شعرمدح ومصيبت امام كاظم(ع) - سازگار
شعرمدح و مصيبت امام كاظم(ع)
اي به زندان كرده خلوت با خدا موسي ابن جعفر
اي همه آزادگان را مقتدا موسي ابن جعفر
اي كه در حبس بلا بودي به فرمان الهي
هم قدر را هم قضا را رهنما موسي ابن جعفر
با نگاه نافذت اي موسي آل محمد
شد عصا در دست موسي اژدها موسي ابن جعفر
در دل مطمورهها داري به فرمان الهي
حكمراني بر سماوات العلي موسي ابن جعفر
كاظمينت از براي شيعيان و دوستانت
هم مدينه، هم نجف، هم كربلا موسي ابن جعفر
شب كه تاريك است و تنهايي چراغ تو است با تو
حلقه زنجير ميخواند دعا موسي ابن جعفر
اين عجب نبود كه كوه و دشت و صحرا و بيابان
با تو گردد همنوا و همصدا موسي ابن جعفر
تا بود جانم به تن دست از ولايت بر ندارم
كز ولادت با تو بودم آشنا موسي ابن جعفر
ناز بر فيض مسيحا ميكنم جايي كه باشد
خاك درگاه تو بر دردم شفا موسي ابن جعفر
عضو عضوم گر ز هم گردد جدا صد بار بهتر
كز تو يك لحظه دلم گردد جدا موسي ابن جعفر
تربت و صحن و سراي تو است در شهر دل من
هر دلي بر تو است يك صحن و سرا موسي ابن جعفر
شُهرت بابالحوائج در امامان را تو داري
انس و جان آرند در كويت رجا موسي ابن جعفر
كل خلقت را دهي حاجت اگر آرند خلقت
بر درت پيوسته روي التجا موسي ابن جعفر
تو همان چشم خداي ذوالجلالي كز نگاهي
خلق عالم را كني حاجت روا موسي ابن جعفر
دوست دارم كز دو چشم خويش در پاي ضريحت
اشك ريزم بر تو هر صبح و مسا موسي ابن جعفر
دوست دارم گردنم در حلقة زنجير باشد
تا كنم ياد از تن پاك تو يا موسي ابن جعفر
دوست دارم چون درختی بین آب و گل بمانم
تا بدانم با تو چون شد سالها موسي ابن جعفر
كُند بر پا، دست در زنجير، اشكت در دو ديده
در دلت خون، بر لبت ذكر خدا موسي ابن جعفر
در دل تاريك زندان زير ضرب تازيانه
بود خالي جاي فرزندت رضا موسي ابن جعفر
كس نبود از هيفده دختر به بالاي سر تو
تا بگرید بر تو و گيرد عزا موسي ابن جعفر
تو هماي قله نوري و زندانت قفس شد
در قفس ماند از تو مشتي پر به جا موسي ابن جعفر
با كدامين جرم بعد از سالها حبس و شكنجه
سوخت قلب پاكت از زهر جفا موسي ابن جعفر
چون نگريد بر تو ميثم اي هماي وحي كآخر
گوشة زندان بدادی جان و گردیدی رها موسی ابن جعفر
اي به زندان كرده خلوت با خدا موسي ابن جعفر
اي همه آزادگان را مقتدا موسي ابن جعفر
اي كه در حبس بلا بودي به فرمان الهي
هم قدر را هم قضا را رهنما موسي ابن جعفر
با نگاه نافذت اي موسي آل محمد
شد عصا در دست موسي اژدها موسي ابن جعفر
در دل مطمورهها داري به فرمان الهي
حكمراني بر سماوات العلي موسي ابن جعفر
كاظمينت از براي شيعيان و دوستانت
هم مدينه، هم نجف، هم كربلا موسي ابن جعفر
شب كه تاريك است و تنهايي چراغ تو است با تو
حلقه زنجير ميخواند دعا موسي ابن جعفر
اين عجب نبود كه كوه و دشت و صحرا و بيابان
با تو گردد همنوا و همصدا موسي ابن جعفر
تا بود جانم به تن دست از ولايت بر ندارم
كز ولادت با تو بودم آشنا موسي ابن جعفر
ناز بر فيض مسيحا ميكنم جايي كه باشد
خاك درگاه تو بر دردم شفا موسي ابن جعفر
عضو عضوم گر ز هم گردد جدا صد بار بهتر
كز تو يك لحظه دلم گردد جدا موسي ابن جعفر
تربت و صحن و سراي تو است در شهر دل من
هر دلي بر تو است يك صحن و سرا موسي ابن جعفر
شُهرت بابالحوائج در امامان را تو داري
انس و جان آرند در كويت رجا موسي ابن جعفر
كل خلقت را دهي حاجت اگر آرند خلقت
بر درت پيوسته روي التجا موسي ابن جعفر
تو همان چشم خداي ذوالجلالي كز نگاهي
خلق عالم را كني حاجت روا موسي ابن جعفر
دوست دارم كز دو چشم خويش در پاي ضريحت
اشك ريزم بر تو هر صبح و مسا موسي ابن جعفر
دوست دارم گردنم در حلقة زنجير باشد
تا كنم ياد از تن پاك تو يا موسي ابن جعفر
دوست دارم چون درختی بین آب و گل بمانم
تا بدانم با تو چون شد سالها موسي ابن جعفر
كُند بر پا، دست در زنجير، اشكت در دو ديده
در دلت خون، بر لبت ذكر خدا موسي ابن جعفر
در دل تاريك زندان زير ضرب تازيانه
بود خالي جاي فرزندت رضا موسي ابن جعفر
كس نبود از هيفده دختر به بالاي سر تو
تا بگرید بر تو و گيرد عزا موسي ابن جعفر
تو هماي قله نوري و زندانت قفس شد
در قفس ماند از تو مشتي پر به جا موسي ابن جعفر
با كدامين جرم بعد از سالها حبس و شكنجه
سوخت قلب پاكت از زهر جفا موسي ابن جعفر
چون نگريد بر تو ميثم اي هماي وحي كآخر
گوشة زندان بدادی جان و گردیدی رها موسی ابن جعفر
+ نوشته شده در ساعت توسط خادم المهدي(عج)
|
شوکت و دولت و منصب به کسان ارزانی