شعر شهادت امام كاظم(ع) - نوازني
امام موسی کاظم(ع)-شهادت زندان صبر بود و هوای رضای او شوقش کشیده بود به خلوت سرای او زندان نبود، چاه پر از کینه بود و بس زنده به گور کردن آیئنه بود و بس زندان نبود یک قفس زیر خاک بود هر کس نفس نداشت در آن جا هلاک بود زندان نبود، کرب و بلای دوباره بود یک قتلگاه مخفی پر استعاره بود زندان نبود یوسف در بین چاه بود زندان نبود گودی یک قتلگاه بود زنجیر بود و آینه بود و نگاه بود تصویر هر چه بود، کبود و سیاه بود زنجیر را به گردن آیینه بسته اند صحن و سرای آینه را هم شکسته اند دیگر کسی به نور کنایه نمی زند شلاق روی صورت آیه نمی زند می خواستند ظلم به آل علی کنند می خواستند روز و شبش را یکی کنند هر کس که می رسید در آن جا ادب نداشت جز ناسزا کلام خوشی روی لب نداشت حتی نماز و روزه در آن جا بهانه بود افطار روزه دار خدا تازیانه بود باران گرفته و همه ی شب گریسته گاهی به حال معجر زینب گریسته زندان نبود روضه گودال یار بود هر شب برای عمۀ خود بی قرار بود حرف از اسارت و غل و زنجیر یار بود زینب میان جمعیت نیزه دار بود در شهر شام غیرت و شرم و حیا نبود زندان برای دختر زهرا روا نبود
رحمان نوازني