اشعار مدح و مصیب حضرت زهرا(س) از استاد حاج غلامرضا سازگار(میثم) بخش 2
حضرت زهرا(س)-مدح و شهادت
ای در اوج آسمانها از زمین مشهورتر
در فلک حتی ز جبریل امین مشهورتر
بر فراز عرش از عرش برین مشهورتر
از اب و ابن و امیرالمؤمنین مشهورتر
با ندای ذات پاک خالق لوح و قلم
در میان پنج تن شد نام نیکویت علم
دختر احمد چه احمد دخت احمدپروری
همسر حیدر نه بلکه بهر حیدر حیدری
جز محمد از تمام انبیا بالاتری
هر که هستی انبیا و اولیا را مادری
ای یگانه مادر هر چار بانوی بهشت
با نفسهایت محمد پر شد از بوی بهشت
عرشیانت عبد عبد و عرش، خاک پای تو
هر کجا هستی بود قلب محمد جای تو
فخر سادات دو عالم زینب کبرای تو
عیسی مریم اسیر یازده عیسای تو
آسمانیها زمینبوس کنیزان تواند
هر چه ساداتند در عالم عزیزان تواند
فضهات وقت دعا اعجاز مریم میکند
قنبرت هم فخر بر سادات عالم میکند
قامتت ایمان و عصمت را مجسم میکند
در جنان تعظیم بر حسن تو آدم میکند
آیۀ تطهیر در شأن تو نازل میشود
هل اتی در بذل یک نان تو نازل میشود
مادری داری که جبریل آردش از حق سلام
شوهری داری که نعمت با تولایش تمام
دختری داری که صبرش حافظ جان امام
فضهای داری که قرآن از دمش جوشد مدام
هست احمد قلب احمد جان احمد کیست؟ تو
چارده معصوم در چشم محمد کیست؟ تو
انبیا را با دعای تو گره وا میشود
اولیا را طاعت از مهر تو زیبا میشود
قطره با یک گردش چشم تو دریا میشود
طاعت کونین با دست تو امضا میشود
آن که از او آبرو هم آبرو گیرد تویی
آفتابی که ز چشم کور رو گیرد تویی
ما و اوصاف تو ربالعالمین مداح توست
با کلام وحی جبریل امین مداح توست
خواجۀ لولاک ختمالمرسلین مداح توست
داور قرآن امیرالمؤمنین مهمان توست
لاله تا بوی تو را دارد تبسم میکند
حامل وحی خدا با تو تکلم میکند
روح ما بین دو پهلوی پیمبر کیست؟ تو
در دل یک شهر دشمن؟ یار حیدر کیست؟ تو
کشتۀ راه ولایت در پس در کیست؟ تو
مادر خون خدای حی داور کیست؟ تو
ای تو را گلبوسههای مصطفی بر روی دست
با چه جرمی از غلاف تیغ، بازویت شکست
فتنهجویان در سقیفه سخت با هم ساختند
دین خود، اسلام خود، قرآن خود را باختند
با لگد اجر رسالت را به تو پرداختند
حامی تنهای مولا را ز پا انداختند
آتشی از هیزم بخل و حسد افروختند
آن دری که زائرش بودی پیمبر سوختند
با وجود آن که اندوه فراوان داشتی
داغ روی داغ دل با چشم گریان داشتی
رنج بازو، زخم پهلو، درد هجران داشتی
از علی کردی حمایت تا به تن جان داشتی
یاد زینب دادی ای زهرای زینبآفرین
کز امام خویشتن باید حمایت اینچنین
زینب از دوران طفلی درس از مادر گرفت
غیرت از مادر گرفت و قدرت از حیدر گرفت
خطبهای خواند و امان از دشمن کافر گرفت
با خطاب او ولایت زندگی از سر گرفت
خطبهاش قرآن ثارالله را تفسیر کرد
کربلا و کوفه را لبریز از تکبیر کرد
کیست زینب پای تا سر، مادر است و مادر است
کیست زینب هم حسن هم یک حسین دیگر است
کیست زینب آن که در دامان کوثر کوثر است
دختر زهرا و مام صابران عالم است
میوهای از باغ حسنش نخلهای "میثم" است
حضرت زهرا(س)-مدح و شهادت
ای ز نبی ربوده دل، روی خدا نمای تو
وی ز علی گره گشا، دست گره گشای تو
پیش روی نبی نبی، عازم دست بوسیت
پشت سر علی علی، ملتمس دعای تو
روح دهی به قدسیان با نفست به هر نفس
دل برد از ملایکه ذکر خدا خدای تو
درد نگفتۀ دلت اشک شبانۀ علی
حرف دل علی بود گریۀ بی صدای تو
ناله و آه ما کجا حق تو را ادا کند
جز که هماره مهدیت گریه کند برای تو
تو سپر علی شدی پیش هجوم دشمنان
محسن بی گناه تو، شد سپر بلای تو
بازوی بسته شیر حق، راهی مسجد النبی
تو در قفای او روان، حسین در قفای تو
تا ز علی نهان کنی، قصۀ گوشواره را
دست تو بود بر روی، روی خدا نمای تو
تا که به پاست عالمی قطع نمی شود دمی
نالۀ وای وای ما، گریۀ های های تو
تربت بی چراغ تو، سینۀ داغدار ما
قبر تو هر کجا بود، در دل ماست جای تو
در مدح و مصيبت حضرت زهرا(س)
محمد کیست جان انبیا زهرا بود جانش
بر این زهرا سلام از احمد و از حی سبحانش
به قرآن میخورم سوگند دارد حرمت قرآن
که بوسد رحمةللعالمین مانند قرآنش
امین وحی از سوی خدا بر او سلام آرد
محمد بارها فرمود بابایش به قربانش
ملک دور سرش گردد فلک در مقدمش افتد
زمین مهریه و اهل زمین پیوسته مهمانش
سلام سورۀ یاسین و قدر و کوثر و طاها
بر آن بانو که آمد آیۀ تطهیر در شانش
سلامالله بر خلقش تعالیالله بر خویش
درود از روح پاک انبیا بر جسم و بر جانش
خداوندا چه گویم در ثنا و مدح بانویی
که مولایم امیرالمؤمنین گردیده حیرانش
که دیده آفتاب از چشم اعمی رخ بپوشاند
سلامالله بر این آفتاب و نور ایمانش
نه دست آدم و نوح و خلیل و موسی عمران
که در محشر بود دست محمد هم به دامانش
عقوبت سایۀ رحمت شود در سایۀ قامت
شفاعت جرعۀ آبی بود از بحر احسانش
خلایق دور حق گردند و حق دور سر زهرا
به حق حق که هر چه حق بود زهراست میزانش
خوشا جانی که میگردد فدای فضه و قنبر
خوشا دردی که خاک مقدم زهراست درمانش
خوشا آدم که در گلزار جنت دید رویش را
خوشا احمد که میبوسید چون گل در گلستانش
هر آن کو شد عدویش دوزخ از بهر عذابش کم
هر آن کو شد محب او چه قابل باغ رضوانش
همه سرها نثار خاک پای زینبین او
همه جانها فدای لؤلؤ و تقدیم مرجانش
جنان مشتاق مقدادش، جهان تقدیم عمارش
فلک خاک ره بوذر، ملک تقدیم سلمانش
نه تنها مالک دوزخ نه تنها خازن جنت
که باشد در قیامت عرصۀ محشر به فرمانش
تماشایی است فردای قیامت صحنۀ محشر
که زهرا میرود از پیش و دنبالش محبانش
به جای لاله میبارد برات جنت از هر سو
به فرق دوستان با دست لطف ذات منانش
قیامت سایهبانش نیست غیر از چادر زهرا
که مولا بر سر دست آورد تا باغ رضوانش
برد با خویش در جنت تمام دوستانش را
که پیش از بود، بوده با خدا این عهد و پیمانش
چگونه خصم او همراه او روز جزا پوید
که خیزد شعلههای آتش از چاک گریبانش
چگونه میرسد بر چادر خاکی او دستی
که زد در کوچه سیلی بر رخ چون ماه تابانش
چگونه روی آرد در جنان خصمی که آتش زد
بهشتی را که جبریل امین بودی نگهبانش
کسی که بر در بیت ولایت کشت زهرا را
مسلمان نیستم بالله اگر خوانم مسلمانش
به حق حق عجب نبود اگر در عرصۀ محشر
خدا بخشد خلایق را به یک موی پریشانش
کجا ریحان جنت میرسد بر دست نامردی
که آن ریحانه را آزرد پیش چشم طفلانش
خداوندا به میثم کن عنایت قلب سوزانی
که بر زهرا نگردد خشک، اشک چشم گریانش
مدح ومصيبت حضرت زهرا(س)
گفتی صدف شکست، بگو گوهرش چه شد؟
زبانحال حضرت زهرا(س)
امـام خانـهنشیـن مـدینـه! شوهـر مـن!
مدح و مصیبت حضرت زهرا(س)
آسمان بر پای سلمان تو اختر ریخته
آبرو هم آب رو بر خاک قنبر ریخته
حضرت عیسی مسیح از آسمان چارمین
روح، جای گل به دامان ابوذر ریخته
کعبه ی جان استی و در خانه ی خشت و گلت
جای فرش از عرش جبریل امین پر ریخته
با تماشای جمالت گوهر روحی فداک
از تبسم های شیرین پیمبر ریخته
نام تو انسیة الحورا و دور خانه ات
صد فلک حوریه مانند کبوتر ریخته
سایه ات از قامتت افتاده در باغ بهشت
دورآن بر سجده یک جنت صنوبر ریخته
از تبسم هات، روح تازه دادی بر پدر
با کلامت اشک شوق از چشم حیدر ریخته
فضه ات از بس شریف و طیب است و طاهر است
جای گل در دامنش روح مطهرریخته
هر کجا نام گدای آستانت آمده
شهر یاران سراسر تاج از سر ریخته
در مسیر دشمنانت تا جهنم نار قهر
از نگاه دوستانت فیض کوثر ریخته
بسکه اوصاف تو را تکرار کرده روز و شب
از لب ختم رسل قند مکرر ریخته
در زمین حشر میبینم نباشد جای پا
بسکه از دستت برات عفو داور ریخته
فاتح خیبر به بازوی تو دارد احتیاج
گویی از انگشت هایت فتح خیبر ریخته
گرچه تنهایی میان دشمنان در حفظ دوست
روی خاک پات صد افلاک لشکر ریخته
در حیات خانه ی خشت و گلت بال ملک
در تنورت نور از مهر منور ریخته
بسکه احسان میکنی از شرم احساست عرق
از جبین بر صورت خصم ستمگر ر یخته
خواست نام فضه گردد در کنیزانت علم
ورنه در بیت تو صد حورا و حاجر ریخته
با تکلم های شیرین تو در دوران حمل
در لبخند از تبسم های مادر ریخته
تو عزادار پدر بودی چرا در خانه ات
بار هیزم جای گل خصم ستمگر ریخته
آه تو بر خواسته از آتش خصم خدا
اشک تو خونیست کز شمشیر حیدر ریخته
بعد محسن طرح قتل کل اولاد تورا
قاتل بیداد گر تا صبح محشر ریخته
دسته بیداد سقیفه خون ابناء تو را
تا قیامت از دم شمشیر وخنجر ریخته
ظلم پشت ظلم،فتنه روی فتنه ،دم به دم
طرح دیگر ،طرح دیگر،طرح دیگر ریخته
خون اصغر در وجود محسن شش ماهه بود
خون محسن از گلوی خشک اصغر ریخته
از همان ساعت که مادر گوش تو آذرده شد
خون به دشت کربلا از گوش دختر ریخته
گرچه عمری چشم میثم بوده گریان در غمت
اشک او روز ازل در عالم زر ریخته
حضرت زهرا(س) - شهادت
در حقیقت، با حقیقت دشمنت بیگانه بود
گفت قتل تو بود افسانه، کاش افسانه بود
آدمی هرگز نیازارد رخ حوریّه را
آن که سیلی زد تو را، هم دیو هم دیوانه بود
مرغ اگر در لانه باشد لانه سوزاندن خطاست
بیت آل الله آیا کمتر از یک لانه بود
فاطمه سینه سپر کرد از پی حفظ علی
آن که بر زهرا سپر شد محسن دُردانه بود
ای جنایت کار! بیت وحی را آتش زدی
نامسلمان مهبط قرآن مگر بت خانه بود
دست مولا بسته بود و همسرش را می زدند
آن که بر او سوخت سر تا پا در کاشانه بود
گر چه خود مانند شمعی آب می شد دم به دم
تا به تن جان داشت بر گِرد علی پروانه بود
نخلِ خم گردیده سرو قامت رعنای او
لاله ی نیلوفری رخسار آن ریحانه بود
«میثم» این اجر رسالت بود یا مزد علی؟
یا سفارش های پیغمبر همه افسانه بود
حضرت زهرا(س) - بعد از شهادت
تا تیر غمت قلب مرا کرده نشانه
آتش کشد از هر نفسم بی تو زبانه
بردار سر از خاک غم ای ماه یگانه
اطفال تو بیدار نشستند به خانه
گویند پدر، مادر ما آمده یا نه
تنها نه ز داغ تو همین بال و پرم سوخت
آن گونه زدم ناله که پا تا به سرم سوخت
خورشید صفت ماه ز آه سحرم سوخت
تنها نه سراپای وجودم جگرم سوخت
از بس که کشیدم ز جگر ناله شبانه
بی همدمم و همدم شام و سحرم رفت
زهرای جوان همسر نیکو سیرم رفت
از دل نرود گر چه ز پیش نظرم رفت
رکن دگرم همره رکن دگرم رفت
ای کاش روانم شود از جسم روانه
ای خاک چه شد همدم رنج و محن من
کو مادر دلسوز حسین و حسن من
کو هم سخن زینب شیرین سخن من
عالم همه جا آمده بیت الحزن من
تا گشته نهان زیر گِل آن ماه یگانه
یک عمر به هر مهلکه من پای نهادم
چون رعد خروشیدم و چون کوه ستادم
یک لحظه به آن مهلکه ها پشت ندادم
اما به غم مرگ تو از پای فتادم
از پای درانداخت مرا بی تو زمانه
با یاد تو بر شرح غمم خاتمه ای نیست
در هجر تو گر جان بدهم واهمه ای نیست
مرگ است حیاتی که در آن فاطمه ای نیست
خاموشم و بعد از تو مرا زمزمه ای نیست
زندان سیاهم شده بی روی تو خانه
برخیز و بیافکن به سوی ما نظری را
با ما به سرآور شب تاری، سحری را
بین دختر بی مادر خونین جگری را
چون می گذرد جوجه ی بی بال و پری را
حضرت زهرا(س)-شهادت
بی تو در چشم من ای چشمِ مرا بینایی
آسمان زشت شده با همۀ زیبایی
تویی و گلشن سر سبز بهشت و پدرت
منم و خانۀ آتش زده و تنهایی
از نماز شب و آوای دعای زینب
حجره ات گشته پر از زمزۀ زهرایی
با که این قصّه بگویم که پس از مرگ رسول
من شدم خانه نشین و تو شدی صحرایی
ایستادی در خانه ز پی یاری من
دیدم آنجا نبود دست تو را یارایی
زدن فاطمه در خانه به نزد دو پسر
وای از این همه بی باکی و بی پروایی
جگرم خون شده یا رب چه تناسب دارد
سیلی دیو و رخ انسیة الحورایی
ای جوانمرگ علی کوه ستم با تو چه کرد
که دو تا سرو قدت گشت بدان یکتایی
کاش آن روز که بر بازوی تو ضربه زدند
می گرفتند ز چشمان علی بینایی
تا دم مرگ عزادار توام یا زهرا
ای عزدار تو هر شیعۀ عاشورایی
چشم «میثم» همه جا در غم زهرا گردید
نیست در حشر به جز اشک ورا دارایی
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار(میثم)
شوکت و دولت و منصب به کسان ارزانی