیامدی

 شنیده بودم از کسی که با بهار می رسی

 ببین که از بهار هم خبر شد و نیامدی

 بیا ببین در این جهان امام خوب و مهربان

 اسیر فتنه ی زمان بشر شد و نیامدی

 تمام غصه ام همین شده که گویم این چنین

 و امشبم بدون تو سحر شد و نیامدی

 صبا به یار آشنا بگو که شاعر شما

 ز دوری رخ تو خون جگر شد و نیامدی

 از این زمانه خسته ام بیا که دل شکسته ام

 به حق مادری که منتظر شد و نیامدی

شاعر : سید مجتبی شجاع


 

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه


ای که سالاری و شخصیت تو حیدری است

آرمانت نبوی صولت تو حیدری است

عصمتت فاطمی و جلوۀ حُسنت حسنی

در شجاعت چو حسین قدرت تو حیدری است

وارث سجدۀ سجاد به محراب نماز

دانشت باقری و حکمت تو حیدری است

مهدیا جعفری آثاری و کاظم کردار

رضوی طلعتی و خلعت تو حیدری است

کرم تو تقوی و ادب تو نقوی

عسگری هیئتی و خشیت تو حیدری است

شد اباصالح و عباس یکی در ابجد

چو عمویت به خدا غیرت تو حیدری است

با تو بیگانه بود هر که ابالفضلی نیست

ای علمدار شرف رأیت تو حیدری است

نازنین ناز تو را می کشد اهل ملکوت

حامی عترتی و فطرت تو حیدری است

آن که می گفت سلونی ز تو تجلیل نمود

سخن از عدل بگو صحبت تو حیدری است

به تماشای جمالت عرفا مشتاقند

عارف باللهی و شوکت تو حیدری است

حال تو احسن حال است جمال تو جمیل

خال تو هاشمی و سیرت تو حیدری است

ای خوش آن روز بگویی مددی یا حیدر

تا بدانند همه نهضت تو حیدری است

مرتضی خانه نشین شد که تو ظاهر بشوی

مگر ای خیمه نشین خلوت تو حیدری است

بِسِتان مزرعۀ فاطمه را از اشرار

چه غم از کید عدو سطوت تو حیدری است

زیر لوح عظمت سیزده امضاء داری

 "آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری"

شاعر : ولی ا... کلامی زنجانی


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه


مانند یک ابر بهاری یابن الزهرا

حال و هوای گریه داری یابن الزهرا

این روزها خیلی دلت را غم گرفته

دلخسته از این روزگاری یابن الزهرا

با واژه ی «مادر» شود آهت کشیده

در لا به لای اشک و زاری یابن الزهرا

«ای وای مادر» های تو می گوید آقا

خیلی برایش بی قراری یابن الزهرا

آقا مگر من مرده ام که مثل حیدر

سر را به زانو می گذاری یابن الزهرا

آقا! تنم، جانم، همه چیزم فدایت

آماده ام بر جان نثاری یابن الزهرا

گریه مکن که طفل اشک بی قرارم

با گریه ات گردیده جاری یابن الزهرا

جز اشک دیده مرهم دیگر ندارم

با عرض پوزش از «نداری» یابن الزهرا

از این که هستم دوستدار مادر تو

حتماً مرا تو دوست داری یابن الزهرا

تا این که باشم زائر قامت خمیده

دنبال یک سنگ مزاری یابن الزهرا

«زهرا» به «زهراها» شده تبدیل... یعنی :

در کوچه شد آیینه کاری یابن الزهرا

 شاعر : محمد فردوسی


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه

  

امام صادق علیه السلام فرمود:

لذا قام قائمنا انتقـم الله و لرسـوله و لنا اجمعـین؛

هنگامی که قائم ما قیام کند، برای خدا رسـولش

و همه ما انتقام خواهد گرفت.

بحارالانوار، ج52، ص376

 

عمری ست نوای ماتمت یا زهراست

خون گریۀ چشم پر نمت یا زهراست

ما را بپذیر در کنارت باشیم

آن روز که نقش پرچمت یا زهراست

×××

 

جابر بن عبدالله انصاری می گوید: روزی وارد خانه فاطمه سلام الله علیها شدم و صحیفه ای در دست او دیدم. از آن پرسیدم، حضرت فرمود: این کتابی است که خدا به پیامبر اهدا نمود و او هم به من... سپس فرمودند: هذه اسماء الاوصیاء اوّلهم ابن عمّی علی و احد عشر ولید آخرهم القائم؛ در این کتاب اسامی جانشینان پیامبر بیان شده که اولین آنها پسر عمویم علی است و بعد از او یازده نفر از فرزندان من و آخرین آنها حضرت قائم است.

نهج الحیاة، ص224

 

در سایه ‌ی نور ‌حضرت ان شاء الله

در وادی طور ‌حضرت ان شاء الله

در مکتب ‌عشق فاطمی می مانیم

تا صبح ‌ظهور ‌حضرت ان شاء الله

شاعر : یوسف رحیمی


امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه


به لحظه ای که در آن شعله ها نوا کرده

برای آمدنت مادرت دعا کرده

برای این که بگیری تو انتقامش را

میان نافله هایش چه ناله ها کرده

اگر که شیعه شدیم اعتقاد ما این است

به یمن توست به ما هم گر اعتنا کرده

تو گفته ای که بود الگوی تو مادر تو

همان که شیر خدا بر وی اقتدا کرده

هزار سال گذشته هنوز عزاداری

تمام عمر تو را غصه اش عزا کرده

شنیده ام که به دست شماست پیرهنش

نگه به پیرهنش با دلت چها کرده

برای زخم کبودش بیار دارویی

همان که بهر ظهورت خدا خدا کرده

شاعر : جواد حیدری


مناجات امام زمان(عج) - شهادت حضرت زهرا(س)

 

تسلیت یابن الحسن خاتون محشر کشته شد

میوه قلب رسول از ضربت در کشته شد

آه ای سادات عالم بر سر وسینه زنید

عصمت حق از نفس افتاد ، مادر کشته شد

صورت زهرا کجا و دست نامحرم کجا

صدمه دید آن نوگل باغ پیمبر کشته شد

می دوید آن روز نالان کودکی در کوچه ها

مادرم ، می گفت از بیداد کافر کشته شد

آه ای اهل وطن بیرون شوید از خانه ها

روح تقوا جان طاها یار حیدر کشته شد

من ندانم پشت در مسماریا شمشیر بود

فاطمه با تازیانه یا که خنجر کشته شد

نور چشم مصطفی شد پیشمرگ مرتضی

بشکند دست عدو زهرای اطهر کشته شد

شاعر :ولی ا... کلامی زنجانی