شام غريبان - تشييع جنازه

آن شب كه تمام هست حيدر مي رفت

يا جان ز تن فاتح خيبر مي رفت

مظلوم و غريب و مخفيانه دل شب

بر دوش علي سوره كوثر مي رفت

شاعر : يوسف حق پرست(غريب)


 

وداع - زبانحال امیر المومنین(ع)

ای شفایت آرزوی مرتضی
اشک تو آب وضوی مرتضی

داغت ای بانوی خانه سوخته
آتشی در جان من افروخته

با فراق خود سیه پوشم مکن
بی تو تنهایم فراموشم مکن

ای بهشت آرزو لبخند زن
چینی قلب علی را بند زن

داغ تو چشم مرا چون نیل کرد
خانه ام را بی پر جبریل کرد

ای تو را بالش ز بالِ جبرئیل
بسته ام بر گوشه ی چشمت دخیل

یا به خنده لب گشا یا اخم کن
کم دل زار علی را زخم کن

دل بریدن از تو دیگر مشکل است
این جدایی از پیمبر مشکل است

ای شب قدرم، سحر را دور کن
ناله را در نامه ام منظور کن

سهم من جان کندن و جا ماندن است
بر سر قبر تو قرآن خواندن است

خیز و شب را راهی از این خانه کن
گیسوی طفلان غم را شانه کن

اندکی آهسته پر زن از کویر
مرغکانت را به زیر پر بگیر

وای من! با دست زخمی و کبود
شوق طبخ نان تو دیگر چه بود؟

آخر ای زهرا پس از تو صبح و شب
کی خورند این کودکان نان و رطب؟

کی پذیرد قلب پر احساس تو
دختر و چرخاندن دستاس تو

جان زهرا روز من را شب مکن
چادرت را بر سر زینب مکن

کاش در پیشت بمیرم فاطمه
تا عزایت را نگیرم فاطمه

رزم تو در را به پهلو راندن است
سهم من پهلوی این در ماندن است

کشتی صبر علی پهلو مگیر
محرم دل، باز از من رو مگیر

غرق در امّن یجیبم فاطمه
تازه دانستم غریبم فاطمه

نیست وقت پر زدن در آسمان
آسمان ابری شده، لختی بمان

شاعر : حجت الاسلام جواد محمد زمانی


حضرت زهرا(س)-مدح و شهادت


ای ز نبی ربوده دل، روی خدا نمای تو

وی ز علی گره گشا، دست گره گشای تو

پیش روی نبی نبی، عازم دست بوسیت

پشت سر علی علی، ملتمس دعای تو

روح دهی به قدسیان با نفست به هر نفس

دل برد از ملایکه ذکر خدا خدای تو

درد نگفتۀ دلت اشک شبانۀ علی

حرف دل علی بود گریۀ بی صدای تو

ناله و آه ما کجا حق تو را ادا کند

جز که هماره مهدیت گریه کند برای تو

تو سپر علی شدی پیش هجوم دشمنان

محسن بی گناه تو، شد سپر بلای تو

بازوی بسته شیر حق، راهی مسجد النبی

تو در قفای او روان، حسین در قفای تو

تا ز علی نهان کنی، قصۀ گوشواره را

دست تو بود بر روی، روی خدا نمای تو

تا که به پاست عالمی قطع نمی شود دمی

نالۀ وای وای ما، گریۀ های های تو

تربت بی چراغ تو، سینۀ داغدار ما

قبر تو هر کجا بود، در دل ماست جای تو

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار(ميثم)




حضرت زهرا(س)-مدح و شهادت


فاطمه ای بهترین تمثال عشــق

ای دلت در سینه مـالامـال عشق

ای بهشت سبز پوش مرتضــی

وی که خوانده حق تو را خیر النساء

تو امیــد یاس هــای پـرپـری

 طـور، یـا سینینی، یا نه، کوثری

در مشیت حرف کاف و نون توست

خلقـت عالم همه مدیون توست

گر نبودی عشق هم معنی نداشت

نیـست بُد عالم اگر زهرا نداشت

تا قرار عالـمی را حـق نوشـت

خلق کرد از یمن لبخندت بهشت

انـــبیا را شـوکتت باشد عجب

ای نــکو منظر سمـاواتی نسب

مرتضــی را لیله ی قدرش تویی

 مصحف حیدر به هر سطرش تویی

ای به طوفــان حـوادث مبتـلا

وی قریـن محنـت و رنـج و بـلا

ای دلت آکنـده از آه و فغــان

 وی خدنگ قامتت هم چون کمان

نـــاله هایت درد را تفسیر کرد

 غـربت حیـدر تو را هم پیر کرد

تو نشــان عشـق بر بـازو زدی

 کوچـه را با چـادرت جـارو زدی

زود پژمردی و شد رنگـت خزان

 صورت از حیدر چرا کردی نهان

کاش می گفتی تو با حیدر غمت

جــان فدای غربت و عُمر کَمت

«آذری» دارد به لب این زمزمه

 فـاطمـه یا فـاطمـه یا فـاطمـه

شاعر : حسين آذري


حضرت زهرا(س)-بستر شهادت


باز هم ای دختر پیغمبر اکرم بمان

مرهم درد علی این درد بی مرهم بمان

زندگیِ رو به راهی داشتم؛ چشمم زدند

کوری چشم همه با شانه های خم بمان

دست های تو شکستش هم پناه مرتضی ست

تکیه گاه محکم من پشت من محکم بمان

تو نباشی پیش من، این ها زمینم می زنند

ای علمدار مدینه پای این پرچم بمان

این نفس های شکسته قیمت جان من است

زنده ام با یک دمت پس لطف کن یک دم بمان

کم ببوس این دست هایم را  خجالت می کشم

من حلالت می کنم اما تو هم یک کم بمان

با همین دستی که داری، باز دستم را بگیر

پیش این مظلوم ای مظلومۀ عالم بمان

از تو و از دیدن تو توشه کم برداشتم

یار هجده ساله هجده سال دیگر هم بمان

آه آهِ... تو مرا به آه آه... انداخته

جای کم کم رفتن از پیش علی کم کم بمان

روی تو گرچه ورم کرده ولی با آن خوشم

با همین روی به هم پیچیده و درهم بمان

رفته رفته کار من دارد به خواهش می کشد

التماست می کنم، چیزی نمی خواهم  بمان

شاعر : علي اكبر لطيفيان


حضرت زهرا(س)-بستر شهادت


چه غصه ها که نخوردی برای همسایه

هنوز هم که تو داری هوای همسایه

کمی به فکر خودت باش در قنوت شبت

بزرگ هست عزیزم خدای همسایه

تو ناله کردی و همسایه را دعا کردی

ز گریه ی تو در آمد صدای همسایه

دعای توست که مرگت سریع تر برسد

همین شده است دقیقاً دعای همسایه

کمر به قتل تو بستند، باز هم بانو

به فکر نان شبی و غذای همسایه؟!

به زخم دست تو پاشید آن نمک را که

گرفته بود ز دستت گدای همسایه

به خانه ریخته اند و گمان نمی کردم

به خانه وا شود اینگونه پای همسایه

نخواستیم جواب سلام ها را، کاش

سلاممان ندهد با کنایه همسایه

چه غربتی است که همسایه بی خبر باشد

ز داغ مرگ عزیز و عزای همسایه

قسم به سرخی خون های چادرت دیگر

برام رنگ ندارد حنای همسایه

شاعر : محمد رسولي


حضرت زهرا(س)-بستر شهادت


از غصه آب می كنی ام فاطمه مرو

خانه خراب می كنی ام فاطمه مرو

هَر دم كه آه می كشی از هوش می روی

در اضطراب می كنی ام فاطمه مرو

زیبا بهشت سوخته ام با نگاه خود

دائم عذاب می كنی ام فاطمه مرو

كُشتی مرا ز بس كه به شكل اشاره ای

مولا خطاب می كنی ام فاطمه مرو

من مَحرم توام ز چه پوشانده ای رُخت

در پیچ و تاب می كنی ام فاطمه مرو

كمتر نفس نفس بزن ای سینه چاك من

با خون خضاب می كنی ام فاطمه مرو

بعد تو عمر من به دوامی نمی رسد

نقشی بر آب می كنی ام فاطمه مرو

شاعر : قاسم نعمتي


حضرت زهرا(س)-شهادت


اول برای مادرمان گریه می کنیم

بر آن همیشه بهترمان گریه می کنیم

با این دو زمزمی که خداوند داده است

بر آیه های کوثرمان گریه می کنیم

بر روی بال های سپید ملائکه

بر آن کبود پیکرمان گریه می کنیم

کنجی نشسته ایم و کنار پیمبران

بر دختر پیمبرمان گریه می کنیم

بر لاله های بستر او خیره می شویم

بر آن چه آمده سرمان گریه می کنیم

دیر آمدیم و حادثه او را ز ما گرفت

حالا کنار باورمان گریه می کنیم

قبل از حساب، صبح قیامت که می شود

اول برای مادرمان گریه می کنیم

شاعر : علي اكبر لطيفيان



حضرت زهرا(س)-شهادت-از زبان امیرالمؤمنین(ع)


اهل مدینه فاطمه ام را نظر زدند

با برق چشم خرمن جان را شرر زدند

در اول ربیع خزان شد بهار من

ماه مرا به آخر ماه صفر زدند

از چوب، خون تازه روان شد به روی خاک

از بس که با غلاف به پهلوی در زدند

می رفت آب غسل نبی از کفن هنوز

کاین قوم، دل به آب برای گذر زدند

تا آمدم به خویش، جلالش کبود شد

بد سیرتان جمال مرا بی خبر زدند

هر قدر گفت دختر پیغمبرم مزن

اهل مدینه فاطمه را بیشتر زدند

شاعر : محمد سهرابي



حضرت زهرا(س)-مدح و شهادت


علی پناه همه خلق و تو پناه علی

 میان کوچه تویی یک تنه سپاه علی

 علی کنار تو قد راست می کند یعنی

 وجود حضرت تان بوده تکیه گاه علی

 حکایت تو و حیدر، حکایت عشق است

 علی برای تو خورشید شد، تو ماه علی

 همین یکی دو سه روزه نبوده قصۀ عشق

 به سمت فاطمه بود از ازل نگاه علی

 اگر چه راه هدایت، صراط صدق علی ست

 همیشه سمت تو بوده مسیر و راه علی

 میان شعله و آتش به فکر حیدر بود

 نگفت: آهِ دل من، که گفت: آهِ علی...

 چراغ خانه ی حیدر! بیا و رحمی کن

 به ناله های علی، به شب سیاه علی

 علی کنار تو جان می دهد، نه در کوفه

 نجف که نیست، مدینه است بارگاه علی

شاعر : حسين ايزدي



حضرت زهرا(س)-مدح و شهادت


ای در اوج آسمان‌ها از زمین مشهورتر

در فلک حتی ز جبریل امین مشهورتر

بر فراز عرش از عرش برین مشهورتر

از اب و ابن و امیرالمؤمنین مشهورتر

با ندای ذات پاک خالق لوح و قلم

در میان پنج تن شد نام نیکویت علم

دختر احمد چه احمد دخت احمد‌پروری

همسر حیدر نه بلکه بهر حیدر حیدری

جز محمد از تمام انبیا بالاتری

هر که هستی انبیا و اولیا را مادری

ای یگانه مادر هر چار بانوی بهشت

با نفس‌هایت محمد پر شد از بوی بهشت

عرشیانت عبد عبد و عرش، خاک پای تو

هر کجا هستی بود قلب محمد جای تو

فخر سادات دو عالم زینب کبرای تو

عیسی مریم اسیر یازده عیسای تو

آسمانی‌ها زمین‌بوس کنیزان تواند

هر چه ساداتند در عالم عزیزان تواند

فضه‌ات وقت دعا اعجاز مریم‌ می‌کند

قنبرت هم فخر بر سادات عالم می‌کند

قامتت ایمان و عصمت را مجسم می‌کند

در جنان تعظیم بر حسن تو آدم می‌کند

آیۀ تطهیر در شأن تو نازل می‌شود

هل اتی در بذل یک نان تو نازل می‌شود

مادری داری که جبریل آردش از حق سلام

شوهری داری که نعمت با تولایش تمام

دختری داری که صبرش حافظ جان امام

فضه‌ای داری که قرآن از دمش جوشد مدام

هست احمد قلب احمد جان احمد کیست؟ تو

چارده معصوم در چشم محمد کیست؟ تو

انبیا را با دعای تو گره وا می‌شود

اولیا را طاعت از مهر تو زیبا می‌شود

قطره با یک گردش چشم تو دریا می‌شود

طاعت کونین با دست تو امضا می‌شود

آن که از او آبرو هم آبرو گیرد تویی

آفتابی که ز چشم کور رو گیرد تویی

ما و اوصاف تو رب‌العالمین مداح توست

با کلام وحی جبریل امین مداح توست

خواجۀ لولاک ختم‌المرسلین مداح توست

داور قرآن امیرالمؤمنین مهمان توست

لاله تا بوی تو را دارد تبسم می‌کند

حامل وحی خدا با تو تکلم می‌کند

روح ما بین دو پهلوی پیمبر کیست؟ تو

در دل یک شهر دشمن؟ یار حیدر کیست؟ تو

کشتۀ راه ولایت در پس در کیست؟ تو

مادر خون خدای حی داور کیست؟ تو

ای تو را گل‌بوسه‌های مصطفی بر روی دست

با چه جرمی از غلاف تیغ، بازویت شکست

فتنه‌جویان در سقیفه سخت با هم ساختند

دین خود، اسلام خود، قرآن خود را باختند

با لگد اجر رسالت را به تو پرداختند

حامی تنهای مولا را ز پا انداختند

آتشی از هیزم بخل و حسد افروختند

آن دری که زائرش بودی پیمبر سوختند

با وجود آن که اندوه فراوان داشتی

داغ روی داغ دل با چشم گریان داشتی

رنج بازو، زخم پهلو، درد هجران داشتی

از علی کردی حمایت تا به تن جان داشتی

یاد زینب دادی ای زهرای زینب‌آفرین

کز امام خویشتن باید حمایت این‌چنین

زینب از دوران طفلی درس از مادر گرفت

غیرت از مادر گرفت و قدرت از حیدر گرفت

خطبه‌ای خواند و امان از دشمن کافر گرفت

با خطاب او ولایت زندگی از سر گرفت

خطبه‌اش قرآن ثارالله را تفسیر کرد

کربلا و کوفه را لبریز از تکبیر کرد

کیست زینب پای تا سر، مادر است و مادر است

کیست زینب هم حسن هم یک حسین دیگر است

کیست زینب آن که در دامان کوثر کوثر است

دختر زهرا و مام صابران عالم است

میوه‌ای از باغ حسنش نخل‌های "میثم" است

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار(ميثم)



حضرت زهرا(س)-بستر شهادت


اگر شکسته ولی گوهری، بها داری

که قدر و قیمت خود را تو از خدا داری

تو یاسی و به کبودی نمی رسد نَسبت

چه نسبتی ست که از باغ لاله ها داری

بگو تمام غمت را کمی سبک تر شو

چقدر بانوی مجروح من حیا داری

پدر که رفت چرا این قدر شکسته شدی

مگو غریبم عزیزم، ببین مرا داری

غریبه ها که بماند خودم خبر دارم

هزار غصّه به سینه ز آشنا داری

چقدر فکر حسینی چقدر بی تابی

صبور باش که زینب به کربلا داری

سه ماه روی لبانت ندیده ام لبخند

ببخش، من به تو حق می دهم عزاداری

شاعر : سيدمحمدجوادي



حضرت زهرا(س)-بستر شهادت


چه کنم درد و بلای تو به جانم، چه کنم؟!

به نگاهِ نگرانت نگرانم، چه کنم؟!

اهل یثرب ز من و گریه ی من بیزارند

ناگزیرم که در این شهر نمانم، چه کنم؟!

تا سحر از غم تنهایی تو بیدارم

دو دلم من بروم یا که بمانم، چه کنم؟!

دو قدم راه نرفته نفسم می گیرد

عمری از من نگذشت است و جوانم، چه کنم؟!

سعی کردم قد خم را ز تو پنهان سازم

هر چه قد راست کنم، باز کمانم، چه کنم؟!

دست تو وا نشد و دست من از کار افتاد

خجلم از تو همین بود توانم، چه کنم؟!

نیمه شب می پرد از خواب پیِ آب حسین

نیستم آب به دستش برسانم، چه کنم؟!

شاعر : سعيد خرازي


حضرت زهرا(س)-مدح


ای رضای حق رضایت فاطمه

بانوی بیت ولایت فاطمه

ای به دستانت سخاوت آشنا

عالم هستی گدایت فاطمه

سرمۀ چشم تمام انبیا

شد غبار خاک پایت فاطمه

بر درت بنشسته موسای خلیل

هست محتاج دعایت فاطمه

دم به دم دل از پیمبر می برد

روی ماه و دلربایت فاطمه

در میان چهار بانوی بهشت

خوانده حق خیرالنسایت فاطمه

مصطفی دست تو را بوسید و گفت

جان بابایت فدایت فاطمه

 ما کجا مدح و ثنای تو کجا

هست مداحت خدایت فاطمه

مصطفی و مرتضی را ذات حی

خلق کرده از برایت فاطمه

گر سرم گردد جدا از پیکرم

من کجا سازم رهایت فاطمه

ای که شد خون حسینت تا ابد

مشعل راه هدایت فاطمه

حیف شد اندر بهار زندگی

شد کمان قد رسایت فاطمه

آن چه خوبان سر به سر دارند همه

حق نهاده در تو تنها فاطمه

آفرینش شاهکارش فاطمه است

دین و قرآن اعتبارش فاطمه است

مصطفی خود افتخار عالم است

فخر عالم افتخارش فاطمه است

از طفیل او جهان در گردش است

چرخۀ هستی مدارش فاطمه است

گر شکست مرتضی لاممکن است

رمز فتح کارزارش فاطمه است

او ندارد چشم بر دار جهان

چون همه دار و ندارش فاطمه است

مرتضی می دید وجه الله را

وجه حی کردگارش فاطمه است

تیغ او اسلام را گر زنده کرد

جوهر آن ذو الفقارش فاطمه است

او که خود هم جان و جانان نبی ست

بین که جان و جان نثارش فاطمه است

خویش را می دید در باغ بهشت

چون به خانه در کنارش فاطمه است

آتش دوزخ نسوزاند تنش

آن که در محشر شعارش فاطمه است

شیعه را در گیر و داد روز حشر

برگ آزادی ز نارش فاطمه است

تا شود مظلومی حیدر عیان

آن که پنهان شد مزارش فاطمه است

ای تمام وحی در گفتار تو

وی ملائک بنده دربار تو

مرتضی با آن که دست کبریاست

دست زهرا از علی مشکل گشاست

طاهره انسیه زهرای بتول

لیلة القدر خدا خیر النساست

در کلامش کل قرآن کل دین

او بیانش خلق را نور هداست

آسمان غرق است در انوار او

مطلع الانوار ذات کبریاست

خیمۀ سبز  ولایت را عمود

فلک سرگردان دین را ناخداست

پنج تن محور به کل عالمند

فاطمه خود محور اهل کساست

گر زند بوسه به دستش مصطفی

چون ورا این امر از ذات خداست

حال بشنو این حدیث ناب را

گفتۀ سلطان سر من رئاست

ما امامان بر خلایق حجتیم

مادر ما فاطمه حجت به ماست

بی گمان کفوی نباشد بهر او

گر بود کفوی ورا او مرتضاست

آن که مشمول رضای فاطمه است

ذات حی کبریا از او رضاست

تا ابد خلق دو عالم بنده اش

چشم ما را خاک پایش توتیاست

مصطفی در تو خدا را دیده است

از بهشت  سینه ات گل چیده است

شاعر : حسن جواهري


حضرت زهرا(س)-شهادت-شِکوِه


جز غم کسی به خانۀ من سر نمی زند

این جا که مرغ شوق دگر پر نمی زند

در شهر خود غریبم و با درد آشنا

در خانۀ غریب کسی سر نمی زند

من دختر پیامبر و زان همه یکی

دم از سفارشات پیمبر نمی زند

می زد مرا مغیره و یک کس به او نگفت

زن را کسی مقابل شوهر نمی زند

بیش از خودم به حالت زینب دلم بسوخت

مادر، کسی مقابل دختر نمی زند

شاعر : سيد رضا مويد



حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت


تا دید علی میان كوچه تنهاست

از فضه كمك گرفت و از جا بر خاست

با دیدن بند دست مولا فرمود

وا کردن این گره به موی زهراست

***

حیدر شده زهرا، شده زهرا حیدر

دنیا همه یك سو، فقط او با حیدر

مردانه بساط خصم را بر هم زد

با ذكر علی علی علی یا حیدر

شاعر : جواد حيدري