اشعار شهادت امام سجاد(ع) *13*
اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) - علیرضا خاکساری
ز فرط گریه گرفته صدای تو بس کن
خدا کند که بمیرم برای تو بس کن
تمام ایل و تبارت فدای دین گشتند
تمام ایل و تبارم فدای تو بس کن
میان خانه ی خود هم حسینیه داری
گرفته بوی مصیبت بنای تو بس کن
چقدر گریه و ضجه؟ چقدر ندبه و آه ؟
چه کرده بادل تو کربلای تو؟؟ بس کن
چه آمده به سرت؟ این چه حالتی ست آقا؟
نمور گشته دوباره عبای تو بس کن
قتیل روضه و گریه به فکر زینب باش
ببین چه کرده همین روضه های تو بس کن
قبول شنیده ای آقا " عَلی عَلَی الدُنیا..."
قبول زاده ی لیلا به جای تو...بس کن
قبول دیده ای "اَلشِّمرُ جالِسُ..."آن روز
قبول...قبول...بمیرم برای تو ، بس کن
قبول... کرببلا آتشت زده اما...
قبول رفته به غارت ردای تو بس کن
قبول هرکسی آمد تورا به سخره گرفت
کسی نداد به دستت عصای تو بس کن
نگو که شد سپرت عمه ات میان حرم
نگو که خورد زمین پیش پای تو بس کن
قبول حرمله ی نانجیب عذابت داد
گرفته است نفست لای لای تو بس کن
بیا بسنده کن آقا به روضه ی کوفه
نگو که شام شده شهر بلای تو بس کن
تو را به مادر پهلو شکسته ات زهرا
- زفرط گریه گرفته صدای تو- بس کن
علیرضا خاکساری
*********************
اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) - سعید توفیقی
آن کسی که همه اش گریه ی عاشورا بود
آب می دید به یاد جگر سقا بود
چشم هایش همه شب هیأت واویلا داشت
تا نفس داشت فقط گریه کن بابا بود
**
زهر نوشید وَ تب کرد محیط جگرش
گُر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش
خشک شد جُلگۀ لبهاش و با خشکی لب
روضه می خواند به یاد لب خشک پدرش
**
آن کسی که خود خورشید به پایش افتاد
ناگهان رعشه بر اندام رسایش افتاد
ضعف شد چیره و زیر بغلش خالی شد
از روی شانۀ افتاده عبایش افتاد
**
وای از ریش سپیدش كه حنایی شده بود
ناله اش گفتن اسمی سه هجایی شده بود
دم مغرب افق شهر مدینه اما
جهت قبله ی او كرب و بلایی شده بود
**
این هم از ماهیت نفس نفیس خاك است
سر آقا به روی دامن خیس خاك است
همه اش سجده شده مثل پدر در گودال
خاك سجاده و سجاد انیس خاك است
**
گاه آهسته فقط وای برادر می خواند
لب تشنه «قتلوا» بود كه از بَر می خواند
اشك می ریخت وَ هر آینه می گفت حسین
تا دم مرگ فقط روضۀ حنجر می خواند
**
تلخی زهر به كامش عسل و قند آمد
بر لب پر تركش مطلع لبخند آمد
جلوی چشم ترش كرببلا ظاهر شد
یا اَبِ یا اَبِ گفت و نفسش بند آمد
سعید توفیقی
********************
اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) - محمد حسین رحیمیان
غمگین تر از پاییزم و ابر بهارم
از من گرفته کربلا دار و ندارم
ماندم تک و تنها در این شهر مدینه
رفته است دیگر دلخوشی از روزگارم
قلب زمین و آسمان ها تا قیامت
می سوزد از این گریه یعقوب وارم
خواب از دو چشم بی قرار من گرفته
نیزه نشینی همه ایل و تبارم
بزم شراب و خیزران ، اشک سکینه
سی سال از این غصه ها شب زنده دارم
سی سال این پیراهن خونی بابا
برده تمام صبر قلب بی قرارم
سوغاتی ویرانه دلگیر شام است
لرزیدن در لحظه های احتضارم
تنها به جرم گریه بر سالار زینب
روزی بدون سایبان گردد مزارم
محمد حسین رحیمیان
××××××
اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) - حسن لطفی
زهر اشکی شد و کانون دعا را سوزاند
بند بند من افتاده ز پا را سوزاند
آسمان تار شده و جرعه ی آبی این زهر
پاره های جگر غرق بلا را سوزاند
سینه ام بود حسینییه ی غمهای حسین
یاد آن خاطره ها بیت عزا را سوزاند
من نه در امروز که در کربلا جان دادم
از همان روز که آتش همه جا را سوزاند
با همان تیر که در حنجره ای ترد و سفید
تارهای عطش آلود صدا را سوزاند
از همان لحظه که می سوختم و می دیدم
تازیانه همه ی پیکر ما را سوزاند
خیمه ای شعله ور افتاد زمین ناگاه
چادر دختری از جنس حیا را سوزاند
وای از آن بزم که در پیش اسیران حرم
خیزران هم لب هم طشت طلا را سوزاند
دیدم آتش ز سر بام به سرها می ریخت
گیسوان به سر نیزه رها را سوزاند
حسن لطفی
××××××××××
اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) - علی اکبر لطیفیان
آب و گریه
درد بسیار ، مداوا گریه
ارث جامانده زهرا گریه
روزها ناله و شبها گریه
آب میخورد ، ولی با گریه
گریه بر آب وضویش میریخت
خون دل بر سر و رویش میریخت
گریه بر شاه شهیدان خوب است
گریه بر کشته ی عریان خوب است
گریه بر دامن طفلان خوب است
گریه بر آن لب و دندان خوب است
خواسته هر سحرش گریه کند
در فراق پدرش گریه کند
گریه بر ناله آن مادرها
گریه بر گریه آن دخترها
گریه بر غارت انگشترها
گریه بر واشدن معجرها
رنگ مهتاب ، زمینش میزد
دیدن آب ، زمینش میزد
گریه بر ناقه نشسته سخت است
گریه با پیکر خسته سخت است
گریه با بال شکسته سخت است
گریه با گردن بسته سخت است
گریه خوب است که هر شب باشد
گریه بر چادر زینب باشد
آنکه را هست پیاده نکُشید
تشنه را بر لب باده نکُشید
طفل را اینهمه ساده نکُشید
ذبح را آب نداده نکُشید
هیچکس آب به گودال نبرد
پدرم ذبح شد و آب نخورد
آمد و دید تنی افتاده
کشته بی کفنی افتاده
شه بی پیرهنی افتاده
پاره پاره بدنی افتاده
همه پروانه و شمعش کردند
بوریا آمد و جمعش کردند
آمد و دید کنارش پر نیست
بدن افتاده ولیکن ، سر نیست
چند انگشت ، و انگشتر نیست
این حسین است ولی دیگر نیست
بسکه با نیزه قلیلش کردند
ذبح کردن قتیلش کردند
علی اکبر لطیفیان
برگرفته از وبلاگ نود و پنج روز باران
×××××××××××
اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) - وحید قاسمی
قسمت این بود بال و پر نزنی
مرد بیمار خیمه ها باشی
حکمت این بود روی نی نروی
راوی رنج نینوا باشی
**
چقدر گریه کردی آقاجان
مژه هایت به زحمت افتادند
قمری قطعه قطعه را دیدی
ناله هایت به لکنت افتادند
**
سربریدند پیش چشمانت
دشتی از لاله و اقاقی را
پس گرفتید از یزید آخر
علم با شکوه ساقی را !؟
**
کربلا خاطرات تلخی داشت
ساربان را نمی بری از یاد
تا قیام ِ قیامت آقاجان
خیزران را نمی بری از یاد
**
خون این باغ، گردن ِ پاییز
یاس همرنگ ارغوان می شد
چه خبر بود دور ِ طشت طلا
عمه ات داشت نصف ِ جان می شد
**
کاش مادر تو را نمی زایید!
گله از دست ِ زندگی داری
دیدن آب ، آتشت می زد
دل خونی ز تشنگی داری
**
تا نگاهت به دشنه ای می خورد
جگرت درد می گرفت آقا
تا جوانی رشید می دیدی
کمرت درد می گرفت آقا
**
جمل شام پیش ِ رویت بود
خطبه ات تیغ ذوالفقارت بود
«السلام علیک یا عطشان»
ذکر لبهای روضه دارت بود
**
پدرت خواند از سر نیزه
تا ببینند اهل قرآنی اید
عاقبت کاخ شام ثابت کرد
که شما مردمی مسلمانی اید
**
سوخت عمامه ات، بمیرم من
سوختن ارث ِ مادری شماست
گرچه در بندی از تو می ترسند
علتش خوی ِ حیدری شماست
**
خون خورشید در رگت جاری
از بنی هاشمی، یلی هستی
دستهای تو را به هم بستند
هرچه باشد توهم علی هستی
**
کاش می مُردم و نمی خواندم
سر بازارها تو را بردند
نیزه داران عبای دوشت را
جای سوغات کربلا بردند
وحید قاسمی
********************
اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) - محمد رسولی
با سوز قلب پاره پاره گریه می کردی
با چشم های پر ستاره گریه می کردی
دل های نزدیکانتان که جای خود دارد
که آب می شد سنگ خاره، گریه می کردی
در وقت تجدید وضو تا آخر عمرت
تا آب می دیدی دوباره گریه می کردی
با یاد اکبر، تا که می آمد به گوش تو
بانگ اذان از هر مناره گریه می کردی
در کوچه و بازار می دیدی اگر بین
آغوش مادر شیرخواره گریه می کردی
در خواب اگر می رفت پیشت طفل سیرابی
با هر تکان گاهواره گریه می کردی
جایی که ننوشته است اما خوب می دانم
با دیدن هر گوشواره گریه می کردی
محمد رسولی
برگرفته از وبلاگ حسینیه
********************
اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) - علی اکبر لطیفیان
كوچه هاي مدينه و بوي
زخمهاي تني كه مي آيد
چشم هاي سپيد يعقوب و
بوي پيراهني كه مي آيد
**
مرد سجاده اي كه درك نكرد
هيچ كس آيه ي مقامش را
در هياهوي شهر كوفه نداد
هيچ كس پاسخ سلامش را
**
تا عزاداريش شروع شود
ديدن شيرخواره اي كافيست
تا صدايش به گوش ما برسد
ديدن گوشواره اي كافيست
**
وقت افطار كردنش هر شب
تا كه چشمش به آب مي افتاد
تشنگي ضريح لبهايش
ياد طفل رباب مي افتاد
**
من نميدانم اينكه خاكستر
چه به روز سر امام آورد
زير زنجير پيكر زردش
معجزه بود اگر دوام آورد
**
گيرم از دست كوفه راحت شد
سنگ طفلان شام را چه كند؟
گيرم از دست كوچه سنگ نخورد
مردم پشت بام را چه كند؟
**
تا كه اين مرد قافله زنده ست
حرفي از طفل كاروان نزنيد
پيش اين مرد گريه ، جانِ حسين
حرفي از چوب خيزران نزنيد
علي اكبر لطيفيان
برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم
*********************
اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) - مسعود اصلانی
دلسوخته،شبيه دل خيمه ها شده
مانند پاره پيروهني نخ نما شده
دارم هنوز بر سرم عمامه اي که سوخت
بغض گلوي سوخته ام بي صدا شده
دارم به روي گردن خود دست مي کشم
ديدم که زخم کهنه ي سر بسته وا شده
با ياد شام سينه ي من تير مي کشد
اين سينه زخم خورده ي آن کوچه ها شده
واي از کمان و حرمله و نيش خند او
واي از رباب و اصغر از ني رها شده
ديدم طناب دور گلوي رقيه را
زنجير داغ مرحم يک زخم پا شده
مانند خواهرم کمرم درد مي کند
گويي که مهره ي کمرم جابه جا شده
مسعود اصلانی
*********************
اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) - مسعود یوسف پور
روزی که بسته در غل و زنجیر می شدی
زخمی ترین تراوش تقدیر می شدی
هفت آسمان کنار تو در حال گریه بود
وقتی درون خیمه زمین گیر می شدی
مأمور صبر بودی و در ظهر کربلا
انگار از وجود خودت سیر می شدی
دشمن خیال کرد که تنها شدی ولی
در چشم خیس قافله تکثیر می شدی
حالا سوار ناقه ی عریان، قدم، قدم
با هر نگاه سمت حرم پیر می شدی
مسعود یوسف پور
برگرفته از وبلاگ حسینیه
********************
اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) - محمد رضا رضایی
داغی نشانده بر جگرت ، یاد کربلا
خون میرود ز چشم ترت ، یاد کربلا
زینب ، سکینه ، گریه و طفل رباب و آب
می آورند در نظرت ، یاد کربلا
با زخمی از تسلَی ِ زنجیر ِ سلسله
مانده به روی بال و پرت ، یاد کربلا
با خطبه های بی بدلت زنده کرده ای
در لحظه لحظـۀ سفرت ، یاد کربلا
از قتل صبر روضه بخوان ای امام صبر
با سوز ِ آه شعله ورت ، یاد کربلا
از سجده های لشکر شمشیر و نیزه ها
از خنجر و سر پدرت ، یاد کربلا
از لحظه ای که غارت خیمه شروع شد
آتش گرفت دور و برت ، یاد کربلا
تا صبح حشر ضامن این دین و پرچم است
یاد محرم و صفرت ، یاد کربلا
این جلوه های اشک ِ عزا در صحیفه است
یاد خدا ، شب و سحرت ، یاد کربلا
محمد رضا رضائی