مثنوی ورورديه كربلا


من حسین بن علیم کربلا
شیعیان را من ولیم کربلا
هستی زهرا و جان حیدرم
من شفیع امت پیغمبرم
آمدم دین خدا احیا کنم
آمدم تا عشق را معنا کنم
عشق یعنی در خدا فانی شدن
در کنار آب قربانی شدن
عشق یعنی ماه و خورشید زمین
عشق یعنی زادۀ ام البنین
عشق یعنی حضرت قاسم شدن
ساقی آل بنی هاشم شدن
عشق یعنی در کنار علقمه
نالۀ ام البنین و فاطمه
عشق یعنی  بهر دین پرپر شدن
عشق یعنی بی علی اکبرشدن
عشق یعنی بر سر دوش پدر
غرق خون اصغر در آغوش پدر
عشق یعنی تا فلک هوهو زدن
زیر ایوان طلا زانو زدن
کربلا صحرای عشق و دیدنی است
ذره ذره تربتش بوسیدنی است
کربلا وادی انسان سازی است
پایگاه مستی و جانبازی است
حضرت صادق برای ما نوشت
سرزمین کربلای تو بهشت
ای فدای ذره ذره خاک تو
انبیا زوار سینه چاک تو
من غلامت را غلامم یا حسین
آخرین ذکر وکلامم یا حسین
نوکرم من نوکر زوار تو
خاک پای زائر و انصار تو
رهرو آل رسولم کن حسین
جان شش ماهه قبولم کن حسین

یوسف حق پرست(غریب)