Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4

شعر شهادت امام هادي(ع)


ميخواست جان سپارد وجاني دگرنداشت


هنگام كوچ بود ولي بال و پر نداشت


چشمش ز پنجره سوي مهتاب خيره بود


معلوم بود اين شب آخر سحر نداشت


افتاده بود روي زمين آه مي كشيد


اما كسي ز حال دل او خبر نداشت[1]


آنکس كه داغ زخم زبان بودبردلش


مرهم به غيرزهربه زخم جگر نداشت


باخاطرات تلخ خودش گرم ميگرفت


جزاشك،ياروهمدمي آخربه برنداشت


ياد دمي كه در پي مركب دويده بود


با ناله اي كه در دل دشمن اثر نداشت


ياد دمي كه قبر خودش را نظاره كرد


باظالمي كه شرم ازآن خونجگرنداشت[2]


با اين همه به ياد غم مجلس شراب


جزروضه حسين كلامي دگر نداشت[3]


ميريخت اشك و نوحه گودال ميسرود


ازخواهري غريب وعزيزيكه سرنداشت


از دختري كه بعد عمو در مسير شام


ديگر به غير زجر و سنان همسفر نداشت


وقت هجوم لشكر سيلي و كعب ني


جز عمه ي خميده رقيه سپر نداشت


كنج خرابه حاجت خودراگرفت ورفت


لب را گذاشت بر لب بابا و برنداشت


از سوز زهر تشنه شد و گفت يا حسين


ايكاش هيچ وقت ربابت پسر نداشت

 


1 -سعيد حاجب مي گه متوكل ملعون بسكه بد گفتن از آقا براش نيمه شب گفت سعيد مي ري درم نمي زني از ديوار خونه وارد مي شي وارد خونه ي امام هادي مي شي در هر حالي بود علي بن محمد رو دستگير مي كني و مي آري . سعيد مي گه بالاي بام رفتم تاريك بود گم كرده بودم نردباني نبود يه وقت ديدم صداي نازنين آقا بلند شد سعيد صبر كن بذار بگم برات شمع بيارن آسيب نبيني بذار راه و بهت نشون بدم . به دشمن راه و نشون مي ده .


2- دستور داده بود تو خونه آقا قبري كنده بودند ، هي مي اومد اون ملعون مي گفت مي دوني اين قبر توست به زودي اينجا دفنت مي كنم. يکي از روضه هايي که برا امام هادي مشهوره اينه ، نانجيب قبر امام هادي عليه السلام رو ميکند، آماده مي کرد، مي آورد آقا رو جلو قبر مي گفت اين قبر و براي تو کندم،عن قريبه که بري تو اين قبر ، نميدونم اين سخت تره که آدم قبر خودش و ببينه يا موقعي که با دست خودش برا باباي غريبش قبر بکنه، صدا زد بني اسد بريد کنار ، ديگه اين بدن کار خودمه...


3- خيلي سرگذشت آقا شبيه عمه جان سه ساله شون رقيه خانومه . اگه بگم شبيه امام سجاده اشتباه نگفتم . اما يه شباهت ديگه هم داره كه فقط شبيه رقيه است آقا رو از مدينه مي آوردن نزديك سامرا تو يه خرابه سه شبانه روز آقا رو جا دادند اين يه شباهت . يه شباهت هم گفتم آقا رو دنبال مركب مي دواندند به ياد شبي كه رقيه از رو ناقه زمين افتاد هي دنبال ناقه مي دويد . شباهت سوم او رو هم مثل رقيه وارد مجلس شراب كردن اما تفاوتي هست درسته آقا را وارد مجلس شراب كردن اما ديگه سر بريده ي باباش و تو محفل نياوردن . ديدن هي رو پنجه ي پا بلند مي شه هي مي گه عمه مگه اين سر بابام نيست مگه قرآن نمي خونه چرا دارن چوب به لب و دهانش مي زنن .

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}