اشعار مدیحه و ولادت امام حسن عسکری (ع) - استاد سازگار - *12*
اشعار مدح و ولادت امام عسکری (ع)
باز شده بی پرده پیدا حسن حی ذوالمنن
شد عیان در خانۀ چارم علی، دوّم حسن
از کویر خاک می رویند یاس و ارغوان
در ریاض قدس می رقصند سرو و نسترن
حبّذا مولود مسعودی که چون قرآن ورا
حضرت هادی شده از پای تا سر بوسه زن
سرو قد، طوبی، دهان گنجینۀ سرّ خدا
دل، بهشت قرب حق، رخسار، باغ یاسمن
وصف مدح او نشاید گر چه چون ریگ روان
ریزد از لعل لب روح القدس درّ عدن
هم ابوالمهدیش می خوانند هم ابن الرّضا
هم ولی الله هم نجل امام ممتحن
کنیۀ او عسکری و عسکرش جن و ملک
حکمران آسمان، میر زمین، پیر زمن
صلب پاک او به درّ سیزده دریا صدف
قامت او چارده معصوم را سرو چمن
می کند سیراب از شهد لبش خورشید را
طفل نوزادی که نوشد با ولای او لبن
می شود با تیغ غیب مهدی اش از تن جدا
هر کجا بیرون شود از آستین دست فتن
بغض او سوزان تر است از آتش سوزان دل
مهر او شیرین تر است از جان شیرین در بدن
خود امام بن امام بن امام و نجل او
مصلح کل جهان مهدی، امام بت شکن
گر بپرسی کیست خاک راه سامرّای او
بر فراز آسمان خورشید می خندد که من
نی عجب در صحن او، کز طور سینا برتر است
گردو صد موسی فتد مدهوش از آوای لن
خود حسن، بابش علی، جدّش جواد ابن رضا
بلکه اجدادش امامان، تا رسول ممتحن
خیل آبائش زآدم تا گرامی شخص وی
اتقیای روزگار، اولیای ذوالمنن
گر برد در مصر بوی تربت او را نسیم
می درد از شوق او با خنده یوسف پیرهن
عیسی گردون نشین با مهدی اش آرد نماز
موسی آرد التجا بر او در امواج محن
چشم بد دور، الله الله زین همه حسن و جمال
هم جمال اندر جمال و هم حُسن اندر حَسن
مدح او گویم که در وصفش به هر صبح و مسا
می دمد مضمون نو از دامن چرخ کهن
بنگرد بی پرده حسنی را که در پثرب ندید
گر اویس آید به سامرا زصحرای قرن
من نمی خوانم خدایش، لیک گویم در جلال
خالق و مخلوق را چون او ندیدم مقترن
گر به دوزخ پا گذارد می شود دارالسّرور
ور زجنت دست شوید بیت الحزن
ای وجودت آخرین درّ الهی را صدف
وی به خاکت برترین پاکان عالم را وطن
نیست قابل در مدیحت نیست لایق در ثنات
گر زلب یاقوت، یا گوهر فشانم از دهن
تو امام عسکری من عبد سر تا پا گناه
من سیاهی در سیاهی تو چراغ انجمن
بس که شیرین وصف و مدح تو در کام جان
می سزد گردند عالم کوه کن در کوهکن
من نه وصفت را از آن گفتم که می دانم که ای
بلکه مدح توست همچون جان شیرینم به تن
هر که هستم (میثم) دار غم عشق توام
گر چه ناید از من بی دست و پا میثم شدن
****************
میلاد امام عسکری
امشب همه جا موج زند نور ولایت
افتاده به سرها همه دم شور ولایت
گردیده سماوات و زمین طور ولایت
از پرده در آمد مه مستور ولایت
گردیده ملک گرم ثناگستری امشب
گویند ثنای حسن عسگری امشب
برخیز و بزن خنده که گل خنده زن آمد
با خنده ی گل بر لب بلبل سخن آمد
خورشید فروزنده مه انجمن آمد
فرزند رضا را حسن آمد حسن آمد
عالم همه غرق شعف و عشرت و شادی است
میلاد گرامی خلف حضرت هادی است
نخل نبوی را ثمر است این ثمر است این
چرخ علوی را قمر است این قمر است این
فخر دو جهان را پسر است این پسر است این
بر مصلح عالم پدر است این پدر است این
این شیعه و این مشعل انوار هدایش
ای جان همه عالم و آدم بفدایش
روئید گل تازۀ آمال محمّد (ص)
یا مهر فروزنده ی اقبال محمّد (ص)
یا صفحه ی رخسار و خط و خال محمّد (ص)
یا آمده دوم حسن از آل محمّد (ص)
از سامره تابیده به عالم جلواتش
پیوسته فرستید درود و صلواتش
این گوهر ده بحر خروشنده ی دین است
این کعبه ی امیّد دل اهل یقین است
این عرش خداوند تعالی به زمین است
این نجل دهم حجّت خلاّق مبین است
در سجده ملایک به یسار و به یمینش
تابنده بود جلوه ی مهدی ز جبینش
آینه ی حسن ازلی ماه جمالش
آیات لب حضرت هادی خط و خالش
یادآور جاه نبوی قدر و جلالش
جبریل فرو ماند در اوج کمالش
عالم همه مرهون وی و موهبت اوست
از سامره تا عرش خدا مملکت اوست
این اختر برج نقوی ماه تمام است
این فرش نشینی است که خود عرش مقام است
این حجّ و زکوة است و صلات است و صیام است
بر خلق امام است امام است امام است
قدر و شرف و عزّت و جاه بشر از اوست
ای منتظران حجّت ثانی عشر از اوست
ای ارض و سماوات همه سامره ی تو
ای چرخ برین نقطه ای از دایره ی تو
ای مهر فلک ذرّه ای از نائره ی تو
ای زنده دل اهل دل از خاطره ی تو
از جود تو بس خاطره داریم حسن جان
ما آرزوی سامره داریم حسن جان
تو یازدهم اختر منظومه ی نوری
تو واسطۀ عفو خداوند غفوری
تو نور خدا در شجر وادی طوری
تو سرّ انا الحق به غیاب و به حضوری
من سائل لطف و کرم و جود تو هستم
با آن همه آلودگیم دل به تو بستم
ای فوج ملک را به درت عرض ارادت
سادات جهان از تو گرفته است سیادت
مِهر تو بود مُهر قبولیّ عبادت
قرآن به تو و پاکی تو داده شهادت
تو دست خداوند به تقدیر قضایی
فرزند علیّ ابن جواد ابن رضایی
قرآن به تو نازد که در او جلوه گر استی
ایمان بتو بالد که ورا راهبر استی
انسان بتو بالد که امام البشر استی
مهدی بتو در فخر که او را پدر استی
لطفی که مگر سائل هر روز تو باشم
خاک قدم عسگر پیروز تو باشم
ای عادت تو جود و مرام تو عنایت
ای مهر رخت مشعل انوار هدایت
ای یازدهم اختر تابان ولایت
قرآن سخن فضل تو را کرده حکایت
من «میثم» آلوده دل بی سر و پایم
از خویش مرانید که مدّاح شمایم
***************
میلاد امام عسکری(ع)
می وزد طرفه نسیمی که دم روحانیست
همه جا جلوه یار و همه جا نورانیست
شب و جد و شب شادی شب مدحت خوانیست
هشتمین روز همایون ربیع الثّانیست
از محیط عظمت گوهر زهرا آمد
البشاره حسن دیگر زهرا آمد
آمد از برج ولایت قمر یازدهم
یا ز دریای امامت گهر یازدهم
یا ز سینای نبوّت شجر یازدهم
حجّت یازدهم دادگر یازدهم
خرّم این گلشن توحید و گل یاسمنش
می برد دل ز همه حسن حسن در حسنش
کبریا وجه و نبی صورت و حیدر سیرت
حسنی حسن و حسینی دم و زهرا عصمت
یازده ماه به یک آینه در یک صورت
عجبا یک پسر و اینهمه مجد و عظمت
خاکیان مژده که امروز درخشید به خاک
گوهر ده یم نور و یم یک گوهر پاک
این پسر کیست که پیر خردش خاک در است
به خدا از همه خوبان جهان خوب تر است
این پسر آینه ی طلعت خیر البشر است
بشنوید این پدر حجّت ثانی عشر است
صلوات همه بر ماه جمال پدرش
پدر و مادر من باد فدای پسرش
عسکر او ملک و حوری و جنّ و بشرند
پرتوی از رخ او اختر و شمس و قمرند
خلق عالم به گدایّی درش مفتخرند
همه خوبان جهان منتِظر منتَظرند
منتظر کیست همان حجّت ثانی عشر است
یوسف فاطمه مهدی خلف این پسر است
این پسر والی شهر قدر و ملک قضاست
این پسر عیسی جان با نفس روح فزاست
این پسر شافع و فریاد رس روز جزاست
این گل باغ علیّ بن جواد بن رضاست
روی حق حسن نبی بازوی حیدر دارد
آنچه خوبان همه دارند فزونتر دارد
اهل معنی ولی ذوالمننش می خوانند
اختران جمله مه انجمنش می خوانند
عارفان واقف سّر و علنش می خوانند
پای تا سر همه حسن و حسنش می خوانند
سر و قد، ماه جبین، گلرخ و شیرین دهن است
حسن است این حسن است این حسن است این حسن است
دیده را فیض ملاقات حق از دیدارش
مهر افتاده به خاک قدم زوّارش
همه دم ذکر خدا بر لب گوهر بارش
همه جا سامره با یاد گل رخسارش
ملک پهناور هستی به قدومش گلشن
دیدۀ حضرت هادی به جمالش روشن
ای دل اهل ولا زائر سامرّایت
کعبۀ خلق جهان روی جهان آرایت
حسن و حسن ز پا تا سر و سر تا پایت
فرش از بال ملایک حرم زیبایت
ای همه خلق جهان سائل لطف و کرمت
شود آیا که برم سجده به خاک حرمت
شود آیا که برم سجده به خاک حرمت
کیستی تو پسر فاطمۀ زهرایی
نبوی خلق و علی خوی و حسن سیمایی
جلوه ی سیزدهم یازدهم مولایی
حسن عسکری و گوهر ده دریایی
مکتبت بندگی و دوستی و هم عهدیست
پدرت هادی و فرزند عزیزت مهدیست
من کیم بنده ی آلودۀ دربار توام
گنهم کرده گرفتار و گرفتار توام
با دو دست تهی خویش خریدار توام
چه کنم تو گل من هستی و من خار توام
دوست دارم که به جز دوست خطابم نکنی
بپذیریّ و بخوانیّ و جوابم نکنی
نگهی بر من و بر دیده ی گریانم کن
نظری بر دل و بر حال پریشانم کن
غرق عصیانم، غرق یم غفرانم کن
بلکه با خاک درت پاک ز عصیانم کن
هر که ام هر چه بدم «میثم» این درگاهم
ذاکرم ذاکر اولاد رسول اللّهم
**************
| کیستــم مــن؟ گـــوهر ده بحــر نـــور کبـریایم |
| آفتـــــاب ســـامره، روشنگــــر ملـــک خــدایم |
| آسمــان معـرفت را در زمیـن شمسالضحـایم |
| کعبهام، رکنم، مقامم، مروهام، سعیم، صفایم |
| منظــر حسـن خــدا مصبـاح انوارالهدایـم |
| من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم |
| من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده |
| دیــن و دانـش را خــدا در مــوج موجم پروریده |
| در درونــم گـــوهر نـــابی چــو مهـــدی آفریده |
| انتهـــایم را بـه جـز چشم خدا چشمی ندیده |
| بشنوید ای آسمانیهـا زمینیها صدایم |
| من ابوالمهدی امـام عسکری ابنالرضایم |
| چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم |
| نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم |
| تشنــگان چشمـــــۀ تـــوحید را آب زلالم |
| بنــدهام امــا چو حی بیمثالم، بیمثالم |
| فیضبخش عالمی ازشهر «سرّ من رآ»یم |
| من ابوالمهدی امــام عسکری ابنالرضایم |
| مـن علی بن جـــواد بن رضـــا را نــــور عینـم |
| پیشتـــر از عــالم خلقـت هــدایت بــوده دینم |
| گــر چــه در سـنّ شبــابم پیـر خلـق عالمینم |
| هم محمّد،هم علی،هم مجتبایم،هم حسینم |
| هم بوَد زهد و کمال و عصمت خیرالنسایم |
| من ابوالمهدی امــام عسکــری ابنالرضایم |
| پیشتـر از خلقتـم بـر چشـم عـالم نور دادم |
| بــر همــه شـورآفرینـان تا قیامت شور دادم |
| پاسخ موسی بن عمران را به کوه طوردادم |
| حــــاجت اربـــاب حـــاجت را ز راه دور دادم |
| همچو اجدادم زخلق عالمی مشکلگشایم |
| من ابوالمهـدی امــام عسکــری ابنالرضایم |
| من به شهر سامره خود کعبۀ اهل یقینم |
| پــر زنـد همچــون کبوتر در حرم روحالامینم |
| حاجت کــونین میبــارد چو باران زآستینم |
| حضــرت مهــدی پذیــرایی کنـد از زائــرینم |
| مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدستههایم |
| من ابوالمهدی امــام عسکـری ابنالرضایم |
| حضرت هــادی از اوّل دیـد چـون حُسن تمامم |
| خنده زد بر روی زیبا و «حسن» بگذاشت نامم |
| همچــو قــــرآن بـــود روی سینـــۀ بـــابا مقامم |
| خــود امــــام ابـن امـــام ابـن امـــام ابن امامم |
| دختـر پـاکِ یشـوعا، همسـر پاکیـزهرایم |
| من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم |
| جلــوۀ معلــوم و نامعلـوم را دیدند در من |
| سرِّ هر مفهوم و نامفهوم را دیدند در من |
| انتقــام خـون هـر مظلـوم را دیـدند در من |
| فـاش گویم چارده معصوم را دیدند در من |
| چارده معصوم نورم، بلکه خود وجه خدایم |
| من ابوالمهدی امــام عسکری ابنالرضایم |
| گرچه ویران کرد دست شوم دشمن تربتم را |
| لطـف حــق افـــزود بیـن خلـق عـالم عـزّتم را |
| تــا قیـــامت او نگهـــدار است عصــر دولتم را |
| بـار دیگـر دیـد دشمن قـدر و جـاه و رفعتـم را |
| خشت خشت قبر ویرانگشتهام گوید ثنایم |
| من ابوالمهـدی امــام عسکــری ابنالرضایم |
| مهـر مــا در قلـب ابنــاء بشــر پـایـان ندارد |
| هر که مهر ما ندارد، در حقیقت جان ندارد |
| وآنکــه شـد بیگــانه با آل علی ایمان ندارد |
| درد بغض ما به جز خشم خدا درمان ندارد |
| ای خوشا آنکس که گوید مدح،چون میثم برایم |
| مـن ابـوالمهــدی امــــام عسکــری ابـن الرضایم |
***************
| زهی آن عبـد خدایی که خداییست جلالش | صلــوات از طــرف خــالق سـرمد به جمالش | ||
| حسـن بـن علـی ایـن نجـل جـواد بن رضا را | کــه درود از علــی و فاطمـه و احمـد و آلـش | ||
| هــر کـه بگــرفته بـه رخ آبـــرو از خــاک در او | اشک شوق آمده درچشمۀ چشم آب زلالش | ||
| هر که شد دور از او، گلشن فردوس،حرامش | هـر کـه شـد زائـر او، وصـل خداونـد، حلالش | ||
| هر که بیمهـرِ وی آرد به جزا طاعتِ سلمان | کـلِّ طاعـت بـه سـر دوش شـود کـوهِ وبالش | ||
| او بـوَد عسکــری و عسکــــر او خیـل ملایـک | گــو بیـــایند همـه دیــو صفـتها بـه قتالش | ||
| گــرچه در تحـت نظـر بـود، ولی فاتح دل شد | کــه روی سینـه بـوَد مهـدی موعود، مدالش | ||
| خصمش از پــا فتـد و سـر بـه در آرد ز جهنم | گــرچه یـک چند دهـد حضرت دادار، مجالش | ||
| سجـده بـر تـربتش آرند چه حور و چه ملایک | سائل سـامره بـاشد چه نساء و چه رجالش | ||
| هـر کـه رو بـر حرمش کـرد، جحیـم است حرامش | هرکه برسامرهاش پشت کند،وای بـه حالش | ||
| رَفرَفِ عقـــل کجـــا و پــر پـــرواز عـروجش؟ | بیم دارم که به یک لحظـه بسـوزد پـر وبالش | ||
| ز بهشـت حــرم ســـامرهاش هـر کـه گـریزد | بـه خـدا دیـدن گلـزار بهشـت است محـالش | ||
| وجــه نــــادیدۀ ذات ازلـی، مصحـف رویــش | شــاهکار قلــم صنـــع الهـی، خـط و خالش | ||
| عـــوض خشــــم از او لالــۀ لبخنــد ستــاند | هـر کـه بـا قهـر کنـد روی بـه میـدان جدالش | ||
| این عجب نیست که درعرش زند بانگ تفاخر | کـه بـه دور حـرم سـامره گـردد مه و سالش | ||
| صلــوات علــی و فاطمــه و خیـــل امــامـان | به کمال و به جلال و به جمال و بـه خصالش | ||
| گــو بگـــــردند ملایـک همـهجـا ملـک خدا را | نـه توان دیـد نظیـرش، نـه تـوان یافت مثالش | ||
| از خـــدا تــــا ابـدالدهــر جـــدا مــانده و مانَد | هــر کـه از راه محبـت نبـــرد ره بـه وصالش | ||
| خســروان تــاج گــذارند و دل از تخت بشویند | راه یــــابند اگــــر یکســــره در صـفِّ نعالش | ||
| مــدح او گــــر زِ خـلایق نبـــوَد میسـزد آری | پســـرش مهـــدی مــوعود زنـد دم ز مقالش | ||
| اگـــر از روی خداییـش زنـد پـرده بـه یک سو | مهــر بــا جلــوۀ خــود ذره شود ماه هلالش | ||
| عــــالم دل شــــود آبـــاد بــه یــــاد حـرم او | گـرچه کــردند خـراب از ره کین اهل ضلالش | ||
| اوست آن بنده که داردبه همه خلایق خدایی | او خــدا نیـست ولی وهـم بـوَد مـات جلالش | ||
| قعـــر دریــــا و پـــر کــــاه خــدایا چـه بگویم | نظــم مـن چـون ببـرد راه به دریای کمالش؟ | ||
| بـه جـز از مــادر و جـد و پــدر و خیــل امامان | این محال است،محال است که یابند همالش | ||
| اوسـت آن بــاغ بهـاری که خزان دور ز دوْرش | اوست آن مهـر فــروزان کـه به حق نیست زوالش | ||
| نــاز بــر جنّت و فـردوس کند در صـف محشر | گــر بــوَد در کفـن شیعـه گیــاهی ز نهالش | ||
| جان نهم در کف سـاقی اگر از لطف و عنایت | دهــدم جــام و در آن جام بوَد عکس خیالش |
| خشک گردیده در این جامه قلم در کف «میثم» |
| چـه بیــارد؟ چـه بگـوید به چنین منطق لالش؟ |
*************
| ای متجلــــی از رخـت جلــــوۀ حسـن داوری |
| غیـــر نبـــی بـــه انبیــــا داده خـــدات برتـری |
| هم به زمین امامت و هم به سمات، سروری |
| خلقت و طینتت همه فاطمی است و حیدری |
| حسـن نکــویت از همــه کــرده ندیــده دلبری |
| تویی امام عسکری تویی امام عسکری |
| محیـط علـم و معــرفت یگانـه گوهرش تویی |
| سپهــر نـــور اگــر دهـــد مـــه منورش تویی |
| ملــک اگــر ملک شده، امام و رهبرش تویی |
| سلام ما به سامره که سایهگسترش تویی |
| مــــزار تـــو در آن زمیـن، نمــوده نــورگستری |
| تویی امام عسکری تویی امام عسکری |
| در آسمان معرفت شمس تویی، قمر تویی |
| تمـــام نخـل علـم را ریشه تویـی، ثمر تویی |
| بحـار نــور را همـه صـدف تـویـی، گهـر تویی |
| شب سیاه هجر را صبح تویی، سحـر تویی |
| به ده امام و یک ولی پدر تویی، پسـر تویی |
| ز وصـف مـا، ز مدح ما، تـو بهتری، تو بـرتری |
| تویی امام عسکری تویی امام عسکری |
| تـو چشمــۀ علــوم حـق ز دَه یـمِ ولایتی |
| تـو حسـن کردگــار را جمـال بـی نهایتی |
| تـو بــرتر از حدیثـی و تو فـرق هر روایتـی |
| تو مظهـر حقیقتـی، تـو مشعـل هـدایتی |
| تــو آن ستوده حضــرتی تو آن بزرگ آیتی |
| کـه مـیکند جمـال تـو ز خـالق تو دلبری |
| تویی امام عسکری تویی امام عسکری |
| اگــر چـه در زمین دمـد فـــروغ جــاودانیات |
| کنند سجده قدسیان بـه حسن آسمانیات |
| هـزار حیـف، شــد بــدن چــو لالـۀ خـزانیات |
| نوشتـه شـد بـه خـون دل، کتاب زندگانیات |
| بســان شمــع سوختــه نمــاند از تـو پیکری |
| تویی امام عسکری تویی امام عسکری |
| ســـلام روح و اولیـــــا بــــه پیکــــــر مطهـرت |
| چه شد که زهر دشمنان شراره زد به پیکرت |
| نشــــان مــــرگ شـد عیـان به عارض منورت |
| به وقت مرگ مهدیات چوجان گرفت در برت |
| دگـر نـگشت تشنـه لـب بـریده از قفا، سرت |
| دگر به نیزه بر سرت، نشد جفـا ز هـر سری |
| تویی امام عسکری تویی امام عسکری |
| نمــاز خوانــد مهــدیات بـــه پیکـــرِ مطهـرت |
| به احترام شد نهان، به خاک، جسم اطهرت |
| دگـــر میــان شهـرهـا نشـد اسیـر، خواهرت |
| نخــورد چـوب بـر لـب و نرفـت نوک نی سرت |
| نـگشـت توتیــا دگـــر ز ســم اســب، پیکـرت |
| نشـد تـن تـو غرقِ خون ز تیر و تیغ و خنجری |
| تویی امام عسکری تویی امام عسکری |
| همــاره پــر زنـد دلـم بـــه محفــل عـــزای تو |
| شـــراره بـــر دلـم فکـن کـه سوزم از برای تو |
| چه میشود سفـر کنم به شهر سامرای تو |
| ســلام مـن، درود من، بـه صحنِ با صفای تو |
| وجود و بذلِ دست تو،«میثم» و خـاک پای تو |
| نمیزنـــم نمیزنـم جــــز درِ ایــن حـرم، دری |
| تویی امام عسکری تویی امام عسکری |
**************************
| ای مهــر جهانپـــرور، از مــات سلامالله |
| ای آینـــــۀ داور، از مــــــات ســــلامالله |
| وای از همگان برتر، از مــات ســــلامالله |
| ای زادۀ پیغمبــــر، از مـــات ســــلامالله |
|
فرمانــدۀ عالمهـا، با رایت همعهــدی فرزند رسولالله، مـولای اباالمهدی |
| در عـرش، امامـی تـو، بـر چرخ، مداری تو |
| هم بر همـه مولایی، هم بر همه یاری تو |
| روشنگــر ملک جـان، در لیـل و نهــاری تو |
| در سینـۀ هر شیعه، یک سامـره داری تو |
| توحیدی و قرآنی،اسلامی و ایمانی خورشیدِ جمالِ غیب، در عالمِ امکانی |
| جــان همــه خوبان را، در قالب تــن داری |
| اعجـاز مسیحایـــی هنگــام سخـن داری |
| هــر نکتـه هـزاران دُر، در دُرج دهــن داری |
| فرمـــان خداونـدی، بـر ســروِ علــن داری |
| هم نام حسن داری،هم روی حسن داری هم خُلق حسن داری،هم خوی حسن داری |
| ای عبــدِ خدا سیما، ای حُسنِ خدا منظر |
| نجــــل علــی چـــارم، ریحــانۀ پیغمبــــر |
| صلبت صدف طاهر،مهدی است تورا گوهر |
| از وصـف همـــه اولا، از مــدح همــه برتر |
| هم یازدهم خورشید،هم یازدهم اختر هـم یازدهـم مـولا، هـم یازدهم اختر |
| از مـاست همه غفلت، از تـو همه آگاهی |
| از مـا همه گمراهی، از تـو همه همراهی |
| صد قافله دل هر دم،در«سامره»ات راهی |
| ای داده خداوندت،بر هر دو جهان شاهی |
| حسن صوری مولا، رشک قمری مولا نوری بصری مولا، از وهم، سری مولا |
| هر چند تهی دستم، از مهر تو سرشارم |
| دل بـر کرمت بستــم، رو در حـــرمت آرم |
| مهـر تـــو بـوَد هستم، مــدح تو بوَد کارم |
| در خلـــد تـو را جویم، در حشر تو را دارم |
| ماییم و ولای تـو، خـاک کف پــای تو مشمول عطای تو، جانها به فدای تو |
| دردا که گل عمرت، یک لحظه خزانی شد |
| آخـر جگـرت مسموم، در سنّ جوانی شد |
| هر لحظه ستم بر تو،از دشمنِ جانی شد |
| بـا پیکـر تـو مدفـون غمهــای نهانــی شد |
| تا لحظــۀ آخر هــم، غم بــود طبیب تو پیوستــه سلام مـا بر قبر غریب تو |
| پیوسته ستم دیـدی، با عمر کمت، مولا |
| تا صبح جـزا دلهاست دریـای غمت، مولا |
| آمـد ز بنیالعبـاس، ظلم و ستمت، مولا |
| گردیــد چــرا ویـران دیگـــر حـرمت؟ مولا |
| پیوسته تـو در غربت، مانند پدر بودی از جــور ستمکاران، در تحتِ نظر بودی |
| باشد که شبی روزی در سامره روی آرم |
| با دیــدۀ گریــان، رو بــر خـاک تـو بگـذارم |
| بـر قبـــر تــو جـای گل، خونابِ جگـر دارم |
| من میثمم و نَبــوَد، بـا غیــر شمــا، کارم |
| هر چند بدم مولا، از لطف، قبولم کن در روز جزا محشور، با آلِ رسولم کن |
**********************************
مدح امام عسکری
ای به حق مقتدا ایها العسکری
ای ولی خدا ایها العسکری
شمع جمع همه یوسف فاطمه
زاده ی مرتضی ایها العسکری
ماه رویت حسن خلق و خویت حسن
حسن سر تا به پا ایها العسکری
هم تو خیر العباد هم تو باب المراد
هم تو ابن الرضا ایها العسکری
هم سپاهت ملک هم مطیعت فلک
هم به حکمت سما ایه العسکری
یا بن خیر الوری سامرایت مرا
کعبه و کربلا ایها العسکری
تو به ارض و سما تو به اهل ولا
تو به خلق خدا هادی و رهبری
چشم بد از تو دور نورالانوار طور
دُر دَه بحر نور بحر یک گوهری
تو به زهرا ثمر تو به هادی پسر
تو به مهدی پدر تو به حق محوری
یوسف فاطمه عرش را قائمه
تو ز وصف همه بهتر و برتری
هم رضا طینتی هم علی صولتی
هم نبی خصلتی هم خدا منظری
روز میلاد تو پر زند یاد تو
دل سوی سامرا ایها العسکری
مظهر حلم حق مخزن علم حق
معدن حکمتی سیدی یا حسن
جلوه ی کبریا وارث انبیا
حاصل عترتی سیدی یا حسین
به جلالت درود به جمالت درود
که خدا طلعتی سیدی یا حسین
آیت محکمه تو پناه همه
عالم خلقتی سیدی یا حسن
هم امام امم هم سپهر کرم
هم یم رحمتی سیدی یا حسن
در زمین و زمان می برند انس وجان
بر درت التجا ایها العسکری
حسن حی صمد وصف تو بی عدد
مهدیت تا ابد منجی عالم است
ای ولی خدا ای چراغ هدی
وصف مدح تو را هرچه گویم کم است
دل محیط حیط غمت دیده ها مقدمت
زنده از یک دمت صد مسیحا دم است
مهر تو یا حسن جان جانم به تن
سینه ی پاک من سندی محکم است
روح تقدیم تو قلب تسلیم تو
بهر تعظیم تو چرخ گردون خم است
به تو نازد رسول به تو بالد بتول
به تو بخشد خدا ایها العسکری
تو صراط اللهم تو چراغ رهم
رو به هر سو نهم قبله ام روی تو است
اشرف الانبیا خاتم الاوصیا
آن ثنا خوان تو این ثناگوی تو است
بر درت سائلم کی شود شاملم
کز بهشت دلم بشنوم بوی تو
گفتگویم تویی آرزویم تویی
آبرویم تویی ای دلم سوی تو
یا اباالمنتظر مرغ دل تا سحر
می زند بال و پر بر همه کوی تو
سیدی میثم مهر تو همدمم
از تو گویم ثنا ایها العسکری
*************************************
مدح امام عسکری
ای قبله حرم، حرمِ سامرای تو
بیتالولای دل حرم با صفای تو
قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو
روح ملک کبوترصحن و سرای تو
آیینة جمال خداوند سرمدی
فرزند پاک چار علی ، سهمحمدی
رضوان بدان جلال و شرف سائل درت
خورشید سجده برده به صحن مطهرت
روح رضاست در نفس روح پرورت
نامت حسن نه بلکه حسن پای تا سرت
میراث زهد و نور هدایت ز هادیت
علم امام هشتم و جود جوادیت
معصوم سیزده ولیالله ذوالمنن
ابن الرضای سومی و دومین حسن
گل ریزد از بهشت به خاکت چمن چمن
شرمنده در ثنای تو از کوچکی سخن
دُر کلام و لعل لب گوهری کجا
وصف ابا محمدنِ العسگری کجا
انوار ده امام درخشد ز روی تو
یادآور رسول خدا خُلق و خوی تو
زیباترین دعای ملک گفتگوی تو
مسجود جنّ و انس بود خاک کوی تو
بحری که در صدف، دُر جان پرورد تویی
در دامنش امام زمان پرورد تویی
ویرانة مزار تو مسجود آسمان
قبر تو کعبة دل و صحنت مطاف جان
زوّار هر شب حرمت صاحبالزمان
کوری چشم دشمنت ای قبلة جهان
تنها نه سامره، همه عالم دیار توست
هر جا رویم در بغل ما مزار توست
قبر مطهر تو اگر چه خراب شد
یا بر حریم تو ستم بیحساب شد
و آن دلربا ضریح نهان در تراب شد
هرچند قلب شیعه از این غم کباب شد
هر روز قبة تو فروزندهتر شود
جاه و جلال و مرتبهات زندهتر شود
ای نُه سپهر فرش رفیع عبادتت
ای لطف و جود و مرحمت و بذل، عادتت
اقرار کرده دشمن تو بر سیادتت
یاد آمدم به فصل جوانی شهادتت
ای زخم دل هماره فزون از ستارهات
از ما سلام بر جگر پاره پارهات
با آن که در محاصره بودی تو سالها
دیدی ز دشمنان، غم و رنج و ملالها
کردند با تو از ره طغیان جدالها
دادی به شیعه عزت و قدر و جلالها
نور ولایتت ز دل حبس ای شگفت
چون آفتاب یک سره آفاق را گرفت
داغت به قلب شیعه شراری عظیم شد
خون بر دلت ز کینة اهل جحیم شد
روح تو در بهشت الهی مقیم شد
با رفتن تو حضرت مهدیu یتیم شد
یا بن الحسنu از این همه بیداد، الامان
عجّل علی ظهورک یا صاحبالزمانu
ای عدل تو زوال ستم گستری بیا
نادیده کرده بر همه روشنگری بیا
ای آخرین دُر صدف کوثری بیا
ای نور دیدة حسن عسگری بیا
تا کی فراق روی تو آتش به جان زند
تا کی به شیعه خصم تو زخم زبان زند
ای خوانده جنّ و انس و ملک پیر و مقتدات
تو جان جان عالمی و جان ما فدات
خُلق علیu و خلق نبی جلوة خدات
میثم به این دو مصرع نیکو دهد ندات
یا صاحبالزمان به ظهورت شتاب کن
عالم ز دست رفت تو پا در رکاب کن
******************************************
مدح امام عسکری (ع)
ای متجلـی از رخت جلـوۀ حسن داوری
غیـر نبـی بـه انبیـا داده خـدات برتـری
هم به زمین امامت و هم به سمات، سروری
خلقت و طینتت همه فاطمی است و حیدری
حسن نکـویت از همـه کـرده ندیـده دلبری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
****
محیط علم و معرفت یگانه گوهرش تویی
سپهـر نـور اگـر دهـد مـه منورش تویی
ملک اگر ملک شده، امام و رهبرش تویی
سلام ما به سامره که سایهگسترش تویی
مـزار تـو در آن زمین، نمـوده نورگستری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
در آسمان معرفت شمس تویی، قمر تویی
تمـام نخل علم را ریشه تویـی، ثمر تویی
بحار نور را همه صدف تویـی، گهر تویی
شب سیاه هجر را صبح تویی، سحر تویی
به ده امام و یک ولی پدر تویی، پسر تویی
ز وصف ما، ز مدح ما، تو بهتری، تو برتری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
****
تو چشمـۀ علـوم حـق ز دَه یـمِ ولایتی
تو حسن کردگـار را جمـال بـی نهایتی
تو برتر از حدیثی و تو فرق هر روایتـی
تو مظهـر حقیقتـی، تـو مشعـل هـدایتی
تو آن ستوده حضرتی تو آن بزرگ آیتی
که مـیکند جمـال تـو ز خالق تو دلبری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
اگر چه در زمین دمد فروغ جاودانیات
کنند سجده قدسیان به حسن آسمانیات
هزار حیف، شـد بدن چو لالۀ خزانیات
نوشته شد به خون دل، کتاب زندگانیات
بسان شمع سوختـه نماند از تو پیکری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
****
سـلام روح و اولیــا بــه پیکــر مطهرت
چه شد که زهر دشمنان شراره زد به پیکرت
نشـان مـرگ شـد عیـان به عارض منورت
به وقت مرگ مهدیات چو جان گرفت در برت
دگـر نـگشت تشنـه لـب بریده از قفا، سرت
دگر به نیزه بر سرت، نشد جفـا ز هـر سری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
نمـاز خوانـد مهدیات بـه پیکرِ مطهرت
به احترام شد نهان، به خاک، جسم اطهرت
دگـر میـان شهرهـا نشـد اسیـر، خواهرت
نخورد چوب بر لب و نرفت نوک نی سرت
نـگشت توتیـا دگـر ز سـم اسب، پیکـرت
نشد تن تو غرقِ خون ز تیر و تیغ و خنجری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
****
همـاره پـر زند دلم بـه محفل عزای تو
شراره بر دلم فکن که سوزم از برای تو
چه میشود سفـر کنم به شهر سامرای تو
سلام من، درود من، به صحنِ با صفای تو
وجود و بذلِ دست تو،«میثم» و خاک پای تو
نمیزنـم نمیزنـم جـز درِ ایـن حرم، دری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
*****************************************
مدح امام عسکری (ع)
ای زحسنت عیان جلوه ی داوری
طلعت احمدی صولتت حیدری
بر تنت نارسا خلعت سروری
دیو و حور و ملک جنّ و انس و پری
جمله در محضرت گرم فرمان بری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
ای زرخ داده نور بر مه و آفتاب
نجل ختم رسل زاده ی بوتراب
پیش تر از سؤال داده ما را جواب
دُرّ ده بحری و بحر یک دُرّ ناب
که بر آن دَه کند دُرّ تو گوهری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
سینه ات مخزن سرّ سَروِ علن
والد حضرت حجّة بن الحسن
من کجا مدح تو تو کجا مدح من
مهر هر آسمان ماه هر انجمن
در تمام وجود کرده روشنگری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
خال و خطّت حسن خُلق و خویت حسن
خُلق و خویت حسن ماه رویت حسن
ماه رویت حسن عطر و بویت حسن
عطر و بویت حسن گفتگویت حسن
داده از هر حَسن خالقت برتری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
چارده آینه روی زیبای تو
عطر مهدی دمد از نفس های تو
در دل ما بود چون خدا جای تو
سوره ی قدر و نور نقش سیمای تو
نور حسن تو را مشتری مشتری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
خلق، در سایه و حقّ ثنا گسترت
هم ملک عسکرت هم بشر لشکرت
بر گرفته چو جان سامره در برت
صورت و سیرت احمد و حیدرت
ای دُرِ احمدی ای گل حیدری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
فیضت از سامره شامل عالم است
گفته هایت مدام آیت محکم است
سایه ات بر سر عالم و آدم است
گوهر مدح خلق در ثنایت کم است
وصف تو باید از منطق داوری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
قدسیان خادم آستان تواند
عرشیان طایر بوستان تواند
عارفان بنده ی دوستان تواند
زاهدان لاله ی گلستان تواند
مهر و مه را بود بر درت اختری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
ماه رویت برد جلوه از ده امام
بر تو و مادر و جدّ و بابت سلام
بی تو طاعت هدر بی تو جنّت حرام
با تو قرآن درست بی تو دین ناتمام
مکتبت مکتب معرفت پروری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
مهدی فاطمه از تو یک یاسمن
هادی اهل بیت بر لبت بوسه زن
نورت از سامره هادی مرد و زن
در جهان و جنان در زمین و زمن
کثرت خیر تو می کند کوثری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
گر چه عمرت همه حبس و تبعید بود
کار تو دم به دم نشر توحید بود
نور علمت مدام با اساتید بود
منطقت علم را مُهر تأیید بود
لشگر دانشت در جهان گستری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
ای تولاّی تو دین و آیین من
مهر تو خوشتر از جان شیرین من
روح پاک دعا ذکر آمین من
کلّ ایمان من همه ی دین من
«میثم» از وصف تو می کند دلبری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری
*************************************
مدح امام عسکری (ع)
عرض حاجت با تو دارم یا امام عسگری
ای خدایت داده بر خلق دو عالم برتری
ای گدایت را به خیل شهریاران سروری
خاک پایت زُهره و خورشید و ماه و مشتری
ناز دارد خادمت بر رتبه ی پیغمبری
ماه رویت احمدّی و تیغ نطقت حیدری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
ای چراغ تابناک حُسن حیّ ذوالجلال
یافته خورشید گردون از تجلاّیت کمال
تا ابد ماه ربیع الثّانیت محو جمال
ماه حُسنت بی قرین و مهر رویت بی زوال
آفتاب طلعتت را تا ابد روشنگری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
تو خدایی عبد معبود و امام مردمی
تو به بزم آسمانی ها چراغ انجمی
خود حسن فرزند دلبند علیّ چارمی
نجل پاک ده ولی ابن الرّضای دوّمی
هر چه در وصفت بگویم باز داری برتری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
نطق تو در پیکر توحید جان می پرورد
نام تو اجسام را روح و روان می پرورد
فیض تو در قعر آتش بوستان می پرورد
صلب پاکت مصلح کلّ جهان می پرورد
ما همه ذرّه تو را آیین ذرّه پروری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
دل اگر سینه بود طور تجلاّیش تویی
موسی ار آوای حق بشنید آوایش تویی
کیستم من آن عبدی که مولایش تویی
آخرین دُرّ خدا مهدی است دریایش توئی
آنکه بر عیسی کند روز ظهورش سروری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
خطّ حسن، خالت حسن، خُلقت حسن، خویت حسن
پای تا سر حسن در حسن و گل رویت حسن
کُنیه ات ابن الرّضا و نام نیکویت حسن
موی و روی و قدّ و خدّ و چشم و ابرویت حسن
حسن ها گشتند در بازار حسنت مشتری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
هم تویی آیینه ی حسن خدای ذوالمنن
هم تویی در چارده وجه خدا دوّم حسن
هم دهم مولای عالم بر جمالت بوسه زن
هم به جسم سامره جان می دهی از فیض تن
هم به عالم می کند فیض تو سایه گستری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
بنده ای و حضرت معبود می نازد به تو
جدّ پاکت احمد و محمود می نازد به تو
مصلح کلّ مهدی موعود می نازد به تو
عفو و غفران و عطا و جود می نازد به تو
نجل زهرایّی و دستت راست فیض کوثری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
ای امام انس و جان ای مقتدای سامره
تا تو مدفونی در آن جانم فدای سامره
می زنم با یاد تو هر شب صدای سامره
دوست دارم تا شوم روزی گدای سامره
یا کنم بر نوکرام آستانت نوکری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
سامره روشنگر دل کعبۀ جان من است
سامره عطر نسیمش روح و ریحان من است
سامره ریگ روانش دُرّ غلطان من است
سامره دامان سبزش باغ رضوان من است
سامره صحن و سرایش کرده از من دلبری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
سامره دارد در آغوشش دو مه دو آفتاب
دو امام از صلب پاک احمد ختمی مآب
دو مهین بانو نه، دو خورشید عصمت در حجاب
این عروس فاطمه آن دخت پاک بوتراب
دو ستاره دو فروغ حسن حیّ داوری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
ذرّه بودم محو خورشید جهان آرا شدم
قطره بودم وصل بر دریا شدم دریا شدم
کز سعادت ذاکر ذرّیۀ زهرا شدم
عاشق قبر تو و سرداب سامرّا شدم
خوش بود آنجا کنم در وصف مهدی شاعری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
غلامرضاسازگار
باتشکر از نخل میثم و مدایح
شوکت و دولت و منصب به کسان ارزانی