امیرالمؤمنین(ع)-ولادت


در ساعتی شگفت، مکعّب شکست و بعد

مردی به جای قبله ی مردم نشست و بعد

رکعـت شـد و نمـاز شد و حمـد و سوره شد

آمـد طلسم مسجـدیـان را شکــست و بعد

با یک نــفر شبیه خـودش گشـت روبرو

خود را گرفت ثانیه ای روی دست و بعد

آیات نوبری ز درخت انار چیـد

و خواند از تشهّدش: از بود و هست و بعد

مِثلِ مَثل شد و به زبانِ همه شکفت

از راه حلق در ته دل ریشه بست و بعد

چون روحِ در نسوجِ گیاهان حلول کرد

یک خوشه خورد از خودش و کرد مست و بعد

مقداری از ترشّح او را زمین چشید

قیمت گرفت خاک اراضیِ پست و بعد

ما را ببخش ما که گناهی نداشتیم

او خواست اهل بادیه را بت پرست و بعد

هر سال گفت تا که بگویند شاعران:

در ساعتی شگفت مکعب شکست و بعد...


حجت الاسلام رضاجعفري